eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
8.7هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷با شهید نصر به مشهد رفته بودیم . ایشان از شب تا صبح در گریه میکردند . فردای آن از شهید نصر سوال کردم : خب انشاالله شفای خودت را گرفتی؟ ایشان با کمال گفت: من شفانخواستم.  با تعجب پرسیدم پس چه خواستی؟ شهید نصر با خنده پاسخ داد: من از خدا خواستم و (ع)را شفیع قرار دادم.🌷 ❤️ ❤️ 🌹
🌷 پنجم مهر ۱۳۴۷، در روستای خوزنان از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش محمدیار، و بود و مادرش گلدسته نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. کشاورز بود. از سوی در حضور یافت. سیزدهم اردیبهشت ۱۳۶۵، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شد. مزار او در گلزار شهدای واقع است.🌷 ❤️ ❤️ 🌹خاطرات و زندگی نامه شهداء🍃🌺🍃
🌷 فرزند عباس در سال 1345 در در روستاي رهدار پا به عرصه حيات گذاشت. دوران كودكي و تحصيلات ابتدايي را در راهدار و تحصيلات راهنمايي را در برازجان گذراند. از همان كودكي استعداد وافر خود را در تحصيل نشان داد و پس از اتمام دوره راهنمايي در برازجان به ادامه تحصيل پرداخته و تا سال سوم دبيرستان به تحصيلات خود ادامه داد. اشتياق وصف ناپذير او به اسلام باعث شد تا مدت يك سال را نيز در بوشهر به فراگيري علوم ديني و حوزوي بگذراند. با پيروزي انقلاب اسلامي عليرغم كمي سن در برازجان به فعاليت پرداخت و همزمان با شروع جنگ تحميلي اشتياق حضور در در جان و روح او شور و شوقي به پا كرده بود و با آن كه تنها فرزند مادرش بود با اصرار فراوان مادر را براي رفتن به جبهه راضي كرد و در آبان ماه 1361 در حالي كه 16 سال بيشتر نداشت به جبهه اعزام شد و تنها پس از 13 روزحضور در جبهه در تاريخ 16/9/1361 در جبهه را نوشيد و نام خود را در دفتر ايثار جاودانه كرد.🌷 ❤️ ❤️
  🌷یکی از می‎گفتند 6-5 ساعت قبل از شهادتش ایشان را دیدم گفتم ابومحسن تو شبانه‎روز در حال و هستی باید مزدت شهادت باشد اگر شهادت نصیبت نشود یعنی اینکه ناخالصی در شما وجود دارد. همرزمش می‎گفت پس از این حرفم شهید ذورقی خیلی آرام گفت:  برای شهادت به اینجا نیامدم برای خدمت و جهاد آمدم اینجا باید طوری جهاد کرد که و (س) از ما راضی باشند. همرزمش می‎گفت: وقتی چند ساعت بعد خبر شهادت ابومحسن از بی‎سیم اعلام شد از حرفم پشیمان شدم و گفتم خدایا با این کارت می‎خواستی به من ثابت کنی که این ندارد.🌷 🍃 🍃 ❤️ ❤️
🌷  در یکم مهرماه ۱۳۴۳ در شیراز در یکی از محله های قدیمی بنام ، محله محمودیه بدنیا آمد. او فرزند ششم خانواده بود و شغل پدر مس گری بود. جمال پس از طی دوران کودکی به مدرسه رفت و دوران ابتدایی را در مدرسه حبیب اله آموزگار گذراند او در این دوران جهت امرار معاش زندگی، نزد پدر می رفت و بر روی قلم کاری می کرد و در تابستانها بصورت تفریحی و جهت یادگرفتن یک حرفه نزد برادرش مکانیکی می کرد. دوران راهنمایی را در مدرسه فرصت و  متوسطه را در هنرستان گذراند و در فارغ التحصیل شد. پس از عملیات کربلای ۵ تمام نیروها را به مرخصی فرستادند اما جمال به همراه یکی از دوستانش در منطقه باقی ماند و به مرخصی نرفت و در همان روز که مصادف بود با ۱۲ بهمن ۱۳۶۵ در به فیض نائل آمد.🌷 ❤️ ❤️
