Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🍃اے عشق بے نشان
به خدا خسته ام بیا🍃
🍃چون موسم خزان
به خدا خسته ام بیا🍃
🍃آخر بیا بگو
به چه اسمے بخوانمت🍃
🍃یا صاحب الزمان
به خدا خسته ام بیا🍃
🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🌺
@seedammar
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
یاحسین اسم توقرآن
و لب ما رحل است🌱
هر ڪہ از عشق تو
دیوانہ نشد از جهل است✨♡
همہ ے اهلیت ما
زهمین نوڪرے است🍀
پس هرآن ڪس ڪہ
نشد نوڪر تو نااهل است🌾
#زڪودڪےخادم_این_تباره_محترمم••❥
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🕊 #معرفی_شهید 🕊 🌷مداح شهید نقی خیرآبادی 🌷 ولادت: ۴۲/۴/۳ محله نظام آبادِتهران شهادت: ۶۵/۴/۹ عملیات
🕊 #معرفی_شهید 🕊 🌷مداح شهید نقی خیرآبادی 🌷
ولادت: ۴۲/۴/۳ محله نظام آبادِتهران
شهادت: ۶۵/۴/۹ عملیات ڪربلای ۱
مزار: تهران، گلزارشهدا
قطعه ۵۳/ردیف۱۶۴/شماره۷ ╔══ ⚘ ════
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝ 📖 #خاطرات_شهدا ✳️ #ڪــار_هــر_روز_مار....
#ڪرامت_شهید 🌸قبل از عملیات ڪربلای یڪ، در سال ١٣٦٥ بود یڪ روزی پس از استراحت ڪوتاه ڪه از شناسایی شب قبل برگشته بودیم، دیدم #شهید_خیر_آبادی تنهایی به سمت سنگری ڪه کمی از خط مقدم فاصله داشت می رفت و پس از ساعتی بر می گردد. یڪ روز ڪنجڪاو شدم و تصمیم گرفتم نقی را تعقیب ڪنم و ببینم به ڪجا می رود. 🌺چند صد متری ڪه از محل اردوگاه سنگر پشت خط دور شدم، دیدم نقی پشت تپه ای نشسته و به تنهایی مشغول خواندن مناجات و روضه سیدالشهداء (ع) می باشد. این ڪار تا اینجا تعجبی نداشت و عادی بود چون مداح اهل دل بود. اما وقتی زاویه دید خود را عوض ڪردم، ناگهان متوجه مار نسبتاً بزرگی شدم ڪه از ناحیه ڪمر تا جلوی صورت نقی بلند شده است.... 🌸ابتدا خواستم فریاد بڪشم و وی را از خطری که در مقابلش بود با خبر سازم، ولی ترسیدم، وضع بدتر شود و مار آسیب جدی به او برساند، لذا تصمیم گرفتم، ساڪت باشم اما در ڪمال ناباوری دیدم وقتی روضه نقی تمام شد؛ مار هم آرام، آرام از مقابل او دور شد. 🌺بلافاصله جلو رفتم و با ناراحتی به او گفتم: هر چیزی حدی دارد، این چه وضعی است اگر این مار به تو آسیب زده بود چڪار می ڪردی؟ سعی داشت از پاسخ من طفره برود، با اصرار من لب به سخن گشود و گفت: این ڪار هر روز این مار است، هر روز می آید اینجا و من وقتی روضه می خوانم؛ می آید و هنگامی که روضه تمام می شود؛ می رود در این موقع بود ڪه از من تعهد گرفت تا وقتی ڪه زنده است این جریان را برای ڪسی بازگو نڪنم. 🌸شب عملیات ڪه فرا رسید. به عنوان چشمان تیزبین لشڪر در جلوی رزمندگان حرڪت می کرد، همچون یاران سالار شهیدان با ایمان و اطمینان قلبی ڪه داشت به پیش می رفت. در تاریڪی شب بود ڪه ناگهان گلوله خمپاره از سوی دشمن به سویش شلیڪ شد یڪی از ترڪش ها به ڪتف و قلبش اصابت ڪرد هنوز رمقی داشت و یا حسین اول را با صدای بلند گفت و دومین یا حسین را نیمه جان تڪرار ڪرد و باز آخرین ذڪری ڪه لبانش را فقط تڪان می داد یاحسین بود. 🌷 #مداح_شهید_نقی_خیر_آبادی 🌷
