eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
8.7هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
AUD-20220912-WA0007.mp3
7.11M
🌸🌱 📝صوتِ " زیارتِ آل یاسین" 🎤 سید هادی گرسویی
AUD-20210805-WA0006.mp3
11.48M
🎵 🗣️ هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹✨🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروردگارا! کمکم کن گناه نکنم... وابسته به دنیا نباشم... چشم و گوش و اعضای بدنم، در راه خودت خرج شود نه گناه و معصیت... شهید 🕊🌹 https://eitaa.com/seedammar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حضرت آقا فرمودند اگر می‌خواهید مشکل حل بشه این کار را انجام دهید ... ‌‎‌‌https://eitaa.com/seedammar
مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَيْهِ شَهَواتُهُ كسى كه براى خود شخصيت قائل باشد شهواتش در برابرش خوار خواهند بود. ✍🏻«شهوات» جمع «شهوت» به معناى خواسته دل است و معمولاً به مواردى گفته مى شود كه معقول و پسنديده نيست و يا به تعبير ديگر جنبه افراطى و ناپسند دارد. بديهى است كسى كه مى خواهد شخصيتش در ميان مردم و يا حتى براى خودش محفوظ بماند بايد از بسيارى از خواسته هاى نفس صرف نظر كند و به تعبير امام(عليه السلام) آن خواسته ها در نظرش خوار و بى ارزش باشد زيرا در ميان اين دو تضاد روشنى است. افراد هوى پرست كه جز شكم و شهوت چيزى نمى فهمند در نظر عموم مردم افرادى پست و بى ارزش اند و به همين دليل مطرود هستند. بنابراين، عواقب سوء شهوت پرستى تنها مربوط به زندگى آخرت نيست در دنيا هم شهوت پرستان زندگى بدى دارند. تعبير به «هانت عليه شهواته» مفهومش اين نيست كه خواسته هاى شهوانى نفس او از بين مى رود بلكه در نظرش بى اهميت مى شود تا آن جا كه گويى وجود ندارد. 📘: 🔸https://eitaa.com/seedammar
🔶وصیت نامه شهید سید مهدی موسوی: 🔸بسم الله الرحمن الرحیم وَ لا تَخسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فِی سَبیلِ اللهِ اَموَاتاً بَل اَحیاءَ عِندَ رَبِّهِم یَرزَقونَ بدرستی که کسانی که کشته می شوند در راه خدا مرده نیستند بلکه زنده اند و نزد خدا روزی می خورند. وصیتنامه بنده حقیر خدا سید مهدی موسوی وصیتی به امت حزب الله اکنون که توفیق شهادت نصیبم شده، وصیتهائی دارم که با شما حزب الله در میان می گذارم، البته باید بگویم که من خیلی کوچکتر از آنم که به شما امت قهرمان وصیت کنم. ولی این کار وظیفه هر مسلمان است. 🔹ای امت حزب اللهی ایران شما خود بهتر می دانید که این انقلاب تا اینجا شهیدان زیادی داده است و خونهای زیادی ریخته شده تا انقلاب به اینجا رسیده است و اکنون نیز نباید سستی و ضعفی از خودشان نشان دهیم. همیشه گوش به فرمان آن پیر جماران بت شکن زمان، امام امت باشید و لحظه ای از سخنان او غافل نمانید. زیرا حکم او حکم قرآن است و به غیر از این چیز دیگر نمی باشد.) و هرگز تن به صلح با دشمن ندهید و تا آخرین قطره خون خود با دشمن مبارزه کنید که امام عزیز فرموده است: چه بکشید و چه کشته شوید پیروزید. 🔸اما مواظب باشید که در کارهایتان خدا را فراموش نکنید و در رنجها و سختیها و خوشی ها همیشه به یاد خدا باشید و تنها به او توسل جوئید و تنها از او یاری بخواهید که در قرآن مجید آمده است. 