( ) 🌷یه موتور گازی داشت که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و باش میومد مدرسه و برمیگشت... یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میروند، رسید به ... ترمز زد و ایستاد... یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد: و … نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب! … هرکی آقا مجید رو نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید  ؟! قاطی کرده چرا ؟! خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید؟ چطور شد یهو؟ حالتون خوب بود که! مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت: “مگه متوجه نشدید؟ پشت چراغ قرمز یه بود که عروس توش نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن. من دیدم تو روز روشن جلو چشم داره گناه میشه. به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !”🌷 ❤️ ❤️
‏ « ! از درگذر و مرگم را شهادت در راهت قرار بده. و شما اى و ، من فرزندى نبودم كه در زندگى دستگير شما باشم و از دستورات شما سرپيچى كردم. از شما تقاضا دارم كه چرا كه زحمات شبانه روزى شما را به خاطر دارم و اميد است از من راضى باشيد. و تو ! آگاه هستى كه امروز حضور من در ، باعث رنج و مشقّتت خواهد شد؛ فرزندانم شما را اذيّت مى‏ كنند، ديگران مى ‏زنند و مشكلات ديگر. مبادا تو را از ياد خدا غافل كند. فقط و را به جا آور كه همه ما در معرض هستيم.»🌷 ❤️ ❤️
🌷 در اوّلين روز تابستان سال 1348، در نصرآبادكوير از توابع شهرستان آران و بيدگل متولّد شد و در دامان مادر و پدري زحمتكش و کشاورز، پرورش یافت. عباس پس از اتمام دوران ابتدايي و راهنمايي، براي ادامه­ ی‌ تحصيل، به دبيرستان امام خميني(ره) وارد شد. و ، در کنار عباداتی چون و او را در میان جمع شاخص کرده بود. او گاهی به جای پدرش به کارگری یا کشاورزی می‌پرداخت. او هم‌چنین با برادران و خواهرانش نیز خوش‌برخورد بود. عباس به مطالعه­ ی ، و علاقه داشت.  ورود او به دبيرستان، هم‌زمان با اوج دوران دفاع مقدّس بود. او كه در ­_ی‌_اقتصاد اشتغال داشت، هر روز شاهد تشييع پيكرهاي پاک شهدا بود و این مسئله، روحیه­ ی جنگاوری را بیش از پیش در او زنده می‌کرد. شور وصل به یاران شهید آن‌چنان عباس را از خود بي‌خود كرد كه سرانجام در تاريخ    22/ 10/ 65، در اولین اعزام همراه كاروانيان عشق و معرفت عازم شد و پس از دو هفته و در تاريخ 7/ 11/ 65 روح ملكوتي‌اش از كربلاي شلمچه عروج كرد و شد. 🌷 ❤️ ❤️
🌷 مراببخشید دراین لحظات که این نامه را می نویسم قلبم از شادی همچون عاشقان معشوق دیده می طپد  آری چون تاچندی دیگر به میعاد گاه یار می روم باشد تا به یار خود بگویم که به « » نایب جانشیان رسولت لبیک گفتم می روم شاید  با معشوق خود وصلت کنم . زارم می دانم که خود شیر زن هستی و شاید نیاز به نصیحتی نباشد فرزندانت را تربیت کن می دانم که این کا رمی کنی.🌷 ❤️ ❤️ 🌹خاطرات و زندگی نامه شهداء🍃🌺🍃
🌷 در بیست و پنجم شهریورماه سال 1343 در خانواده ای و ، در شهر محلات به دنیا آمد. رضا با دستان زحمتکش و رنج دیده پدر و مادرش بزرگ شد تا به سن شش سالگی رسید؛ آنگاه او به مدرسه فرستاده شد. درس او در میان هم شاگردانش کم نظیر بود. او کودکی رنجیده و ستم کشیده بود. در حین درس خواندن نیز در صحرا و بیابان به پدرش کمک میکرد. اخلاق او در خانه و نیز در همسایگان و اقوام زبانزد بود. او همچنان به درسش ادامه داد تا زمانی که تظاهرات های انقلابی شروع شد و از روزهای نخست به طور گسترده در این تظاهرات شرکت میکرد. پس از پیروزی انقلاب هم، حتی یک لحظه آرام و قرار نداشت. عضو بسیج شد و آموزش های لازم را فرا گرفت. زمانی که جنگ تحمیلی شروع شد، او عاشقانه منتظر بود تا او را به جبهه اعزام کنند. چند ماه از جنگ گذشته بود که بنابر اعلام امام جمعه در ، به ندای هل من ناصر ینصرنی امام(ره) لبیک گفت و همچون عاشقی که به سوی معشوق میرود، به اتفاق دیگر برادرانش با گروه اعزامی از شهر محلات به جبهه شتافت و هنگامی که به گروهان یا زهرا از گردان جندالله از تیپ 17 علی بن ابیطالب(ع) در شرکت کرده بود، در دوم فروردین ماه سال 1361 در منطقه شلیبیه در غرب شهر شوش پروانه وار به سوی معبودش پرواز میکند. پیکر مطهر شهید را در به خاک سپردند.🌷 ❤️ ❤️ 🌹خاطرات و زندگی نامه شهداء🍃🌺🍃
