هدایت شده از عبدالزینب(س)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم
شهید حامد بافنده
خودم این شعرش روخیلی دوست دارم
قول داده بودم ازش کلیپ بذارم
بالاخره پیداشکردم
#عبد_الزینب_س_69
@abd_zeinab_69
1_143601055.mp3
2.97M
♨️درجات انسان
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🌼حجت الاسلام #عالی
#حدیث_دل 🍁
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
💝🕊💝🕊💝🕊💝 #قصه_دلبری #قسمت_۴۵ در کنار همه ی کارهای هنری اش, خوش خط بود. ثلث ونستعلین وشکسته را قشنگ
💝🕊💝🕊💝🕊💝
#قصه_دلبری
#قسمت_۴۶
از زیر آینه , قرآن ردش کردم. خداحافظی کرد
رفت کلید🔑 آسانسور را زد, برگشت وخیلی قربان صدقه ام رفت: هم من, هم امیرحسین. چشمش به من بود که رفت داخل آسانسور .
برایش پیامک فرستادم:
《لطفی کرده ای تو به من,
مادرم نکرد***
ای مهربان تر از پدر ومادرم حسین》👌
۲۵روزش پر شد, نیامد😔 بعد از شصت هفتاد روز زنگ زد📞 که
(با پدرم بیا توی منطقه که زودتر بیام)
قرار بود حداکثر تایک هفته
همه ی کارهایش را راست وریس کند وخودش را برساند. بعد هم با هم بر گردیم ایران.
با بچه, جمع وجور کردن و مسافرت خیلی سخت بود. از طرفی هم دیگر تحمل دوری اش را نداشتم😢
با خودم گفتم: ( اگه برم, زودتر از منطقه دل
می کنه💔)
از پیام هایش می فهمیدم خیلی سرش شلوغ شده. چون دیربه دیر به تلگرام وصل می شد.
وقتی هم وصل می شد, بد موقع بود و عجله ای زنگ هایش خیلی کمتر وتلگرامی ترشده بود.
وقتی بهش اعتراض کردم
که (این چه وضیعه برام درست کردی?)
نوشت:( دارم یه نفری بار پنج نفر رو می کشم)
اهل قهر و دعوا هم نبودیم.
یعنی از اول قرار گذاشت در جلسه ی خواستگاری💞 به من گفت: ( توی زندگی مون چیزی به اسم قهر نداریم. نهایتاً نیم ساعت) بحث های پیش پا افتاده را جدی نمی گرفتیم.
قهرهایمان هم خنده دار😊 بود. سر اینکه امشب برویم مجلس حاج محمود کریمی
یا حاج منصور ارضی. خیلی پافشاری می کرد.
من قهر می کردم☹️
می افتاد به لودگی ومسخره بازی. خیلی وقت ها کاری می کرد, نتونستم جلوی خند ه ام😊 رابگیرم.
می گفت:( آشتی, آشتی) 😍
و سروته قضیه را به هم می آورد.
اگر خیلی این تو بمیری از آن تو بمیری ها بود,
می رفت جلوی ساعت⏱ می نشست,
دستش را می گذاشت زیر چانه ومی گفت:
( قول دادی باید پاشم وایستی☹️)
با این مسخره بازی هایش, خود به خود قهر کردنم تمام می شد.
⚡📚
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
🍃🍃🍃
🌷نزدیک مراسم #عقد محمودرضا بود که یک روز آمد و گفت: «من کت و شلوار برای مجلس عقد نخریده ام» من هم سر به سرش گذاشتم و گفتم: تو نباید بخری که خانواده #عروس باید برایت بخرند.
🌷خلاصه با هم برای #خرید رفتیم. محمودرضا حتی هنگام خرید کت و شلوار دامادی اش هم حال و هوای همیشگی را داشت، اصلا #حواسش به خرید نبود و دقت نمی کرد در عوض من مدام می گفتم مثلا این رنگ خوب نیست و آن یکی بهتر است و ...
🌷هیچ وقت فراموش نمی کنم در گیر و دار خریدن کت شلوار به من گفت: «خیلی سخت نگیر، شاید #امام_زمان(عج) امشب #ظهور کردند و عروسی ما به تعویق افتاد.» یعنی گویا تمام لحظات زندگی، #منتظر یک اتفاق مهم بود یا حداقل شناخت من از محمودرضا اینطور بود.
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹صلوات
🕊🌹🕊🌹🕊
🔰از اونجایی که ارزش خیلی زیادی برای #کارش قائل بود و در منطقهی بلوچستان🗺 به دنبال گمشدهش (#شهادت) میگشت، #کمتر مرخصی میگرفت.