http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم پخش نشده از
شهید ابراهیم هادی
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت چهارم 🔸 #ورزش_باستانی اوایل دوران دببرستان بود که #ابراه
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم
🔸قسمت پنجم
🔸 #پهلوان
🔷 #سیدحسین_طهامی (قهرمان وکشتی گیر جهان) به #زورخانه ما آمده بود و با بچه ها ورزش میکرد یک باربه حاج حسن گفت کسی هست که با من #کشتی بگیرد .حاج حسن هم #ابراهیم را نشان داد وهر دو داخل گود رفتند اما هیچکدام شان نتوانست دیگری را مغلوب کند واین بار برنده ای نداشت. ورزش تمام شده بود وحاج حسن خیره به خیره #ابراهیم را نگاه میکرد #ابراهیم با تعجب گفت چی شده حاجی؟
حاج حسن گفت تو قدیمی های تهرون دوتا پهلوون بودن به نامهای #حسن رزاّز و #صادق_بلورفروش توی کشتی هم کسی حریفشان نبود .وهمیشه کشتی شان را با #آیه_های_قرآن و #اشک_چشم برای آقا #امام_حسین علیه السلام شروع میکردند وتا جایی که #مریض_شفا میدادند
#ابراهیم من تو رو مثل اونا میدونم #ابراهیم لبخندی زد گفت حاجی ما کجا واونا کجا
حاج حسن از #ابراهیم تعریف میکرد وبچه ها ناراحت میشدند
فردای اون روز پنج #پهلوان به زور خانه ما اومدن تا باما #کشتی بگیرند
حاج حسن داور بود واونها سرش داد میزدند وشلوغش میکردند تا به مرحله پایانی رسید و #ابراهیم باید #کشتی میگرفت همه میدونستند که حریف #ابراهیم نمیشن خیلی حساس شده بود وامکان دعوا بعد بازی در صورتی که اونها شکست میخوردند بود
#ابراهیم وقتی توی گود رفت با همه رفقا وبقیه دست داد وگفت من بازی نمیکنم ورفاقت ما بیشتر از این بازی ارزشش را دارد
گرچه #ابراهیم بازی نکرد ونبُرد ولی مانع دعوا وکدورت شد
بعد بازی #حاج_حسن رو به بچه ها کرد وگفت حالا متوجه شدید چرا از #ابراهیم تعریف میکنم او روی نَفسش پا گذاشت ومانع دعوا شد او #پهلوان واقعی است
داستان #قهرمانی #ابراهیم ادامه داشت تا اینکه #انقلاب شد وبیشتر بچه ها درگیر مسائل #انقلاب شدند
تا اینکه #ابراهیم پیشنهاد داد صبح ها داخل زور خانه #نمازصبح رو به #جماعت میخواندیم وصبحانه مختصری میخوردیم و ورزش را شروع میکردیم
با شروع #جنگ فعالیتهای زور خانه بسیار کم شد و #ابراهیم کمتر تهران می آمد یکبار هم که آمد وسایل ورزشی زورخانه اش را همراهش برد و در جبهه مشغول شد
با فوت حاج حسن هم #زورخانه به خانه مسکونی تبدیل شد ودوران طلایی ومعنوی #زورخانه ای به پایان رسید
🔸🔸 🔸🔸
♻️ #پهلوانانی چون #ابراهیم_هادی ودر سالهای قبلش تختی و .... تربیت یافتگان چنین مسلک ومرامی بودند که در تاریخ ماندند
#مرام_مسلک_پهلوانی_نه_قهرمانی......
👉 http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
به سادگی...
با کمترین هزینه...