🌷خواهران فكر باشيد و رعايت بكنيد كه دشمن روي همين مسئله حجاب مي كند و شما از (س)درس بگيريد و شما با حجابتان ما با امان كه انشاءالله با هم دشمن دين خدا را نابود بكنيم .🌷 ❤️ ❤️
🌷برایم شب هفت و چهلم نگیرید و هزینه اش را به بدهید... پیراهنی که با آن برای ( علیه السلام ) عزاداری کرده ام را روی پیکرم داخل قبربگذارید.🌷 ❤️ ❤️
( ) 🌷از سوریه زنگ می زد و تاکید می‌کرد که فاطمه حفظ کند که الان فاطمه قرآن است. مصطفی با خود قرار گذاشته بود که هر زمانی که از غافل شد بگیرد و به دوستان‌خود نیز گفته بود هر وقت از یاد شهدا غافل شدید خود را کنید🌷 ✍ : پدر شهید ❤️ ❤️ 🌹خاطرات و زندگی نامه شهداء🍃🌺🍃
🌷 فرزند محمد، در تاريخ 1335/01/24 در شهرستان فسا دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد و سپس به استخدام در آمد. در ازدواج اول خود ناموفق بوده و به انجامید و یک فرزند از زن اولش داشت و بعد از آن ازدواج كرد که ثمره ازدواجش 1 فرزند دختر و 1 فرزند پسر می باشد. اين شهید گرامي بر حسب خود و به ارزش های اسلامی و انسانی، به جبهه های حق علیه باطل شتافت. او با اين كه در ارتش خدمت مي كرد اما فردي و بود، عقیده و تعهد خود به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی را نشان می داد و در فعالیت های انقلابی به صورت شرکت می كرد. شهید بزرگوار در انجام و خود بسیار کوشا بود. سرانجام اين شهید عزیز در تاریخ 1361/04/03 در منطقه کوره موش (سرپل ذهاب) بر اثر متلاشی شدن بدن به نائل آمد و در گلزار شهدای فسا به خاک سپرده شد.🌷 ❤️ ❤️
🌷چند ساعتی از شروع عملیات والفجر8 نگذشته بود. شریف را دیدم و به سراغش رفتم . نگاهم در چهره اش ماند. چهره اش خیلی فرق کرده بود . نوری در چهره اش متبلور شده بود به او نزدیک شدم . ناگهان در ذهنم فکر خطور کرد. او را در آغوش گرفتم و صورتش را بوسیدم و گفتم : - شریف قول می دهی در بشوی؟ تبسمی بر روی لبانش نشست و گفت: - دیگه سر به سرمان نذار چند قدمی از من دورتر شد . حس شهادتی که در دلم افتاده بود آرام و قرار را از من ربوده بود. دوباره به سمتش دویدم و گفتم: - تا رو ندی نمی ذارم حرکت کنی با یک حالت عجیبی گفت:  باشد... اگر شهید شدم... تا کلمه باشد را از او شنیدم کوچکی را که در جیب داشتم را بیرون آوردم . و گفتم: - شریف به قرآن قسم بخور اشک امان شریف را نداد از چشمانش فرو ریخت و روی گونه هایش جاری شد. قرآن را بوسید و دستانش را روی قرآن گذاشت و گفت: - . دوباره او را بوسیدم . و چند قدمی که از او دور شدم . خمپاره ای پیکر زیبایش را به خون نشاند و او هم به دیدار شتافت.🌷 ❤️ ❤️ 🌹خاطرات و زندگی نامه شهداء🍃🌺🍃
🌷بايد بگويم كه آگاه بوده ام كه در اين راه شهادت وكشته شدن وجود داردوانتهاي اين راه به جز ارمغاني ديگر به همراه ندارد وشهادت در راه خدا را انتخاب كرده ام وتنها ميراثي كه از به ما رسيده است همين است.🌷 ❤️ ❤️ 🌹خاطرات و زندگی نامه شهداء🍃🌺🍃