🔰یادم هست که این ایام دیگه دل تو دلش نبود💗 همهی #پیگیری ها و هماهنگی هارو انجام میداد برای شرکت در پیاده روی👣 #اربعین سالار شهیدان حضرت #اباعبدالله(ع)
🔰از اونجایی که خدمت به #پدرومادر اهمیــ💥ـت بسیار بالایی براش داشت، مرخصی هاش رو به صورتی تنظیم میکرد📆 که وقتِ برداشتِ #محصول (کشاورزی) باشه و به قول معروف یک تیر دو نشان بشه؛ هم دیدار و هم #کمک حال پدر و مادر باشه.
🔰این نحوهی تنظیم #مرخصی برای ایام اربعین حسینی طوری بود که، اولاً به دیدار خانواده اومده باشه👌 و #ثانیاً با دوستان هم محلهای به #کربلا مشرف بشن😍 که حق رفاقت👥 راهم ادا کرده باشه.
راوی: دوست شهید
#شهید_حسن_عشوری🌷
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹صلوات
#زیباترین_شهادت🌷
🌺ابراهیم می گفت:
اگه جایی بمانی که
⇜دست احدی بهت نرسه
⇜کسی تو رو #نشناسه
🌾خودت باشی و آقا، #مولا هم بیاد سرتو روی دامن بگیره
این #خوشگلترین_شهادته
🔸تو پلاکت را دادی که گمنام شوی
🔹من دویدم که نامدار شوم
🌾حالا من مانده ام زیر خروارها فراموشی و نام_تو در دل تمام انسانها
#شهید_ابراهیم_هادی
دیروز با شهید #احمد_مهنه اشنا شدم بعد تحقیق ها پرس جو فهمیدم ایشون عکاس الحشد الشعبی بود که به ضرت چاقو در اعتراضا به شهادت میرسن!!
شاید براتون سواله که چرا عکس هادی ذوالفقاری کنارش گذاشتم ؟؟چون ی اوایل تشکیل حزب #الحشد_الشعبي #هادی_ذوالفقاری انجام میدادن و در اخر در سامرا به شهادت رسیدن 🌹🌹🌹
حالا اقا احمد هم به هکارش اقا هادی رسیدن
#هنیالکم_شهادة
#احمد_مهنه_ايقونة_التحرير
#عکاسی
#شهادت
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
💝🕊💝🕊💝🕊💝 #قصه_دلبری #قسمت_۴۶ از زیر آینه , قرآن ردش کردم. خداحافظی کرد رفت کلید🔑 آسانسور را زد, بر
💝🕊💝🕊💝🕊💝
#قصه_دلبری
#قسمت_۴۷
این آخری ها حرفهای بو داری می زد.
زمانی که تلگرامش روشن می شد, آن قدر حرف برای گفتن داشتم که به بعضی از حرفهایش دقت نمی کردم🙈
هی می نوشت :
( من یه عمره که شرمندتم , شرمندگی ام جواب نداره👌 امام زمانم بهم کار داده ,
به خدا گیر افتادم. منو حلال کن. منو ببخش.
تو رو خدا . خواهش میکنم
ماموریت های قبلی هم می گفت, ولی شاید درکل سفرش یکی دوبار.
این دفعه در هر تماس تلگرامی
یا تلفنی ☎️ چندین بار این کلمات را تکرار می کرد. وقتی خیلی طلب حلالیت
می کرد, باتشر می گفتم:
( به جای این ننه غریبم بازیا بلند شو بیا☹️)
از آن آدم هایی نبود که خیلی اسم امام زمان 《 ارواحناه فداه》 را بیارد👌
ولی در ماموریت آخر قشنگ
می نوشت: واقعاً اینجا حضور دارن
( همون طور که امام حسین《 علیه السلام》شب عاشورا دستشون رو گرفتن و جایگاه یارانشون رو نشون دادن.
اینجا هم واقعاً همین جوریه👌
اینجا می تونی حضورشون رو پررنگ تر حس کنی😍)
در کل ۲۹روزی که در منطقه بودم, سه بار زنگ ☎️زد. آنجا اینترنت نداشتم.
ارتباط تلگرامی مان قطع شد. خیلی محترمانه و مودبانه صحبت می کرد.
و مشخص بود کسی پهلویش ایستاده که راحت نبود.
هیچ وقت این قدر مودب ندیده بودمش.
گاهی که دلم تنگ💔 می شود, دوباره به پیام هایش نگاه می کنم می بینم آن موقع به من همه چیز را گفته, ولی گیرایی من ضعیف بوده ومفهوم کلامش را نگرفتم.
از این واضح تر نمی توانست بنویسد: قبل از اینکه من شهید🌷 باشم, خدای متعال به تو صبر و تحمل می ده.
مطمئنم تو وامیر حسین سپرده شدین دست یکی دیگه. سفرم افتاده بود در ماه محرم. خیلی سخت گذشت. از طرفی بلا تکلیف بودم.