شما هم واقف بشین... و خودتونو از ثواب این کار محروم نسازید...
برا ارسال ۱۰۰ جلد کتاب ترگل به اهواز منتظر کمک های شما هستیم😉🌹
هزینه کلی: 540 هزار تومان
جمع آوری شده تاکنون: 200هزار تمن
#اهوازیا_بسم_الله
#هر_که_دارد_هوس_همراهی_ما_بسم_الله
"وقف هادی"
https://eitaa.com/vaqf_hadi
🍃💕🍃💕🍃💕
اگہ یہ روز خواستے تعریفے براے شهید پیدا ڪنے،
بگو #شهیـد یعنے باران.💦
حُسْنِ باران این است
ڪه زمینے ست، ولــے
آسمانے شده است؛
و بہ امداد زمین مے آید...✨
سلام باران...!✋
#شهید_ابراهیـم_هادے🌹
#روزتون_شهدایے🌷
🍃💕🍃💕🍃💕
#فرازی_از_وصیت_نامه_شهید
به تو حســادت میکنند، تو مکن!
تو را تڪذیب میکنند، آرام باش!
تو را مےستایند، فریـــــب مخور!
تو را نکوهش میکنند، شِکوه مکن!
مردم از تو بد میگویند، اندوهگین مشو! همه مَردُم تو را نیک میخوانند، مسرور مباش! آنگاه از ما خواهی بود.» حـدیثےبود که همیشه در قلب من♥️ وجود داشت از امام پنجـــم
.
خدایـــا!
همیشه خواستم به چیزهایی که از آنها آگاه هستم، عمل کنم ولی در این دنیای فانی به قدری غرق گناه و آلودگی بودم که نمیدانم لیاقت قرب به خداوند را دارم یا نه؟
خدایا گناههای من را ببخش،
اشتباهاتم را در رحمت و مغفرت خودت ببخش و تا وقتے که مرا نبخشیدی از این دنیا مبر؛
تا وقتی که راهم راه حق هست مرا بمیران. خدایا ڪمڪم کن تا در راه تو قدم بردارم و در راه تو جان بدهم...
#شهید_بابک_نوری_هریس
b796bbeb1ce296bba76a5710827d1df1148dfd41.mp3
1.58M
🔺 #حضرت_استادغفاری (حفظهالله)
🌟 «شُکـــر» را ظهور دهیم...
✅ اصل شُکرگزاری هنگام امتحانات و ابتلائات است!!
#فایل_صوتی_کوتاه
#معرفی_شهید:
#شهید_مدافع_حرم_محمدحسین مرادی
شهید محمدحسین مرادى
👈در سىام مهرماه سال ۱۳۶۰
در محله #مجیدیه متولد شد.
👈دوران دبستان در مدرسه:
#شهداى_گمنام تحصیل کرد.
محمدحسین پس از استخدام در سپاه در
👈۲۴ سالگی ازدواج کرد.
👈او بیست و هشتم آبانماه سال ۱۳۹۲ در دفاع از حرم حضرت زینب(س) در نبرد با تروریستهای تکفیری به شهادت رسید.
✔پیکر این شهید بزرگوار در
#گلزار_شهدای_چیذر
تا روز ظهور امام زمان(عج) به امانت گذاشته شده .
➖
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#معرفی_شهید: #شهید_مدافع_حرم_محمدحسین مرادی شهید محمدحسین مرادى 👈در سىام مهرماه سال ۱۳۶۰ در محله
✔خاطره ای عجیب از شهید محمدحسین مرادی
به نقل از مادر:
سیدرضا حسینی که دایی محمد حسین بود،
👈سال 1366 به #شهادت رسید.
ایشان را در امامزاده #علی اکبر_چیذر دفن کردیم.
سال های بعد که پسرخاله ی محمد حسین فوت کرد،
تابوت او را به امامزاده برده و
اتفاقا کنار قبر دایی اش گذاشته بودند
تا مزارش برای دفن آماده شود.