🌹 🌷 « » دوم شهریور 1325 در شهرستان خوی دیده به جهان گشود. پدرش علی کاسب بود و مادرش فاطمه نام داشت. او تا پایان دوره متوسطه درس خواند و گرفت. سال 1355 ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان در حضور یافت و سرانجام در سوم آبان 1362 در سردشت هنگام درگیری با براثر اصابت به رسید. 🌷 ❤️ ❤️ 🌹
🌹 🌷 "بهادر زارعی" در سوم فروردین ماه 1342 در روستاي خانيک از توابع شهرستان فراشبند در خانواده اي و ديده به جهان گشود. 🍃 هفت ساله بود که راهی مدرسه شد و دوره ابتدايي را در زادگاهش گذراند. دوره راهنمايی به سبب نبودن مدرسه در این مقطع به بخش بالاده شهرستان کازرون رفت، در اين دوره خود را از دست داد. 🌸 "" ضمن تحصيل ايام تعطيلات را در کنار پدرش مشغول کار مي شد يا براي کسب کار راهي شهرستانهاي همجوار مي شد. با مشقت فراواني که در زندگي داشت دوره راهنمايي را گذراند. براي ادامه تحصيلات متوسطه به دبيرستان شهيد مطهري فراشبند وارد شد و تا کلاس سوم رشته و درس خواند. وي در دوران انقلاب اعلاميه ها و عکسهاي امام را شبانه در خانه ها پخش می کرد . 🌼 با شروع جنگ تحميلي چند بار راهي شد. پس از آن در تاریخ 15 اسفند ماه 1363 از طریق سپاه پاسداران به خدمت سربازی رفت. دوره آموزشي را در فراشبند گذراند و برای جبهه مشتاقانه و راهی جنوب شد و در قسمت نيروی دريايي سپاه مشغول شد. به مدت 13 ماه در آبهاي جنوب کشور اسلامي ايران در کنار برادران جنگجوي خود مشغول نبرد با بعثيان عراقي بود و سرانجام در تاريخ 24 بهمن ماه 1364در عمليات والفجر 8 در منطقه فاو به خيل ديگر پيوست و به رسید. 🌷 ❤️ ❤️ 🌹خاطرات و زندگی نامه شهداء🍃🌺🍃
🌹 🌷درود بر امام امت نایب بر حق (عج) حفظه الله تعالی. عزیزان من، حواستان باشد که این انقلاب اسلامی را به به ما سپردند و نکند در امانت کنیم؛ این امانت، امانت الهی‌ست، وظیفه همه ماست که از این انقلاب و دستاوردهای آن پاسداری کنیم. دست از این ماه تابان برندارید، چرا که این ماه از خورشید عالم تاب نور گرفته و بازتاب می‌نماید... همانطور که امام خمینی(ره) فرمودند: « باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد»، پشتیبان واقعی باشید و نکند روزی به خود آیید و خود را تواب معرفی کنید که آن روز هم پایان جهل نیست. خدا کند که از این آزمایش بزرگ سربلند بیرون آییم. از تو یاری می‌خواهم مرا توان دهی که در راه رضای تو قدم بردارم و هدفی جُز رضایتت نداشته باشم. ما می‌رویم تا مقابل دشمنان قسم خورده اسلام بایستیم و انشاءالله با ایستادگی در برابر ظلم و با از میان برداشتن آنان، آقا امام زمان(عج) باشیم و به زمانی که مهدی فاطمه ندای یا لثارات‌الحسین(ع) برآورد، بگوییم و جُزء آن حضرت باشیم.🌷 ❤️ ❤️ 🍃🌺🍃 🌹
🌷 ” دوم فروردین ماه ۱۳۴۷ در نهاوند در خانواده ای دیده به جهان گشود. او تحصیلات خود را تا سال سوم راهنمایی ادامه داد وبعد از آن سنگر جبهه را به سنگر مدرسه ترجیح داد و راهی جبهه های نبرد شد تا در مقابل از کشورش دفاع نماید. سرانجام در تاریخ یازدهم بهمن۱۳۶۵ پس از دلاوریهای فراوان در عملیات کربلای ۵ در توسط دشمن بعثی به درجه رفیع رسید. پیکر پاک او در امازاده محمد کرج به خاک سپرده شد.🌷 ❤️ ❤️ 🌹خاطرات و زندگی نامه شهداء🍃🌺
🌷دو سه روزی بود می دیدم توی خودش است. پرسیدم « ؟ چرا این قدر توهمی؟ » گفت « . از خودم دل خورم. اصلا حالم خوش نیست. » گفتم » همین جوری ؟ » گفت » نه. با حسن باقری بحثم شد. داغ کردم. چه می دونم ؟ شاید بهاش بلندحرف زدم. نمی دونم. عصبانی بودم. حرف که تموم شد فقط بهم گفت مهدی من با این جوری حرف نمی زنم که تو با من حرف می زنی. دیدم راست می گه. الان د و سه روزه کلافم. یادم نمی ره.»🌷 ❤️ ❤️