که چرا این قدر امروز و فردا می کند.
از طرفی هم هیچ کدام از مراسم آنجا به دلم نمی چسبید. زمان خاصی داشت.
بیشتر از دوساعت ⌚️هم طول می کشید.
سال ها قبل با محمد حسین محرم و صفر سرمان را می گرفتی هیئت بود. تهمان را می گرفتی هیئت .
عربی نمی فهمیدم , دست وپا شکسته فرازهای معروف مقتل را متوجه می شدم.
افسوس می خوردم چرا تهران نماندم.
ولی دلم را صابون می زدم برای ایام اربعین .
فکر می کردم 😇هرچه اینجا به ظاهر کمتر گذرم می افتد به هیئت و روضه, به جایش در مسیر نجف تا کربلا جبران می شود.
قرار گذاشته بود از ماموریت که برگشت با هم برویم پیاده روی🚶 اربعین. یادم نمی رود یکشنبه بود
زنگ 📞زد.
بهش گفتم:
( اگه قرار نیست بیایی راست وپوست کنده بگو برگردم ایران😶)
گفت: ( نه هر طوری شده تا یکشنبه هفته بعد خودم را می رسانم.)
👈 ادامه دارد...
⚡📚 @seedammar
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
💠نمونهای از #نهیازمنکر
🌷شهیـد #ابراهیـمهـادی
🔹یکی از رفقای ابراهیم گرفتار #چشم_چرانی بود و مرتب به دنبال اعمال و رفتار غیر اخلاقی میگشت.چند نفر از دوستانش با داد زدن و قهرکردن نتوانسته بودند #رفتار او را تغییردهند.
🔸در آن شرایط که کمتر کسی او را تحویل میگرفت، #ابراهیم خیلی با او گرم گرفته بود و حتی او را با خودش به زورخانه میآورد? و جلوی بچه های دیگه خیلی به او #احترام میگذاشت.
🔹مدتی بعد شروع کرد بااو #صحبت کردن. ابتدا اون رو #غیرتی کرد و گفت:"اگه کسی به دنبال مادر وخواهر تو راه بیفته و اونها رو #اذیت بکنه چیکار میکنی"
🔸اون پسر با عصبانیت گفت: "چشماش رو در مییارم". #ابراهیم خیلی آروم گفت:"خُب پسر، تو که برای #ناموس خودت اینقدر غیرت داری چراهمون کار اشتباه رو انجام میدی...
🔹بعد ادامه داد: "ببین اگه قرارباشه هرکی به دنبال #ناموس دیگری باشه که دیگر جامعه از هم میپاشه و سنگ روی سنگ بند نمیشه"
🔸 بعد ابراهیم از #حرام بودن نگاه به نامحرم حرف زد و کلی دلیل دیگه آورد و اون پسر تأیید میکرد?. بعد هم گفت: "تصمیم خودت رو بگیر اگه میخوای با ما #رفیق باشی باید این گناه رو ترک کنی "
🔹 #برخوردخوب و دلائلی که ابراهیم برای او آورد باعث تغییر کلی در #رفتارش شد و او را به یکی از بچههای خوب محل تبدیل کرد.
🔸این پسر #نمونهای از افراد بسیاری است که ابراهیم با برخورد خوب واستدلال و صحبت کردن های #به_موقع آنها را متحول کرده بود. #نام این پسرهم اکنون بر روی یکی از کوچههای محله نقش بسته است.
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
🍃🌷🍃🌷🍃
🌸✨مرامهای خاص زیاد داشت اما بعضی چیزها برایش قانون بود و #خط_قرمز داشت و یکی از آن خط قرمزها این بود:
محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشمخورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس #شهدا تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی و گرنه ... .
🌸✨قرارداد که تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم بعضأ عکسها هم نو میشد!
یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکسهای بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد.
راوی: همسر شهید
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷 #شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹صلوات
💠 موبایل...
🌷یکبار شنیدم که گوشی احمد گم شده بعدها فهمیدیم که گم نکرده یک خانواده افغانی نیاز به کمک مالی داشتند و احمد پول به اندازه کافی نداشته است، موبایلش را فروخته تا بتواند نیاز آنها را برطرف کند.
🌷بعد از شهادتش مادرش تعریف میکرد یک روز که خیلی برایش گریه کردم به خوابم امد اما این بار با اجدادش آمد گفت ببین این اجدادم هستند، ایشان هم امام زمان علیه السلام هستند، شما نمیدانی اینجا جای ما خوب است. ما در کنار امام زمان هستیم.