🔹یدالله فوق ایدیهم دست خدا بالای همه دستها است. اما مسئله دیگری که باید با شما در میان بگذارم این است که به این منافقهای از خدا بی خبر اجازه ندهید که هر کسی که می خواهند انجام دهند بلکه اول آنها را نصیحت کرده و اگر گوش ندادند بعداً با آنها با قاطعیت برخورد کنید و از آنها بخواهید که دین حق را پرستش کنند و همچنین پیامی دارم به همه مردم ایران نه، بلکه همه مردم جهان که بدانند من نه به زور جبهه آمده بودم و نه کسی من را تهدید کرده بود که به جبهه بیایم و نه بخاطر مادیات و مسائل دیگر به جبهه آمدم بلکه فقط و فقط برای بدست آوردن رضای خدا بود که به جبهه آمدم و در این راه اگر پیروز شویم خیلی خوب است و اگر شهید هم شویم باز هم خوب است زیرا شهادت سعادت است و این سعادت نصیب همه کسی نمی شود. 🔸1- مبلغ 200 ریال به برادر محمد علی مرادی بدهکار هستم که بدهید بچه های انجمن بپردازند. 2- مبلغ 200 ریال به انجمن اسلامی بدهکار هستم که آن را هم بپردازید. 3- مبلغ 30.000 سی هزار ریال از پولم را به انجمن اسلامی بدهید تا در جهت رضای خدا خرج کنند. 4- 10 شبانه روز نماز و روزه قضا دارم که از دوستان و آشنایان می خواهم برایم بگرند. 5- از خدا برایم طلب مغفرت کنید. 6- اگر از کسی طلبکار بودم می بخشم و اگر کسی از من طلبکار است برود خانه و بگیرد. 7- اگر از من بدی دیدید حلال کنید. 8- اگر در متن غلط املائی یا انشائی وجود دارد خودتان باید ببخشید. شعار همیشگی یادتان نرود. خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. والسلام علی من التبع الهدی سید مهدی موسوی 63/10/24 انرژی اتمی 🔹https://eitaa.com/seedammar
سفرنامه‌ی۴۰ساعته‌ی اربعین ۱۴۰۲ حسن بزمه اهواز ظاهراً امسال هشتمین سالی‌ست که پیاده‌روی اربعین به این سیاق برگزار شد. طبق آمار با وجود موانع گوناگون جمعیت شرکت‌کنندگان از یازده به بیست‌ودو میلیون نفر رسیده. با وجود تلاش‌های مایوس‌کننده‌ی پیشینم بالاخره در سن ۴۴ سالگی لیاقت یا اجازه‌ی حضور در این اقیانوس لایزال و بی‌انتهای نور-فعال به من‌ هم داده شد. احساسم می‌گوید که امضاء شدن برگ این حضور خیلی کوتاه به اعمالی برمی‌گردد که از ماه رجب هرسال پیش‌ می‌گیریم. یعنی اینجا زنجیره‌ای از عبادات روح‌افزا وجود دارد که گویی اربعین حسینی نقطه‌ی اوج یا کمالش باشد. پله پله مراتب نور را صعود کرده‌ای و این قله‌ای‌ست که بطور طبیعی به آن خواهی رسید. من باور نمی‌کنم زائری وجود داشته باشد که مثلاً شب‌های قدر درست و شورانگیزی پشت‌سر نگذاشته. وقتش که برسد حتی اگر در بزرگترین تنگناهای ظاهری زندگی‌ت هم باشی امکانات سفر طبق کفو اجتماعی‌ت فراهم می‌شود. ما با ماشین شخصی از اهواز تا پارکینگ اربعین واقع در مرز شلمچه راندیم. از مرز گذشتیم. وارد عراق که شدیم نظامی‌ها اغلب سبیل‌های چخماقی و صورت صیغلی داشتند. چون شب‌های منتهی به اربعین بود اتوبوس‌ها و ماشین‌های مجانی بسیاری آنجا بود که استفاده از آنها برای من و همراهم ممکن نشد. با پرداخت نفری پانزده‌هزاردینار سوار یک ون شدیم به قصد نجف اشرف. چون خیلی اسلاموشن تصمیم می‌گیرم طبق معمول صندلی‌های بوفه نصیبمان شد. جاده بد بود و راننده بی‌توجه به موانع. از ابتدای ورود پذیرایی مردمی نوشیدنی و خوراک با کیفیتی باورنکردنی برقرار بود. از بصره هم گذشتیم. بصره‌ی دوازده‌ی شب مثل روز روشن بود؛ حاشیه‌ی رودخانه‌ی که از آنجا می‌گذشت به نظرم مدرن و نشستنی آمد. از آنجا به بعد در رنج و دست‌انداز بودیم تا ورودی نجف. شهرها و قریه‌های قبل از نجف محقر، ویرانه و بسیار غمگنانه به نظرم آمدند. از ون که پیاده شدیم، می‌شد بلافاصله به حرم مطهر