eitaa logo
🌟سیرسلوک تاخدا🌟
6.8هزار دنبال‌کننده
38.6هزار عکس
9.5هزار ویدیو
177 فایل
⛔هرگونه کپی برداری از کانال کاملا آزاد و بدون اشکال شرعی میباشد درانتشار مطالب مذهبی کانال کوتاهی نکنید،هدف ما ترویج فرهنگ مهدویت میباشد. #تبلیغات 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1871446027C496dce5861
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🔆 تبلیغات انصــــار 🔆
🛑بازگشت پیکر مطهر شهید حاج احمد بعد از ۳۸سال به ایران به همراه همرزمانش. ✅سخنان مهم در مورد شهید جزئیات وتصاویر این خبر را در کانال حوادث روز ببینید👇 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1597112354C85c52c8664 http://eitaa.com/joinchat/1597112354C85c52c8664
Doa Ahd - Farahmand.mp3
3.29M
🔹🔹️ 🎤استاد فرهمند ا_________________________ 🌴أللَّھُمَ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج 🌴 @seiro_solook_ta_khoda
🌷 شهدا 🌷را با صلوات یاد کنید🕊 @seiro_solook_ta_khoda
بهترین کانال طنز در کل ایــــتا 😂😝👇 جــــــــــٌک اوفــــــــــــــــــ😜 بمب خنـــــــــــــده💣 قول میدم انقدر بخندی که..... 😂 اگه بیماری قبلی و عروقی داری نیا😒❌ https://eitaa.com/joinchat/3888906261C15cd2de1bb میخوای از خنده خرکیف بشی بدو بیا😂☝️
🌟سیرسلوک تاخدا🌟
بهترین کانال طنز در کل ایــــتا 😂😝👇 جــــــــــٌک اوفــــــــــــــــــ😜 بمب خنـــــــــــــده💣 ق
سورپــــــــــــــــرایز ویژه😎 این کانال بی نظیره😍😂 https://eitaa.com/joinchat/3888906261C15cd2de1bb لینک موقت🤗😈 پیشنهاد ویژه امــــــــــــشبه👻
. گویند مرد خیاطی بود بسیار با عفت و زنی داشت عفیفه. روزی آن زن پیش شوهر خود نشسته بود و زبان به شوخی گشود و گفت که تو قدر عفاف مرا نمی دانی. من چنین و چنان هستم و شروع کرد از عفت خود تعریف کردن. مرد گفت: راست می گویی اما عفاف تو نتیجه عفاف من است. من اگر بی عفت بودم، تو هم عفت نداشتی. زن گفت: هیچ کس نمی تواند زن را نگاه دارد اگر بخواهد بی عفتی کند. مردگفت: تو را اجازه می دهم هر جا که خواهی برو و هر چه خواهی بکن. روز بعد او خود را بیاراست و چادر در سر کشید و از خانه بیرون رفت و تا به شب می گشت و هیچ کس توجهی به او نکرد مگر یک مرد که گوشه چادر او را کشید و گذشت و رفت. چون شب شد، زن به خانه آمد. زن گفت هیچکس به من دست نزد جز یک نفر که چادرم را کشید! مرد با شنیدن این حرف الله اکبر گفت زن متعحب علتش را پرسید! مرد گفت... ادامه این داستان زیبا👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4271177777C6eae3b2c3b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرارمان این نبود 😔 ☘ مینویسم تا یادم نرود تمام اقتدار میهنم را از از شما دارم به یاد همه شهدای عزیزمون شهدا شرمنده ایم شهدای گمنام شهیدان دستمان را بگیرید باز پنجشنبه و یاد شهدا با ذکر صلوات🌹 ☘🕊 🕊 ☘🕊 @seiro_solook_ta_khoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- ناشناس.mp3
11.49M