#محمد_حسین آن روز دست روی تابوت پسرخاله اش گذاشته و گفته بود:
👈 آقا محسن، از جای من پاشو اینجا جای من است‼!
آن موقع همه این کلام را شنیدند
اما کسی متوجه نشده بود که منظور پسرم از این حرف چیست.
چند سال بعد که محمد حسین در #سوریه به #شهادت رسید،
او را درست در کنار مزار دایی اش،
🔶 یعنی همان جا که آن روز اشاره کرده بود، دفن کردند.
🔶برای همه عجیب بود که پسرم از همان زمان می دانست که شهید می شود و حتی دفنش را مشخص کرده بود!
#گلویم_را_ببوس_مادر
🌷کربلای ۴ تموم شده بود و هر روز خبر شهادت عزیزی در شهر می پیچید. نگران پسرانم بودم. زنگ زدم مقر بچه های تخریب. حاج رضا گوشی را برداشت. گفتم: رضا کو رسول؟ گفت: رسول هم هست. صدایش بغض داشت. ادامه داد میایم. هر دو تا با هم میایم.
🌷کم کم خبر شهادت رسول آمد؛ اما جنازه اش نه. رضا هم روی برگشتن به تنهایی را نداشت. دو هفته بعد کربلای ۵ شروع شد. شنیدم رضا با آزاد شدن منطقه کربلای ۴، دنبال رسول است. بالاخره هم جنازه اش را پیدا کرد و هر دو برگشتند شیراز. رسول که دفن شد، مرتب به مزار خالی کنارش اشاره می کرد و می گفت: این هم جای من...
🌷چهلم رسول را که گرفتیم؛ گفت: من می خوام برگردم. دلم راضی نمی شد. شهادت رضا برایم قابل تحمل نبود. گفتم: رضا، تو زن و بچه دارى، خانواده ما هم که دینش رو به انقلاب و اسلام ادا کرد، بمون. نرو. گفت: من باید برم و راه برادرم را ادامه بدم. می دونم تو هم می تونی برای فرزند من مادری کنی و او را بزرگ کنی.
🌷دلم طاقت نداشت. تا ترمینال رفتم. گفت: مادر، از خدا و رسولش خواستم، هر شب هم در نماز شب از خدا می خوام که اگر خواستم شهید بشم، مثل مولام حسین شهید بشم! تنم یخ کرد. گفت: مادر دوست دارم حالا که دارم راهی می شم، تو هم مثل حضرت زینب که گلوی حسین(ع) را بوسید، گلوی من را ببوسی!
🌷....گفتم: اینجا، جلو مردم زشته! با نگاه ملتمسش گفت: مادر این وداع اخره! جلو رفتم و سفیدی گلویش را بوسیدم! در وصیتش هم گفته بود: "آیا می شود که من شیعه حسین بن علی (ع) و علی بن ابیطالب (ع) باشم و با سر از دنیا بروم ؟"
🌷یک روز قبل از شهادتش هم با او مصاحبه می کنند و می گوید: من دوست دارم مثل مولایم حسین شهید شوم، زشت [است] با سر خدمت اقا برسم! روز بعد، ترکش گلویش را برید، تا همان جور که دوست داشت بی سر، خدمت آقا وارد شود و پیکر بی سرش کنار برادرش رسول دفن شود.
راوی:خانم کلاهی مادر شهیدان حاج محمدرضا و رسول ایزدی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت پنجم 🔶 #نوجوانی #سید_مجتبی پسر اول خانواده بود. خدا بعد
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت ششم
🔶 #ورزش
کسی حریفش نميشد! وقتی پا به توپ می شد دیگر هیچ کس نمی توانست توپ را پس بگیرد. همه را دریبل ميکرد. آنقدر خوب و راحت بازی ميکرد که همه تعجب می کردند. موقع بازی توی محل، سر مجتبی دعوا بود! همه می خواستند در تیم مجتبی باشند. با مجتبی بودن یعنی برنده شدن!فوتبال محبوبترین رشته ای بود که مجتبی به آن مسلط شد. همه دوستانش نیز به یاد دارند. قدرت بدنی بالا و دریبلهای ریز مجتبی هرگز از یاد دوستان نخواهد رفت.
