۷ آذر ۱۳۹۷
🌹رفيق خوب
🍃اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
🌿خير من صحبت من ولهك بالاخرى ، وزهدك فى الدنيا، و اعانك على الطاعه.
🌿بهترين كسى كه با او مصاحبت و رفاقت مى كنى آن كس كه تو را مشتاق آخرت و متنفر از دنيا گرداند.
✍شرح علامه حسن زاده آملی:
🍃رفيق حقيقى و هم صحبت گرامى آن است كه به روح انسان كه از عالم بقاست مساعدت كند
🍃و به علم معرفت انسان بيافزايد
🍃و گرد و زنگار دنيا را كه منشاء هر خطا و شقاوت است و باطبع همه مردم عارى مشتاق آن اند از دل پاك كند
🍃و اشتياق و عشق عالم آخرت را كه اغلب مردم از آن تا دم مرگ غافل اند در آينه دل منعكس گرداند،
🍃چنان كس به حقيقت رفيق انسان است، اين گونه رفيق است كه فرمود:
🌺الرفيق، ثم الطريق
🍃حافظ فرمايد:
🍀دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم
🍀که كيمياى سعادت رفيق بود رفيق
🌿شادی روح همه شهدا، امام شهدا و سلامتی مقام عظمای ولایت امام خامنه ای #صلوات
۷ آذر ۱۳۹۷
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌹رفيق خوب 🍃اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: 🌿خير من صحبت من ولهك بالاخرى ، وزهدك فى الدنيا، و اعانك
🌺الرفيق، ثم الطريق
🍀دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم
🍀که كيمياى سعادت رفيق بود رفيق
#شهید_مدافع_حرم_جواد_محمدی
#شهید_مدافع_حرم_جاسم_حمید
۷ آذر ۱۳۹۷
💢دست به دامان شهدا شد تا دستش را گرفتند
🔹تصویری از شهید مدافع وطن #حاجی_مراد_نادری در کنار پیکر شهدای گمنام
🔹وی ساعتی قبل در درگیری با سارق مسلح به شهادت رسید
https://goo.gl/FXWoLU
۷ آذر ۱۳۹۷
۷ آذر ۱۳۹۷
┄═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑❁═┄
👆برخورد #ابراهیـم با شخصے ڪہ نوار حرام
مےفروخت...
●
۷ آذر ۱۳۹۷
معلم بود و همیشه میگفت:
من به عنوان #معلم،📚
#الگوی دانشآموزانم هستم.
میگفت :
من به عنوان یک #معلم
وقتی به دانشآموزانم درس میدهم،
وقتی از دوران #دفاع_مقدس صحبت میکنم،
اگر بچهها از من بپرسند:
تو از دفاع مقدس و انقلاب حرف میزنی، چرا الان خودت به آن عمل نمیکنی چه جوابی دارم بدهم؟
من اگر زمان جنگ سن وسالی نداشتم و
از دفاع مقدس خودمان جا ماندم،
اینجا که میتوانم حضور داشته باشم.
@seedammar
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#شهید_مدافع حرم_مجید_عسکری_جمکرانی
۷ آذر ۱۳۹۷
۷ آذر ۱۳۹۷
پایان انتظار
اعلام خبر کشف پیکر مطهر شهید #غلام_حق_شناس
#سردار_باقرزاده مسئول کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح، صبح روز سه شنبه ۶ آذر ۹۷ با حضور در منزل #شهید_حق_شناس در #شاهین_شهر توابع اصفهان، از کشف پیکر شهید حق شناس همراه با نامه های مادر این شهید بزرگوار به فرزندش خبر داد.
#پایان_سال_ها_فراق_و_دوری
۷ آذر ۱۳۹۷
#تکیه ڪن به شـهـــــدا❤️
شهــــدا تڪیه شان به #خداست🕊
اصلا #کنار گـــل بنشینے بوےگل میگیرے👌
پس #گلستــان ڪن زندگیت را با یاد شهــــدا😍
مےخوام مثل تو باشم
رفیقم❤️
#ابراهیم_هادی
۷ آذر ۱۳۹۷
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت دوازدهم 🔶 #کربلای_شلمچه اولین روز دیماه ۶۵ بود. به همرا
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت سیزدهم
🔶 #کربلای_هشت
جنگ و گریز، تک و پاتک، حمله و دفاع منطقه شلمچه بسیاری از نیروهای ما را ورزیده کرده بود. صدام، که مغرور از پیروزی کربلای 4 مشغول جشن و شادمانی بود، با شروع کربلای 5 خواب از سرش پرید. در ادامه این عملیات و در اسفندماه، عملیات تکمیلی کربلای 5 آغاز شد. در این مرحله نیز ضربات سختی به پیکره دشمن وارد شد.
