کلام شهیدان......
❤️❣ #شهیدمحسنحججی ❣
یک طوری زندگی کن که خداعاشقت بشه تاخوب بخرد تورو.
❤️❣ #شهیدمرتضیعطایی ❣
یاامام رضا:توکه آخرگره رووامیکنی پس چرا امروزوفردامیکنی.
❤️❣ #شهیدحسینمعزغلامی ❣
تامیتوانیدبرای ظهوردعاکنیدکه بهترین دعا هاست.
❤️❣ #شهیدمحمودرضابیضایی ❣
شیعه به دنیا آمدیم که موثردرتحقیق ظهورباشیم.
❤️❣ #شهیدجوادمحمدی ❣
دراون دنیا جلوی بی حجاب هاوآنهایی که تبلیغ بی حجابی میکنند رامیگیرم.
❤️❣ #شهیدمحمدهادیذوالفقاری ❣
آمدم به عراق برای جنگ تا انتقام سیلی حضرت زهرا(س)رابگیرم.
❤️❣ #شهیدرضاسنجرانی ❣
نمازهایتان را اول وقت بخوانید که بهترین عمل است.
❤️❣ #شهیدحسینمحرابی ❣
هرجوان پسریادختری که نمازش رااول وقت بخواند شفاعتش میکنم.
❤️❣ #شهیدحسنقاسمیدانا ❣
ازراه واهداف انقلاب وسخنان امام خامنه ای دورنشوید.
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
راه شهید ، کلام شهید
❤️❣️ #شهیدمحسنحججی ❣️
یک طوری زندگی کن که خداعاشقت بشه تاخوب بخرد تورو.
❤️❣️ #شهیدمرتضیعطایی ❣️
یاامام رضا:توکه آخرگره رووامیکنی پس چرا امروزوفردامیکنی.
❤️❣️ #شهیدحسینمعزغلامی ❣️
تامیتوانیدبرای ظهوردعاکنیدکه بهترین دعا هاست.
❤️❣️ #شهیدمحمودرضابیضایی ❣️
شیعه به دنیا آمدیم که موثردرتحقیق ظهورباشیم.
❤️❣️ #شهیدجوادمحمدی ❣️
دراون دنیا جلوی بی حجاب هاوآنهایی که تبلیغ بی حجابی میکنند رامیگیرم.
❤️❣️ #شهیدمحمدهادیذوالفقاری ❣️
آمدم به عراق برای جنگ تا انتقام سیلی حضرت زهرا(س)رابگیرم.
❤️❣️ #شهیدرضاسنجرانی ❣️
نمازهایتان را اول وقت بخوانید که بهترین عمل است.
❤️❣️ #شهیدحسینمحرابی ❣️
هرجوان پسریادختری که نمازش رااول وقت بخواند شفاعتش میکنم.
❤️❣️ #شهیدحسنقاسمیدانا ❣️
ازراه واهداف انقلاب وسخنان امام خامنه ای دورنشوید.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
یاد امام و شهدا صلوات
وقتی تماس میگرفت، بعد از دوسه کلمه احوالپرسی، معمولا اولین حرفش دخترش بود.
با آب و تاب تعریف میکرد که #کوثر چقدر بزرگ شده و چه کارهای جدیدی انجام میدهد.
به دوستان خودش هم که زنگ میزد، اگر دختر داشتند، با آنها درباره اینکه «دختر من بهتر است یا دختر تو» بحث میکرد.
عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همهی پدرها به دخترشان بود، اما محمودرضا پُز دخترش را زیاد میداد.
یکبار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم.
آمد دنبالم و راه افتادیم سمت #اسلامشهر ...
توی راه گفت:
کوثر را برده آتلیه و ازش عکس گرفته.
مرتب درباره ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت.
وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاههای خودپرداز نگه داشت. پیاده شد.
رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت:
«اصلا بگذار عکسها را نشانت بدهم»
ماشین را خاموش کرد.
لپتاپش را از کیفش بیرون آورد و عکسهای کوثر را یکییکی نشانم داد .
درباره بعضی هایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضی هایشان هم میزد زیر خنده.
شبی که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشهر، در منزل پدرخانمش جلسهای بود، چند نفر از مسئولان یگانی که محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آنجا حاضر بودند.
یکی از همان برادران به من گفت:
«محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت .
وقتی داشت میرفت، پیش من هم آمد و گفت:
فلانی این دفعه از کوثر دل بریدهام و میروم.
دیگر مثل همیشه شوخی و بگوبخند نمیکرد و حالش متفاوت بود.
راوی:
احمدرضا بیضائی (برادر شهید)
#شهیدمحمودرضابیضایی
#خاطرات_شهدا
#روایت_عشق
محمودرضا شکسته بود
به راحتی میشکست خودش رو .
در این خصوصیت اخلاقی
در اوج بود.
افتاده و متواضع و بی ادعا
آن قدر تمرین کرده بود
که خودشکنی
برایش آسان شده بود.
وقتی که بعد از بیست سال
اولین بار مربی کاراته اش را دید
خم شد و دست ایشان را بوسید.
اوایل دوره پاسداری اش
در تهران از این جور برخورد هایش
با مردم زیاد تعریف میکرد ؛
برخورد هایی که موجب
علاقه مندی مردم به محمود رضا میشد.
#شهیدمحمودرضابیضایی✨