eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
10.4هزار ویدیو
143 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #خادم👇🏻 @Mousavii13 #تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh
مشاهده در ایتا
دانلود
◾◾◾ 🏴 بزرگی تعریف میکرد👇 🏴 پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ، 💢 در شش سالگی که کمی خواندن و. نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست 🧐 ( در بزم غم حسین مرا یاد کنید )🏴😍 🤔بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟ 💢روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم 👈 که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود 👈و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم 👈 ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست !!! 👈وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد : 👈 در جوانی چند روز مانده به ازدواجم 👈گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم 👈و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم 👈و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است 👈لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده 👈طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند 🥺از قضا نامزدم سرویس زیبا و‌ بسیار گرانی را انتخاب کرد ، 😣 من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت : 👈 حسین آقا قربان اسمت ، 🧐با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت 👈 الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است 👈 و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد 🤔من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم 👈و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ 🧐 کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !! 👈بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، 😊 بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد 👈گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم 👈حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته 👈آمدم خانه خیلی گریه کردم 👈 و برای اولین بار برای زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم 👈وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده 👈 زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت 👈و گفت : آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود 👈حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، 👈 شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت 👈 و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ، من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم 👈 و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم 👈 پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است 👈 حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ، 👈لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !! 👈هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، 👈بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید 👈و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!! 👈وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم 👈فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای امام حسین بر سر می زده 👈 دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ، 👈همانگونه که در عزاء بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده... 🏴او یک حسینی راستین بوده است ..... اللهم ارزقنا توفيق خدمةالحسين عليه السلام في الدنيا و شفاعه فی الآخره🤲
❤️ توصیه شده (عج) برای حوائج مرحوم آيت الله شيخ محمدتقى اصفهانى معروف به آقانجفى اصفهانى در احوال خود چنين می نويسد: زمانى در نجف اشرف مشغول رياضت بودم كه در آن دوره اسرارى بر من مكشوف گرديد. يكى از آن اسرار اين بود كه شب چهارشنبه اى در مسجد سهله نشسته بودم. نزدیک سحر شخصى از رجال الغيب را ديدم و سؤالات بسيارى از او نمودم و جواب سؤالاتى كه از قول حضرت نقل می كرد مرتب می نوشتم كه مبادا فراموش شود.✋🏻 🚨يكى از آن سؤالات اين بود كه ذكرى به من بياموزيد تا در تمام حوائج به دردم بخورد؟ در جواب فرمودند: ذكرى نزديک تر از صلوات بر محمد و آل محمد در پيشگاه خداوند متعال نيست. 📚 کتاب فوايد الصلوات / ص ۴۹