راوی: پدر شهید
#شهید_احمد_مکیان🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹صلوات
14.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهید_احمد_مهنه
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
ایشان حاج مجید حیدری، پدر شهید مسعود حیدری است
منطقه باغ شیخ اهواز
فقط با #سه_ساعت_باران وضع زندگی مردم اینگونه شده!
سیستم فاضلاب اهواز برای ۴۰ سال گذشته است و هیچگونه سیستمی برای دفع آبهای سطحی هم نداره!
سالهاست مردم اهواز با کمترین بارش باران گرفتار میشوند؛ بعد از پیگیری حجت الاسلام موسوی فرد، نماینده ولی فقیه در استان، رهبر انقلاب بصورت ویژه دستور دادند که بودجه فاضلاب اهواز را از محل صندوق توسعه ملی تامین کنند؛ چندماه است این نامه در سیستم دولت بدون هیچ کنشی متوقف شده!
اف بر تدبیرتان
😢 پ.ن: شهدا شرمندهایم
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
💝🕊💝🕊💝🕊💝 #قصه_دلبری #قسمت_۴۷ این آخری ها حرفهای بو داری می زد. زمانی که تلگرامش روشن می شد, آن قدر
💝🕊💝🕊💝🕊💝
#قصه_دلبری
#قسمت_۴۸
نمیدانم قبل نماز ظهر🌞 بود یا بعداز نماز شنبه ی هفته بعد, چشمم به در وگوشم به زنگ بود.
با اطمینانی که به من داده بود, باورم نمی شد بد قولی کند.
یک روز دیگر وقت داشت.
۲۸روز به امید دیدنش در غربت چشمم به در سفید شد.
حاج آقا آمد داخل اتاق راه 🚶می رفت.
تا نگاهش می کردم چشمش را از من می دزدید. نشست روی مبل فشارش را گرفت.
رفتارش طبیعی نبود😧
حرف نمی زد. دور بر امیر حسین هم آفتابی نشد.
مانده بودم چه اتقاقی اقتاده. قرآنِ روی عسلی را برداشتم که حاج آقا ناگهان برگشت و گفت: ( پاشو جمع کن بریم دمشق) مکث کرده نفس به سختی از سینه اش❤️ بالا آمد.
خودش را راحت کرد:
( حسین زخمی شده, ناگهان حاج خانم داد زد: نه شهید نشده! به همه اول می گن زخمی شده.) سرم روی صحفه قرآن خشک شد, داغ شدم.
لبم را گازوگرفتم. پلکم افتاد. انگار بدنم شده بود پَر کاه و
وسط هوا و زمین می چرخید. نمیدانستم قرآن را ببندم ویا سوره را تمام کنم.
یک لحظه هم فکرنکردم ممکن است شهید🌷 باشد.
سریع رفتم وضو گرفتم ایستادم به نماز .
نفسم بند آمده بود.
فکر می کردم زخم وزار شده و داره از بدنش خون می رود.
حاج آقا گقت: ( چمندونت را ببند.) اما نمی توانستم .
حس از دست وپایم رفته بود خواهر کوچک محمد حسین همه وسایلم راجمع کرد.
قرار بود ماشین 🚕بیاید دنبالمان, در این فرصت, تند تند نماز می خواندم.
داشتم فکر🤔 می کردم دیگر چه نمازی بخونم که حاج آقا گفت: ماشین اومد.
به سختی لباسم را پوشیدم.
توان بغل کردن 🤗امیر حسین را نداشتم.
یادم نیست چه کسی آوردش تا داخل ماشین.
انگار این اتوبان کش می آمد وتمامی نداشت
نمی دانم صبر من گم شده بود یا دلیل دیگری داشت.
هی می پرسیدم:
( چرا هر چی می ریم,تموم نمی شه)
حتی وقتی راننده نگه داشت , عصبانی شدم که
( الان چه وقت دستشویی رفتنه?)
لب هایم می لرزید و نمی توانستم روی کلمات مسلط شوم.
می خواستم نذر کنم ,
شاید زودتر خونریزی اش بند آمد
. مغزم کار نمی کرد❌
ختم قرآن , نماز مستحبی, چله, قربانی, ذکر📿, به چه کسی?
به کجا? می خواستم داد بزنم. قبلاً چند بار می خواستم نذر کنم سالم بر گردد که شاکی شد وگفت:( برای چی? اگه با اصل رفتنم مشکل نداری,
کار درستی نیست☹️ )
وقتی عزیزترین چیزت رو به راه خدا می فرستی که دیگه نذر نداره هم می خوای بدی هم
می خوای ندی⁉️
⚡📚 @seedammar
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
هدایت شده از حدیث گراف
امام على عليه السلام:
فكر كن، تا دور انديش شوى و چون همه جوانب كار برايت روشن شد، آن گاه تصميم قطعى بگير
ميزان الحكمه جلد3 صفحه 54
🆔 @hadisgraph