▫️▫️ 🎤 با نوای: حاج مهدی سماواتی ا_________________________ 🌴یاران صاحب الزمان (عج)🌴 🇮🇷 @seiro_solook_ta_khoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✒️📃 📖دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود🙏 📿 اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، 💍 فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، 📿 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، 💍 فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، 📿 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم 💍 تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ . ♻️ دعای غریق ♻️ ♡🌸 دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان 🌸♡ یا اَللَّهُ یا رَحْمن 💠یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک 🌦 إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً 🌦 🌷 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🌷 ا_________________________ 🌴أللَّھُمَ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج 🌴 @seiro_solook_ta_khoda
بسم الله الرحمن الرحیم 📝قسمت پنجاهم تنها بالای سرش کاری نمی توانستم بکنم. یک روز و نیم درد کشید و من شاهد بودم. می خواستم علی و هدی را خبر کنم بیایند بیمارستان، سال تحویل را چهارتایی کنار هم باشیم، که مرخصش کردند. دلم می خواست ساعت ها سجده کنم. می دانستم مهمان چند روزه است؛ برای همان چند روز دعا کردم. بین بد و بدتر انتخاب کردم. منوچهر می گفت:«بگو بین خوب و خوب تر، و تو خوب را انتخاب می کنی. هنوز نتوانسته ای خوب تر را بپذیری. سر من را کلاه می گذاری.» سال هفتاد ونه انگار آگاه بود که سال آخر است. به دل ما هم برات شده بود. هر سه دل تنگ بودیم. هدی روی میز کنار تخت منوچهر سفره ی هفت سین را چید و نشستیم دور منوچهر که روی تختش نماز می خواند. لحظه های آخر هر سال سر نماز بود و سال که تحویل می شد. سجده ی آخرش بود. سه تایی شش دانگ حواسمان به منوچهر بود. از این فکر که ممکن بود نباشد، اشکمان می ریخت و او انگار سر نماز می خندید. پر از آرامش بود و اشتیاق، و ما پر از تلاطم. نمازش که تمام شد. دستش را حلقه کرد دور سه تامان. گفت:«شما به فکر چیزی هستید که می ترسید اتفاق بیوفتد، من نگران عید سال بعد شما هستم. این طوری که می بینمتان، می مانم چه جوری شما را بگذارو بروم.» علی گفت: بابا این حرف چیه اول سال می زنی؟ گفت:«نه بابا جان سالی که نکوست از بهارش پیداست. من از خدا خواسته ام توانم را بسنجد. دیگر نمی توانم ادامه بدهم.»..... 🌸 شادی روح حضرت زهرا (س) صلوات ⏪ادامه دارد..... زندگی واقعی یک شهید در ساعات مختلف 💠اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً💠 @seiro_solook_ta_khoda
(۲۵)و مژده ده اي پیغمبرکسـانی راکه ایمـان آوردنـدو نیکوکـاري پیشه کردنـدکه جایگـاه آنهاباغهائی است که نهرها در آن جاري است وچون از میوه هـاي گونـاگون آن بهره مندشونـدگوینـداین ماننـد همان میوه هائی است که پیش از این در دنیا ما رانصـیب بود و از نعمتهائی مانند یکـدیگر متلـذذ شونـد و آنها را در آن جایگاه خوش جفتهاي پاك و پاکیزه است و در آن بهشت جاویدخواهند زیست. (۲۶)وخدارا بـاك و ملاحظه از آن نیست که به پشه کوچک وچیزي بزرگتر از آن مثل زنـدپس هر مثل که آرد آنهائی که بخـدا ایمان آورده انـد می داننـدکه آن مثل از جانب پروردگار آنهاست اماکسانی که کافرشدنـدمی گوینـدخدا را از این مثل چه مقصود است؟ گمراه می کنـدبـه آن مثل بسـیاري را و هـدایت می کندبسـیاري را وگمراه نمی کندبه آن مگر فاسـقان را. (۲۷)کسانی که عهـدخـدا را پس از محکم بسـتن می شـکنندو رشـته اي که آنان را امر به پیوند آن کرده می گسلندو در زمین و میان اهل آن فساد می کنند بحقیقت آنها زیان کاران عالم هستند. (۲۸)مردم چگونه کافر می شوید به خدا وحال آنکه شـما مرده بودید وخداشـما را زنده کرد و دیگر بار بمیراند و باز زنـده کنـدو عاقبت بسوي او بازخواهیـدگشت. (۲۹)اوخـدائی است که همه موجـودات زمین را براي شـماخلق کرد پس از آن به خلقت آسمان نظرگماشت و هفت آسمان را بر فراز یکدیگر برافراشت و او به هرچیز و همه نظام آفرینش دانا است. ا_________________________ 🌴یاران صاحب الزمان (عج)🌴 @seiro_solook_ta_khoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺دلنوشته ای برای خدا🌺 💫بسم الله الرحمن الرحیم💫 🌹✨پنج شنبه ای دیگر از راه رسید ودوباره یاد آوری می کند🌹✨ 🌹✨یگانگی وپادشاهی بی چون وچرای تورا لااِلهَ اِلا الّله مَلِکُ الْحَقُّ الْمُبین🌹✨ 🌹✨ومن از این باده سرمستم که تکیه گاهم مسند پادشاهی توست🌹✨ ✨🌹✨ 🇮🇷 @seiro_solook_ta_khoda
بسم الله الرحمن الرحیم 📝قسمت چهل و هشتم گاهی از نمازش می فهمیدم دلتنگ است. دلتنگ که می شد، نماز خواندنش زیاد می شد و طولانی. دوست داشتم مثل او باشم، مثل او فکر کنم، مثل او ببینم، مثل او فقط خوبی ها را ببینم. اما چه طوری منوچهر می گفت:«اگر دلت با خدا صاف باشد، خوردنت، خوابیدنت،خنده ها و گریه هات برای خدا باشد، حتی اگر برای او عاشق شوی، آن وقت بدی نمی بینی، بدی هم نمی کنی، همه چیز زیبا می شود.» و من همه ی زیبایی را در منوچهر می دیدم. با می خندیدم و با او گریه می کردم. با او تکرار می کردم «نردبان این جهان ما و منی ست/عاقبت این نردبان بشکستنی ست یک آن کس که بالاتر نشست/استخوانش سخت تر خواهد شکست چرا این را می خواند؟ او که با کسی کاری نداشت. پُستی نداشت. پرسیدم. گفت:«برای نفسم می خوانم.» اما من نفسانیات نمی دیدم. اصلا خودش را نمی دید. یادم هست یک بار وصیت کرد« وقتی من را گذاشتید توی قبر، یک مشت خاک بپاش به صورتم.» پرسیدم:چرا؟گفت:«برای این که به خودم بیایم. ببینم دنیایی که بهش دل بسته بودم و به خاطرش معصیت می کردم یعنی همین.» گفتم: مگر تو چه قدر گناه کرده ای؟ گفت:«خدا دوست ندارد بنده هایش را رسوا کند. خودم می دانم چه کاره ام.» حال منوچهر روز به روز وخیم تر می شد. با مرفین و مسکن دردش را آرام می کردند. دی ماه حال خوشی نداشت. نفس هایش به خس خس افتاده بود. گفتم: ولش کن. امسال برای علی جشن تولد نمی گیریم. راضی نشد. گفت:«ما که برای بچه ها کاری نمی کنیم. نه مهمانی رفتنشان معلوم است. نه گردش و تفریحشان. بیش ترین تفریحشان این است که بیایند بیمارستان عیادت من.» خودش سفارش کیک بزرگی داد که شکل پیانو5 بود. چند نفر را هم دعوت کردیم.... 🌸 شادی روح حضرت زهرا (س) صلوات ⏪ادامه دارد..... ☑️ زندگی واقعی یک شهید در ساعات مختلف 💠اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً💠 @seiro_solook_ta_khoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✒️📃 📖دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود🙏 📿 اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، 💍 فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، 📿 