آقا امام علی ورود کرد. چگونه مراتب عشق و احترامم نسبت به ایشان را بیان کنم؟!. وارد صحن که شدیم خیل زوار افغانستانی بودند که میلیمتر به‌ میلیمتر نشسته بودند. انگار مدت مدیدی بود از سفر سخت و طولانی‌شان گذشته بود. خسته، مظلوم، تکیده، بی‌زبان و شدیداً سرکوب‌شده به دست جور زمان به نظرم آمدند. جای درستی برای بیتوته انتخاب کرده بودند. زیارت از ضریح آقا امام علی ممکن بود. عاشق آن یا-علی‌های طلایی شدم و بهشان دست زدم. من و حامد آن‌جا دو صدایی زیارت عاشورای بلندی خواندیم. بچه‌های تهرون هم با صداهای هیئتی تهییج به ستایش مولا می‌کردند. آن زیارت عاشورای آسمانی انگار رخصت عبورمان باشد. از حرم آقا امیرالمومنین که خارج شدیم تصمیم‌مان این بود که اول به مسجد کوفه و بعدتر به مسجد سهله برویم. این واقعیت که نباید کوله‌هایمان را تا صدکیلو سنگین کنیم از ابتدا هویدا بود. ورودی حرم امام علی یکی از دوستان سبک‌بار اهوازی مقابلمان ظهور کرد، فقط با لبخند گفت:«ولک این چه کوله‌ایه آخه؟!. مگه می‌خواستی بری مالزی»؟!. نشنیده گرفتیم تا اینکه امانتدار صندوق امانات حرم امام علی هم که به سختی بلندش می‌کرد به عربی شکایتی نثارم کرد. بسمت ون‌های مسجد کوفه که می‌رفتیم دیگر آن روز سوزان آغاز می‌شد و ما جداً ملتفت که با آوردن این بارهای گران چه اشتباهی مرتکب شدیم. در ون بسوی کوفه دانستم که عربی اهوازی نهفته در وجودم در حال شکوفایی‌ست، از آنجایی که حامد چیزی نمی‌گفت و می‌خواستم از همه‌چیز سردربیاورم. چنان با لهجه‌ی عربی اهوازی وارد عمل می‌شدم که گاه مخاطب عربم نمی‌توانست بین صدا و تصویر ارتباط منطقی برقرار کند. در مسجد کوفه هم تا چشم کار می‌کرد زوار افغانستانی بودند. من به تنها چیزی که می‌اندیشیدم‌ این بود که چک کنم آیا واقعاً نماز ریز گنبد مسجد کوفه کامل است یا نه؟!. وقتی رسیدیدم هنوز پیاده‌روی را شروع نکرده آنقدر خسته و داغ شدیم که کنار محل ضربت خوردن آقا امام علی روی قالی دستباف آبی رنگی ولو بودیم. نور تیزی به آن آبی سنتی فرش ناب ایرانی می‌پاشید تا آنجا و بعدتر یادمان بماند در چه نقطه‌ی بزرگی نشسته‌ایم. درنظر داشتم ببینم کجا کشتی نوح نبی برپاشده و اینکه کدام‌ انبیاء بنی‌اسرائیل آنجا دفن هستند و شأن هزار موضوع را حضوری کشف کنم که با اجبار به حرکت زوار مواجه شدیم و بعد از مشاهده‌ی چاه حفر شده توسط حضرت، مسجد را ترک گفتیم. صف برداشت از آب چاه طویل و آب قطره‌ای می‌آمد. مردم هم از دورترها آمده بودند و کمتر از یک بطری آب معدنی راضی‌شان نمی‌کرد. چون بار اولی بودیم زمان برد که جای آب خوردن بیابیم و البته پسرکانی که در ازای یک اسکناس ده‌هزارتومنی بستنی یخی و نوشابه‌ی عراقی می‌دادند. از بیرون مسجد کوفه به سمت کربلا یک تاکسی دربست کردیم که سمند کلاسیک ایرانی از آب درآمد. ادامه👇
با توجه به کفش‌های غرق در عرق برای خودمان چند ساعت بیشتر توان پیاده‌روی متصور نبودیم. ساعت دوازده ظهر راننده‌ی عراقی مارا روبروی عمود هزار‌وده که موکب دولت کویت بود پیاده کرد. قسم خورد که هذا کربلا و از اینجا به بعد پیاده تا بین‌الحرمین یک‌ساعت است. کویتی‌ها جلوی موکب را چمن کرده بودند و آنجا عظیم‌ترین دونر یا شاورمای عالم برپا بود. نشد امتحان کنیم!. از موکب بغلی برنج و سیب‌زمینی گرفتیم؛ چه طعمی. از عمود هزاروده به جز دقایقی که نماز ظهر و عصر می‌خواندیم‌ حدود چهار ساعت پیاده رفتیم. اول تصورمان این بود که بنشینیم تا خنک