eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
8.8هزار ویدیو
138 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
💕~°•°~💞~°•°~💕 💓 💓 💕~°•°~💞~°•°~💕 ... . سه روز قبل اومدنش خواب دیدم رفتم حرم حضرت زینب(س)... عکس تموم شهدا به دیوارای حرم بود... همونطور که نگاشون👀 میکردم... یهو دیدم عکس همسرمَم بینشونه... از شوکی که بهم وارد شده بود داد زدم... "واااای عبدالمهدی شهید شد..."😱 از خواب پریدم دستام خیلی میلرزید... اتفاقا دو،سه ساعت بعدش زنگ زد... خواستم خوابمو تعریف كنم... ولی گفتم نگرانش نكنم...😥 فقط گفتم... "عبدالمهدی خوابتو دیدم...❤️" پرسید... "چه خوابی...؟" گفتم... "وقتی اومدی،برات تعریف‌ میكنم..." خیلی دل به دل بچه ها میداد و انس عجیبی باهاشون داشت... اونقدر كه بچه‌ها دور باباشون بودن با من نبودن... اهل بازی با بچه‌ها بود... فاطمه رو خیلی به خودش وابسته كرده بود... ریحانه هم كه جای خود داشت... جای خالیش پر شدنی نیست...❤️😔 بعد شهادتش... هر شب خوابشو میبینم... احساس میكنم... الانم یه لحظه از من و زندگیم و بچه‌هام غافل نیست... اگه اون وقتا كه زنده بود،احساس خوشبختی میکردم... الان صد برابر احساس خوشبختی میکنم... چون میدونم که به آرزوش رسیده...❤️ یه دفترچه داشتم كه خاطراتمونو توش مینوشتم...✍ گاه و بیگاه هم شعرامو... بخصوص اوایل زندگی... كه هنوز بچه‌دار نشده بودم و فرصت بیشتری داشتم... یه روز بعد شهادتش... دلم خیییلی گرفته بود...💔 گفتم برم سراغ اون دفتر و خاطراتمونو مرور كنم... همین که لای دفترو باز کردم... دیدم واسم یه نامه💌 نوشته با این مضمون... "همسر عزیزم...💕 من به شما افتخار میکنم... که مرا سربلند و عاقبت بخیر کردی و... باعث شدی اسم من هم در لیست شهدای کربلا نوشته شود... آن دنیا منتظرت هستم...❤️" . (همسر شهید عبدالمهدی کاظمی) Insta:eshq.alayhessalamمنبع http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
💦☘ 🔆ﻳﻜﻲ اﺯ اﻗﻮاﻡ ﻣﻴﮕﻔﺖ: 🌾 ♨️بهش گفتم: از این تون که اینقدر سنگش رو به سینه می‌زنی، برام بگو.راستش آن تا می‌دیدمش، مدام به رهبر، بدوبیراه میگفتم او هم سرش را می‌انداخت پایین و لام تا کام حرفی نمی‌زد. ♨️آن روز گفت: نیست، باید راهش رو بری تا بشناسی‌ش! چشم انداخت توی چشمم و بهم قول داد: اونوقت نیستم اگه تو رو ننشونم جلوی آقا.بعد از شهادتش، خواهرم زنگ زد گفت: داریم میریم دیدار ، گفتیم تو هم بیای.❗️پیش خودم گفتم: حتماً باید از پشت میله ها . ♨️باورم نمیشد نمازم رو پشت سر رهبر بخوانم، نه از پشت میله ها، به فاصله یک و نیم متری.😭 از این بالاتر که بروی دست مجروح رهبر را بگیری و ببوسی و دستت را در دست سالمش فشار بدهد و بگوید: بشی! همانجا به گفتم: تو قول دادی و به قولت عمل کردی، منم شدم؛ ولی هوام رو داشته باش عوضی نشم. 📚برگرفته از کتاب ؛ روایت هایی از زندگی شهید محسن حججی🌷 📝وصیت مدافع حرم محسن حججی:👇 🌾از غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که نائب بر حق است.🍂