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، 💍 فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، 📿 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم 💍 تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ . ♻️ دعای غریق ♻️ ♡🌸 دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان 🌸♡ یا اَللَّهُ یا رَحْمن 💠یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک 🌦 إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً 🌦 🌷 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🌷 ا_________________________ 🌴أللَّھُمَ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج 🌴 @seiro_solook_ta_khoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به صوت الحیدریـ الا یا اهل العالم انا المهدی قائم عج ان شاء الله 🌴اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🌴 @seiro_solook_ta_khoda
دعای یازدهم - فراز سوم ✳️ فَصَلِ عَلیٰ مُحَمَدٍ وَ اٰلِه، وَجْعَلْ خِتامَ مٰا تُحْصٖی عَلَیْنا کَتَبَةُ اَعْمٰالِنا تَوْبَةً مَقْبُولَةً پس بر محمد و آل او درود فرست و آخرین عمل ما را که کاتبان اعمالمان می نویسند «توبه ای» پذیرفته قرار ده. 💠 من، ساخته شده از تمامی حالات و نقشهایی هستم که در دوران عمر، ایفا کردم. 💠 من، تک تک رفتارها و گفتارهایم هستم 💠 من، تک تک حرکات و سکناتم هستم 🕯و این «من» روزی باید دعوت خدایش را لبیک بگوید و جز این چاره ای ندارد. ای خدای «من»؛ این ساخته و پرداخته شدهء اعمال و رفتار گذشته، 𑨪و را به حق، تنها سرمایه اش، محمد و خاندان پاک او، 💠 سوگند میدهد تا همیشه او را در پیمودن صراط مستقیم یاری کنی. ✨تا پیش از «مرگ» با توبه ای که مورد قبول تو باشد؛ 💠 نویسندگان اعمالش را مسرور کند. خدای خوبم، یاریم کن تا اعمالم به گونه ای باشند که پیش از اجابت دعوتت، 💠 لیاقت این توبه و بخشش تو را داشته باشم ا_________________________ 🌴أللَّھُمَ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج 🌴 🇮🇷 @seiro_solook_ta_khoda
دعای یازدهم فراز سوم ✳️ وَ اِذَا انْقَضَتْ اَیّامُ حَیاتِنا وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ اَعْمارِنا، وَ اسْتَحْضَرَتْنا دَعوَتُکَ الَتی لابُدَّ مِنْها وَ مِن اِجابَتِها… خدایا اگر ایام زندگی و مدت عمر ما سپری شد و تو ما را احضار فرمودی که ما گریزی از اصل احضار و اجابت آن نداریم… خدایا البته «مرگ» را چاره ای نیست مرگ دعوتی است که همه عالم از اجابتش ناچارند 💠 زمان و مکانش دست کسی نیست 💠 اما این منت توست بر بندگانت که اجازه داده ای، چگونگی و حالت مرگشان را از تو درخواست کنند؛ 💠 پس به لطف این انعام تو، به خود اجازه میدهم ای خدای بزرگ و توانا و مهربان، که همه خواسته های پیشینم 💠از سالم بودن ایام فراغت 💠 و شادی کاتبان عمل در نوشتن اعمال نیک 💠و شرافت یافتنم در ذکر تو 💠و به جا آوردن شکر نعمتهایت را 💠 آغازی قرار دهم، تا درخواست عاقبت بخیری را که لطف بزرگی برای هنگام «مرگم» می باشد، از تو داشته باشم 💠 خوشا به حال آنان که پایان خوشی داشته باشند و بهنگام ملاقات با خداوند با «قلب سلیم» به محضر دوست شرفیاب شوند... 💠 چقدر این لحظه با شکوه و زیباست... پس خدایا از تو میخواهمش ا_________________________ 🌴أللَّھُمَ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج 🌴 🇮🇷 @seiro_solook_ta_khoda