شود بعد برویم ولیکن با دیدن کودکان و سالمندان غیور و توانمندی که مسیر را مثل شیر می‌شکافتند خجل شدیم و راه افتادیم. از زمین و آسمان آتش می‌بارید. به نظرم اینکه بچه‌ی اهوازی هیچ برتری خاصی در تحمل این گرما نمی‌داد از این منظر که ما در تمام عمر چهل دقیقه در یک ظهر تابستان زیر نور مستقیم خورشید نیستیم. مرتب چفیه‌ها را خیس می‌کردیم ولی خیلی فایده‌ای نداشت. وقت نماز رویم حدودی سمت مسیر پیاده‌روی بود، جمعیت خروشان زوار را می‌دیدم که مثل یک شار انرژی درخشان جاری هستند. برای ما هر پنجاه متر آب یخ و خوراک خوب مهیا بود. یاد رنج اسیران و شهیدان کربلا افتادم، الان و آن‌زمان نمیتوانستم جلوی اشک‌هایم را بگیرم. در آن موکب که نماز می‌خواندیم‌ یک آقای عراقی با چفیه‌ی سبز با بچه‌هایش آمده بود؛ دید معلوم نیست آمده‌ام نماز بخوانم یا گریه کنم. خطاب به بچه‌هایش دعایمان کرد که حاجت روا باشیم. صد عمود را در چهار ساعت رفتیم تا متوجه آثار تاول‌زدگی شدم. دیدیم با این سرعت معلوم نیست کی برسیم. کنار جاده رفتیم و مجدداً تا عمود هزاروچهارصد با ماشین رفتیم. پیاده که شدیم دیگر واقعاً راه ماشین نبود. از آنجا سه ساعت دیگر در میان اذحام زوار پیاده رفتیم تا نشانه‌های حرم آقا حضرت عباس دیده شد. در موکبی دوش گرفتیم، لباس عوض کردیم و راهی شدیم. در بین الحرمین من فقط مدت مدیدی نشستم. حامد رفت برای زیارت حرم‌ها. تذکرم می‌دادند که بلند شوم، یک آقای نابینا با پسر درخشانش مهرش را کاشت جلویم و‌ مشغول نماز شد، باز اشکم بند نمی‌شد. به‌سختی کنار کشیدم و‌ یک جاکلیدی طرح مهدوی به آقا پسرش هدیه دادم. موقع برگشت وقت نماز جماعت مغرب و عشا بود. بهترین نماز همه‌ی عمرمان بود. این‌را همه‌ی نمازگزارنی که آنجا دیدم تایید کردند. دلم می‌خواهد امیدم درست باشد که حضرت حجت در میانمان بود و زیارتمان را تایید کرد. اگر دعاهای دوستان و عزیزانی که همه‌ی مناسک منتهی به این زیارت همراهمان بودند نبود بعید می‌دانم همین تلاش حداقلی‌مان شکل می‌گرفت. ممنون از سجاد شیخی و فرید سیف که پیشتر رفته بودند و آنجا دعایمان کردند و صدهزار شکر که حامد احمدی در این راه منتهی به کربلا و این زیارت بامن همراه شد که بدون او هرگز محقق نمی‌شد. ممنون از خانواده‌م و دوستان پیدا و پنهانم. ایمان دارم که مشارکت در این پیاده‌روی حتی در حد شستن یک استکان اجر عظیمی دارد و حتی بیماری بعد از بازگشت هم هزاران خیرات و مبرات در خود. یاحسین.
🌹🌿بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم🌿🌹 يَوم جَدِيد بِحُب الحُسَّين ... صَلى الله عَليكَ يا أبَا عَبدالله صَلّىٰ اللَّهُ عَلَيْكِ يا فَاطِمة الزَّهراء السَلام عَلىٰ جبَل الصبر زيَنب السَّلامُ عليكَ يا صَاحبْ الزْمان اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🤲🏻🌸
AUD-20220912-WA0007.mp3
7.11M
🌸🌱 📝صوتِ " زیارتِ آل یاسین" 🎤 سید هادی گرسویی
AUD-20210805-WA0006.mp3
11.48M
🎵 🗣️ هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹✨🍃
🌺 در چهار نفر از تکفیری‌ها محاصره‌اش میکنند، آنقدر شجاع بود که 3 نفرشان را به درک واصل میکند و یک نفر از ترس فرار میکند. به شهیدان سالخورده و منتظر قائم علاقه خاصی داشت شهید🕊🌷 https://eitaa.com/seedammar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت جالب حاج آقا عالی از شهید آیت‌الله رئیسی....🌷🕊 💢طلبیگیش را رها نکرد..‌‌. 🌷 https://eitaa.com/seedammar