با سلام خدمت همه دوستان و فامیل های عزیزم از آنجایی که از نوجوانی تا به حال داشته ام، بدانید که اینک هم با میل و رضایت خود و به سوی نبرد حق علیه باطل آمده و هیچ کس مرا اجبار به آمدن نکرده و خود با " " آمده ام و من تا به حال از خداوند هر چه خواسته ام به من داده است.  تنها چیزی که از او میخواهم شهادت است و آرزو دارم در روز شبیه امام حسین(علیه السلام) اگر لیاقت آن را داشته باشم، به شهادت برسم. من گوش به فرمان بوده و با فرمان او اینجا آمده ام. : حتی اگر تحریم ها شما را از پا درآورد، شما باشید و از ولایت روی برنگردانید. : شما داغ های زیادی دیده اید. امیدوارم که باز هم خداوند به شما صبر بدهد. برادر ها و خواهر های عزیزم، دوستتان دارم. مرا حلال بفرمائید. عزیزم: از شما میخواهم که مرا حلال کنید و فرزندانم شادی و شایان عزیزم را آن طور که میخواستم، و پرورش دهید. ـــــ و در آخر، فرزندان دلبندم برایتان ناراحت هستم که باید بدون پدر، بزرگ شوید و اما بدانید که خدا با شماست. شما را به می سپارم.   ٩٤/٨/١      (س) ❤️
( ) 🌷مسلم علاقه زیادی به داشت و هر شب پس از نماز عشاء، را تلاوت می‌کرد و پس از نماز صبح و می‌خواند همچنین پس از هر نماز، ، ، سه بار سوره توحید، صلوات و آیات دو و  سه سوره طلاق را حتماً تلاوت می‌کرد تاکید ویژه‌ای به داشت و اگر نماز شبش قضا می‌شد می‌گفت: شاید در روز گناهی مرتکب شده‌ام که برای نماز شب بیدار نشدم.🌷 ❤️ ❤️
🌹 🌷 : اگر به سخنان امام گوش فرا ندهید به زمین خواهید خورد. چون حق است هیچ موقعی پیش آمده بگویید از کجا آمده ایم؟ و به کجا می رویم؟ و یا اینکه همیشه از و صحبت می کنید؟ برادران به باشید تا خدا شما را یاری  کند. همانطور که در آیه شریفه می فرماید :« أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»  گذشته از مسایل عبادی و در مسایل سیاسی هم شما باید آگاه باشید که اگر خدای نکرده یک دقیقه غفلت کنید روزگارتان سیاه خواهد شد شما باید در همه کارهاینان از امام عزیزمان پیروی کنید و ببیند امام چه می گوید چون اگر به سخنان امام گوش فرا ندهید به زمین خواهید خورد. چون امام حق است و مسله دیگر که :«لاََ یُلْدَغُ الْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ وَاحِدٍ مَرَّتَیْنِ"» از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود.»🌷 ❤️ ❤️ اگه عاشق شهدایی کانال شهداء رو به دوستانتان معرفی کنید https://eitaa.com/seadamaar
حاج علی محمدی پور سال 1338 در روستای دقوق اباد بخش نوق در ۷۵ کیلومتری شهر به دنیا آمد. تحصیلات ابتدائی را در سه قریه شروع کرد. اما به علت دوری راه و مشکلات دیگر مجبور شد مدتی ترک تحصیل کند سپس به همراه دوستش به یزد آمد. به زودی علی به مطالعه جدی روی آورد و با اوج گیری حرکت مردم در سالهای 55 و 56 به مبارزان مسلمان پیوست. شهرهای استان خوزستان و کرمان خاطرات زیادی از و علی در سال های انقلاب دارند. علی بعد از انقلاب عازم کردستان وسپس جبهه های جنگ جنوب شد از آن زمان تا آخر عمر پر برکتش همواره در بود. سال 1361 به جبهه اعزام و در عملیاتهای متعددی شرکت کرد. ایشان در سال 63 در عملیات بدر بود وسپس جانشین فرمانده گردان شد و تا عملیات والفجر 8 در این مسئولیت ماند. وی در تاریخ 1365/10/19 در حالی که فرمانده گردان 412لشکر41ثارالله را عهده دار بود، در منطقه به رسید.🌷 ❤️ ❤️ 🌹خاطرات و زندگی نامه شهدا https://eitaa.com/seadamaar اگه عاشق شهدایی کانال شهداء رو به دوستانتان معرفی کنید