هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
بسم رب الشهدا والصدیقین🌷
★پول توجیبی★
.
.
.
#خاطره ای از #پدر
.
.
.
یک روز دیدم علی با محمدرضا دعوا می کند. محمدرضا، علی را تهدید کرد و گفت: اگر کوتاه نیایی به بابا می گویم در مدرسه چکار می کنی.
من با شنیدن این حرف کمی ترسیدم، اما آن موقع به روی خود نیاوردم. آنها کلاس دوم و سوم ابتدایی بودند و با اوضاعی که آن روزها داشت، حسابی هوایشان را داشتم.
مدتی بعد محمد را کنار کشیدم و گفتم بابا، علیرضا در مدرسه چکار می کند؟ محمد گفت: بابا نمی دانی با پول توجیبی که بهش می دهی چه می کند؟ من ترسم بیشتر شد و حسابی مضطرب شدم، خوب بابا بگو با آن پول چه می کند؟ جواب داد: دفتر و مداد می خرد و می دهد به بچه هایی که خانواده شان فقیر هستند. (نقل از پدر شهید)
شادی روح شهدا صلوات
.
.
.
#شهید
#شهید_علیرضا_موحددانش
#شهیدموحددانش
#شهید_موحد_دانش
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
@seedammar
#لالههاے_آسمونـے🌫🌷
🔺بعد از عملیات «#بازے_دراز» با دلـے شکسته💔 رو به خدا کردم و گفتم: «پروردگارا! ما کگڪه توفیق #شهادت نداشتیم، قسمت ڪن در همین جوانی ڪعبهات🕋 را، #حرم_رسولت را، #غریبی_بقیعت را زیارت ڪنم...» 🙏
🔺مشغول دعا 🤲و در خواست از درگاه پر از لطف خداوند بودم که #شهیدپیچڪ آمد. دستی به شانهام زد و گفت: «حاج علی، #مڪه میروی؟!» یکدفعه جا خوردم و با تعجب پرسیدم: «چطور مگر⁉️»
🔺خندید 😅و ادامه داد: «برایم یک #سفر جور شده است اما من به دلیل تدارک عملیات نمیتوانم بروم. با خود گفتم شاید شما دوست داشته باشید به #مڪه بروید!» سر به آسمان🌫 بلند کردم. دلم 💓میخواست با تمام وجود فریاد بکشم:
«#خـــــدایـــا_شـــکــرت...»🙏
✍به روایت: خودشهید
#شهید_علیرضا_موحددانش🌷
صلوات 🎀