هجدهم فروردین 1366 عملیات دیگری در شلمچه آغاز شد؛ عملیات
کربلای 8 در همان محور عملیات قبلی.
گردان مسلم، که پس از مرخصی و بازسازی مجدد به شلمچه برگشته بود،
خط شکن عملیات بود.
طی این عملیات حماسه سید مجتبی دیدنی بود. او جدای از فرماندهی و
کمک به نیروها، در اوقات استراحت به کارهای دیگر نیز ميپرداخت.
بارها دیده بودیم که در تاریکی شب با شجاعت به سمت خط دشمن ميرفت.
پیکر شهدایی را که در مرحله اول عملیات جا مانده بودند به عقب منتقل
ميکرد. ميگفت: »خانواده اینها چشم انتظارند.
ميگفت: فقط آدرس بدهید که شهدا یا مجروحان کجا هستند! آنوقت با شجاعت حرکت ميکرد و ميرفت.
زمانی که در محور شمشیری قرار داشتیم امکان انتقال مجروحان نبود. با تاریکی شب بیشتر بچه ها از فرط خستگی استراحت ميکردند. اما مجتبی مشغول انتقال مجروحان ميشد. از نوک شمشیری آنها را به عقبه و جایی که آمبولانس قرار داشت، ميرساند و برمی گشت.
بالاخره راضی شد بگوید! هر بار که در خانه از او می خواستیم از جبهه خاطره بگوید حرفی نميزد یا اینکه خاطرات دیگران را نقل ميکرد.
اما این بار خاطره از خود سید بود. ميگفت: توی شلمچه، عملیات کربلای
8 شروع شد. شب بود و همه جا تاریک. با بچه ها خیلی خوب جلو رفتیم.
رسیدیم به پشت یک خاکریز. نارنجک توی دستم بود. ضامن را کشیدم و رفتم
بالای خاکریز. ميخواستم موقعيت دشمن را ببينم.
یکدفعه و همزمان یک افسر عراقی از آنطرف خاکریز بالا آمد! صحنه عجیبی بود. فاصله ما با هم حدود یک متر بود. ناخودآگاه نگاه ما به هم افتاد. هر
دوی ما ترسیدیم! از ترس داد زدیم و آمدیم پایین.
اما خدا لطف کردکه من نارنجک داشتم. همان لحظه انداختم و افسر بعثی
به درک واصل شد.
در ادامه عملیات در پشت همان خاکریز مستقر شدیم. هوا روشن شده بود.
صدای رگبار یک تیربار امان ما را بریده بود. هیچ کس نميتوانست تکان
بخورد. به یکی از آرپیجی زنها گفتم: ”برو خاموشش کن.“
همین که سرش را از خاکریز بالا برد گلولهای توی پیشانیاش خورد و به زمین افتاد! ميخواستم خودم بلند شوم. اما دستور بود که فرمانده باید فرماندهی کند نه اینکه مشغول جنگ شود.
به دومین نفر گفتم: ”تو برو.“
او هم بلند شد و هدفگیری کرد. قبل از شلیک او گلوله قناسه دشمن به صورتش خورد و او هم شهید شد.
دیگر کسی نبود. حالا نوبت خودم بود. باید آرپیجی به دست ميگرفتم.
خوشحال شدم. گفتم: ”لحظه شهادت فرا رسیده.“
اشهدم را گفتم. بعد در ذهنم تصور کردم که الان به حسین و حمیدرضا و دیگر رفقای شهیدم ملحق ميشوم.
آرپیجی را برداشتم و رفتم روی خاکریز و شلیک کردم. همزمان گلوله
قناسه دشمن شلیک شد و خورد به من!
پرت شدم پشت خاکریز. چشمانم را بستم و شهادتین را گفتم. سرم شدید درد ميکرد. توی ذهنم گفتم: ”الان دیگه ملائکه خدا ميیان و من هم ميرم
بهشت و ...“
انگشتان دستم را جمع کردم و باز کردم. دیدم هنوز حس دارد. دست و پاهايم را تکان دادم، دیدم هیچ مشکلی ندارد. چشمهايم را باز کردم. نشستم روی زمین.
هنوز در حال و هوای شهادت بودم اما ...
کلاه را از روی سرم برداشتم. دیدم تک تیرانداز عراقی درست زده توی کاله
آهنی من! بعد هم گلوله منحرف شده و کمی خراش در سرم ایجاد کرده ولی
آسیب جدی به من وارد نشده!
بلند شدم و با خودم گفتم: ”شهادت لیاقت ميخواد.
@seedammar
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
۷ آذر ۱۳۹۷
1_19684521.mp3
زمان:
حجم:
124.7K
🎙 ای شهیدان
👆👆👆👆👆
🌹 شهید سید مجتبی علمدار
۷ آذر ۱۳۹۷