بسم الله الرحمن الرحیم 📝قسمت چهل و هفتم دوست نداشت توی خواب بمیرد. دوستش، ساعد که شهید شد. تا مدتی جرات نمی کرد شب بخوابد. شهید ساعد جانباز بود توی خواب نفسش گرفت تا برسد بیمارستان شهید شد. چند شب متوجه شدم منوچهر خیلی تقلا می کند، بی خواب است. بدش می آمد هوشیار نباشد و برود. شب ها بیدار می ماندم تا صبح که او بخوابد. برایم سخت نبود با این که بعد از اذان صبح فقط دو سه ساعت می خوابیدم، کسل نمی شدم. شب اول منوچهر بیدار ماند. دوتایی مناجات حضرت علی علیه السلام می خواندیم. تمام که می شد از اول می خواندیم، تا صبح. شب های دیگر برایش حمد می خواندم تا خوابش ببرد. هر جایش درد داشت دست می گذاشتم و هفتاد حمد می خواندم. مدتی هوایی شده بود. یاد دوکوهه و بچه های جبهه افتاده بود به سرش. کلافه بود. یک شب تلویزیون فیلم جنگی داشت. یکی از فرماندهان با شنیدن اسم رمز فریاد زد حمله کنید. بکشیدشان. نابودشان کنید. یک هو صدای منوچهر رفت بالا« که خاک بر سرتان با فیلم ساختنتان! کدام فرمانده جنگ می گفت حمله کنید؟ مگر کشور گشایی بود؟ چرا همه چیز را ضایع می کنید؟...» چشم هایش را بسته بود از عصبانیت و بد و بیراه می گفت. تا صبح بیدار بود. فردا صبح زود رفت بیرون. باغ فیض نزدیک خانه مان است. دو تا امامزاده دارد. می رفت آنجا. وقتی برگشت چشم هایش پف کرده بود. نان بربری خریده بود. حالش را پرسیدم. گفت:«خوبم، ولی خسته ام، دلم می خواهد بمیرم.» به شوخی گفتم: آدمی که می خواهد بمیرد، نان نمی خرد. خنده اش گرفت. گفت:«یک بار شد من حرف بزنم، تو شوخی نگیری؟» اما آن روز هر کاری کردم سرحال نشد. خواب بچه ها رادیده بود. نگفت چه خوابی..... 🌸 شادی روح حضرت زهرا (س) صلوات ⏪ادامه دارد..... ☑️ زندگی واقعی یک شهید در ساعات مختلف 💠اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً💠 @seiro_solook_ta_khoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای یازدهم _فراز سوم ✳️ لاتُوقِفُناهٰا بَعْدُهٰا عَلٰی ذَنْبٍ اجْتَرَحْنٰاهُ، وَل لٰا مَعْصٖیةٍ اقْتَرَفْنٰاهٰا 🔸خداوندا به گونه ای توبه ما را بپذیر که بعد از آن 🔸 دیگر ما را در موقف گناهی که قبلا مرتکب شده ایم و نافرمانی که از ما صادر شده است نگاه نداری خداوندا، از تو درخواست دارم؛ پس از توبه ی مقبول در دنیا 💠 در آخرت شرمگینم نکنی و مرا به گناهانی که در دنیا مرتکب شده ام، آگاه نسازی 💠 یا ستار العیوب، من به پرده پوشی ات در همه حال نیازمندم 💠 در دنیا و بخصوص در آخرت که روز آشکار شدن باطنهاست خداوندا این بنده کوچکت در دنیا آبرویی از کسی نریخت 💠 و گناه کسی را در بین مردم آشکار نساخت پس مهربان خدایم پوشاننده گناهانم باش در دنیا و آخرت؛ 🌹به حق آبرومندان درگاهت محمد و آل پاکش ا_________________________ 🌴أللَّھُمَ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج 🌴 🇮🇷 @seiro_solook_ta_khoda
