#شبيه_ابراهيم_باشيم!
توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد. الله اکبر.... ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبیرستان صدایش پیچید. بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم.
🌹 شهید ابراهیم هادی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🍃🌹
#تلنـــــگر_شهـــــدایی
🔴 #شهید ...
🔲 شهید ، گنگ ترین کلمه در تاریخ انسانیت است !
گنگ ترین کلمه در دایره لغات من ...
کلمه ای که هیچگاه مفهومش رانفهیمدم ...
▫️نفهمیدم دل کندن ، قید دنیاو لذت هایش را زدن یعنی چه ؟؟
▫️نفهیمدم سیزده ساله بودن و زیر تانک رفتن یعنی چه ؟
▫️نفهیمدم قمقه ی خالی ، زبان تشنه و جنگیدن یعنی چه ؟
▫️نفهمیدم ریش های خضاب شده به خون یعنی چه ؟
▫️نفهمیدم آب سرده شَطّ ، لباس نازک غواصی ، شب تاری، تیر در قلب و غرق شدن یعنی چه ؟
▫️نفهمیدم خمپاره سر را بردن یعنی چه ؟
▫️نفهمیدم بدن دوخته شده به سیم خاردار یعنی چه ؟
▫️نفهمیدم مفقودالاثر یعنی چه ؟
▫️نفهمیدم استخوان های جوان رعنا در آغوش مادر یعنی چه ؟
🔻اصلا میدانی #شهید ...
ما هنوز خیلی چیزها را نفهمیدیم ؛⁉️
#شهدا_شرمنده_ایم
#یـادشان_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹
گمنام:
🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷
شهید تورجی زاده به حضرت زهرا سلام الله علیها💫 علاقه ی وافری داشتند و در غالب مداحی هایشان از مصائب ایشان می خواندند.😢 همچنین ایشان وصیت نمودند که بروی سنگ قبر ایشان بنویسند : یا زهرا(س)🌹
ایشان به نماز اول وقت اهمیت فراوانی می دادند و قران کریم را بسیار تلاوت می نمودند. 👌همیشه دو ساعت قبل از نماز صبح به راز و نیاز می پرداختند. صدای گریه های ایشان بعضا موجب بیدار شدن دیگران می شد. این عبادت و راز و نیاز با معبود تا طلوع آفتاب ادامه داشت.🌸
#شهیدمحمدرضاتورجی_زاده
23.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
📹 #شب_جمعه زیارت مزار شهدای مدافع حرم در #گلزار_شهدای_اهواز
💥ببینید و انتشار دهید
🚩شهدای مدافع حرم #خوزستان
5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️روضه کرامت حضرت زهرا سلام الله علیها به جوان سنی
#ویژه_شب_جمعه
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
هوا هوای حسینیهها، شب جمعه
رسیده این دل من تا خدا، شب جمعه
شب زیارت مخصوص سیدالشهدا
شب زیارت ارباب ما، شب جمعه
حوائج همگی مستجاب خواهد شد
رواست حاجت دل با دعا، شب جمعه
«حسین» گفتم و در بین روضه میشنوم
صدای مادر سادات را شب جمعه
خدا کند که همین روزها حرم باشم
خدا کند برسم کربلا، شب جمعه
حرم بیایم و بر سینه مهر غم بزنم
کنار مرقد شش گوشه از تو دم بزنم
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
هدایت شده از افتخارات جمهوری اسلامی
📻اخبار #پویش_حجاب_فاطمے
♦️طبق برنامه، ان شاء الله در هفته آینده، کانال های جدیدی به پویش می پیوندند.
✅به لطف خدا دامنه فعالیت پویش حجاب فاطمی به مرور بیشتر و بیشتر گسترش پیدا خواهد کرد.
🔹کانال هایی که قصد پیوستن به پویش را دارند به آی دی زیر اعلام کنند:
@sepah_farhangi_najah
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت شصت ونهم 🔶 #حضور همسر من بعد از ماجرای فرش رنگی ارادت ع
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت هفتاد
🔶 #برنامه_علمدار
از روايت فتح تهران تماس گرفتند. خواستند كه برويم و درباره شهيد سيد
مجتبی علمدار فيلم تهيه كنيم.
گفتم: يعني چی!؟ آقا سيد كه زنده است. برويم برای او فيلم تهيه كنيم؟!
همین يكی دو ماه پيش بود كه برنامه روايت فتح، مصاحبه ايشان را پخش کرد.
گفتند: ایشان شهيد شده اند.
با تعجب پرسيدم: چطور؟!
گفتند: آقا سيد مجتبی علمدار جانباز شيميايی بودند.
من آن موقع مشغول کار بر روی پروژه شهید جهان آرا بودم. آمدم و فیلم مصاحبه سید را دیدم.
بعد هم گروهی را آماده كردم و رفتيم ساری. ابتدا به سراغ لشكر 25 رفتيم و خودمان را معرفی كرديم. گفتيم ميخواهيم درباره سردار شهيد، سيد مجتبي علمدار، فيلم تهيه كنيم.
به ما گفتند درجه سيد سردار نبوده، او سروان بوده. با خودم فكر كردم كه
روايت فتح درباره سرداران فيلم تهيه ميكند، نه ...
کسی زیاد تحویل نگرفت. پس از مدتی با ناراحتی برگشتيم تهران. به روايت
فتح اعلام کردم كه ادامه نميدهيم.
شب آمدم خانه، نيمه های شب خواب عجیبی ديدم.
دو نفر سيد با لباس سبز به سمت من آمدند. به من گفتند: رفتی به جايی تا از
نوادگان ما فيلم بگيری، اما برگشتی؟!
با ترس از خواب پريدم. به آنچه در خواب ديده بودم فكر ميكردم. رفتم
وضو گرفتم و نمازم را خواندم. دوباره خوابيدم. همان خواب دوباره تکرار شد.
صبح اول وقت رفتم روايت فتح. گفتم ميخواهم برای سید کار کنم. تعجب
کردند. وسایل سریع آماده شد، به همراه عوامل حرکت کردیم.
در ساری دوباره همان مسائل پیش آمد. کسی همکاری نميکرد!
در همان محل لشکر 25 نشسته بودیم که یکی از دوستان آقا مجتبی مجیدکریمی آمد! گفت: در خواب سید را دیدم که گفته برو لشکر. بچه های روایت فتح منتظر کمک هستند. برو کمکشان کن.
رفتیم با خانواده شهيد علمدار ديدار كردیم. رفقای او هم جمع شدند. بعد به
همراه گروه رفتيم و از شب تا نزدیک صبح برنامه ضبط كرديم. خیلی عجیب
بود. همه خاطرات او زیبا و در عین حال غمبار بود.
برگشتیم تهران. برنامه در چهار قسمت آماده شد. بعد از مدتی دوباره از
روایت فتح با من تماس گرفته و گفتند: اگر اين چهار قسمت را پخش كنيم،
هشتاد درصد بينندگان به شدت متأثر ميشوند. بهتر است آن را كم كنيد.
ما هم صحنه هايی را كه ممكن بود مردم را ناراحت كنند كوتاه كرديم.
بنابراين تبديل به دو قسمت شد.
وقتی توسط روايت فتح برنامه علمدار پخش شد، خيلی از دوستان شهيد سيد
مجتبی علمدار، كه در شهرستانهای ديگر بودند و از شهادت او خبری نداشتند،
متوجه شدند و مثل سيل به سمت ساری سرازير شدند.
این برنامه یکی از پرمخاطب ترین برنامه های آن سال بود.
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