رفقایش می گفتند که مجتبی در آینده حتمًا وارد تیم ملی خواهد شد! آنها
در سالهای بعد وقتی بازیهای علی کریمی را در تیم ملی می دیدند خاطره بازیهای سید مجتبی برایشان زنده می شد.
البته علاقه او به ورزش، فقط اختصاص به فوتبال نداشت. سید در والیبال و بسکتبال هم حریف نداشت. اصلًا همه فن حریف بود. به قول یکی از دوستانش
سید مجتبی، یا یک ورزش را یاد نمی گرفت، یا اینکه خیلی خوب پیش می رفت و سنگ تمام می گذاشت؛ مثلًا، چند بار با هم پینگ پنگ بازی کردیم. یک بار هم مجتبی را در مدرسه دیدم که به بازی پینگ پنگ بچه ها خیره شده بود. آنها خیلی خوب بازی می کردند. مجتبی هم می خواست این ورزش را خوب یاد بگیرد. بعد از مدتی دیگر کسی حریف مجتبی نبود! آنچنان به این ورزش مسلط شده بود که گویی کاری غیر از این ندارد.
یکی از جوانان محل، که استاد پینگ پنگ بود، با مجتبی بازی کرد. ابتدا با حالت تمسخر شروع به بازی کرد. سرویس های حرفه ای ميزد تا قدرت خود را به رخ مجتبی بکشد. اما بعد از چند دقیقه دید که عقب افتاده! با اینکه خیلی تلاش کرد اما با اختلاف زیاد بازی را باخت.
در مناطق جنگی هم برنامه ورزشی مجتبی ترک نمی شد. نیروهای گروهانی، که مجتبی فرماندهی آن را بر عهده داشت، در ساعاتی از روز حتمًا مشغول
ورزش می شدند. بیشتر مواقع فوتبال بازی می کردند و فرماندة محبوب آنها
ستاره بازیها بود! در فاو تیم فوتبالي تشکیل داد. با نیروهایش در مسابقات شرکت کرد. کسی حریف تیم سید نبود. همیشه زمانی که تیم او مسابقه داشت بچه های زیادی برای تماشا می آمدند. این کارهای سید باعث روحیه دادن به نیروها شده بود.
رشته های ورزشی که مجتبی در آنها مسلط بود محدود به همین چند رشته
نمی شد. مجتبی در شنا و بعدها در غواصی هم بسیار مسلط بود. او دوره چتربازی را هم سپری کرد.
در ورزشهای رزمی هم مدتی کار کرد. در نوجوانی در کشتی و بوکس مسلط شده بود. اما شرایط انقلاب و جنگ باعث شدکه این رشته ها را ادامه ندهد. آخرین مسئولیت سید نیز در محل کار، مسئولیت امور ورزشی بود.
http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
به سادگی...
با کمترین هزینه...
شما هم واقف بشین... و خودتونو از ثواب این کار محروم نسازید...
برا ارسال ۱۰۰ جلد کتاب ترگل به اهواز منتظر کمک های شما هستیم😉🌹
هزینه کلی: 540 هزار تومان
جمع آوری شده تاکنون: 200هزار تمن
#اهوازیا_بسم_الله
#هر_که_دارد_هوس_همراهی_ما_بسم_الله
"وقف هادی"
https://eitaa.com/vaqf_hadi
#هروز_یک_ایه_از_نور
844) 📖 الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ 📖
💢ترجمه
همان کسانی که مردم به آنها گفتند: همانا مردم علیه شما گرد آمدهاند؛ پس، از آنان بترسید! پس، به لحاظ ایمان فزونی یافتند و گفتند: خدا ما را بس است و چه نیکو وکیلی [کارسازی] است.
سوره آلعمران (3) آیه 173
1397/9/1
14ربیع الاول 1440
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7