بسم الله الرحمن الرحیم 📝قسمت چهل و چهارم من هم نمی توانستم ببخشم. هر چیزی که منوچهر را می آزرد، من را بیش تر آزار می داد. انگار همه غریبه شده بودند. چقدر بهش گفتم گله کند و حرف هایش را جلوی دوربین بگوید؛ هیچ نگفت. اما من توقع داشتم. توقع داشتم روز جانباز از بنیاد یکی زنگ بزند و بگوید یادشان هست. چه قدر منتظر ماندم. همه جا را جارو کشیده بودم. پله ها را شسته و دستمال کشیده بودم. میوه ها را آماده چیده بودم و چشم به راه تا شب ماندم. فقط به خاطر منوچهر که فکر نکند فراموش شده. نمی خواستم بشنوم«کاش ماهم رفته بودیم.» نمی خواستم منوچهر غم این را داشته باشد که کاری از دستش برنمی آید؛ که زیادی است. نمی خواستم بشنوم« ما را بیندازند توی دریاچه نمک، نمک شویم، اقلا به یک دردی بخوریم.» همه ی ناراحتیش می شد یک حلقه اشک توی چشمش و سکوت می کرد. اما من وظیفه خودم می دانستم که حرف بزنم، اعتراض کنم. داد بزنم توی بیمارستان ساسان که چرا تابلو می زنید اولیت با جانبازان است. اما نوبت ما را می دهید به کس دیگر و به ما می گویید فردا بیایید. چرا منوچهر باید آنقدر وسط راهروی بیمارستان بقیة الله بماند برای اسکن که ریه هایش عفونت کند و چها ماه به خاطرش بستری شود. منوچهر سال هفتاد و سه رادیوتراپی شد. تا سال هفتاد و نه نفس عمیق که می کشید، می گفت:«بوی گوشت سوخته را از دلم حس می کنم.» این دردها را می کشید، اما توقع نداشت از یک دوست بشنود اگر جای تو بودم حاضر می شدم بمیرم از درد؛ اما معتاد نشوم. منوچهر دوست نداشت ناله کند. راضی می شد به مرفین زدن. و من دلم می گرفت این حرف ها را کسی می زد که نمی دانست جبهه کجاست و جنگ یعنی چه. دلم می خواست با ماشین بزنم پایش را خرد کنم، ببینم می تواند مسکن نخورد و دردش را تحمل کند..... 🌸 شادی روح حضرت زهرا (س) صلوات ⏪ادامه دارد..... ☑️ زندگی واقعی یک شهید در ساعات مختلف 💠اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً💠 @seiro_solook_ta_khoda
بسم الله الرحمن الرحیم 📝قسمت چهل و پنجم منوچهر با خدا معامله کرد. حاضر نشد مفت ببازد، حتی ناله هایش را. می گفت:«این دردها عشق بازی است با خدا.» و من همه ی زندگیم را در او می دیدم، در صداش، در نگاهش که غم ها را می شست از دلم. گاهی که می رفتم توی فکر، سر به سرم می گذاشت. یک«عزیز من» گفتنش همه چیز را از یادم می برد. باز خانه پر از صدای شادی می شد. ما دوسال در خانه های سازمانی حکیمیه زندگی می کردیم. از طرف نیروی زمینی یک طبقه بهمان دادند. ماشین را فروختیم، یک وام از بنیاد گرفتیم و آن جا را خریدیم. دور و برمان پر از تپه و بیابان بود. هوای تمیزی داشت. منوچهر کمتر از اکسیژن استفاده می کرد. بعد از ظهرها با هم می رفتیم توی تپه ها پیاده روی. یک گاز سفری و یک اجاق کوچک و ماهی تابه ای که به اندازه ی دوتا نیم رودرست کرده جا داشت خریدیم. با یک کتری و قوری کوچک و یک قمقمه. دوتایی می رفتیم پارک قیطریه. برای علی و هدی دوچرخه خریده بود. پشت دوچرخه هدی را می گرفت و آهسته می برد و هدی پا می زد تا دوچرخه سواری یاد گرفت. حکیمیه از شهر و بیمارستان دور بود؛ اگر حالش بد می شد، می ماندیم چه کار کنیم. زمستان سردی داشت. آن قدر که گازوئیل یخ می زد. سختمان بود. پدرم خانه ای داشت که روبه راهش کردیم و آمدیم یک طبقه اش را نشستیم. فریبا و جمشید طبقه ی دوم و ما طبقه ی سوم آن خانه. منوچهر دوست داشت به پشت بام نزدیک باشد. زیاد می رفت آن بالا..... 🌸 شادی روح حضرت زهرا (س) صلوات ⏪ادامه دارد..... ☑️ زندگی واقعی یک شهید در ساعات مختلف 💠اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً💠 @seiro_solook_ta_khoda