هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
از #مادرشوهرم متنفر بودم،مثل همیشه حواسم به چیزی که گفت نبود،
اصلا دلم نمیخواست به حرفاش گوش کنم، حالا که روبهروم نشسته بود با #تنفرنگاهش میکردم،
برای اینکه ثابت کنم مثل همیشه حرف حرفِ خودمه، #فندک رو زدم که یهو پیک نیک شعله کشید،
وحشتزده جیغ بلندی کشیدم و تازه متوجه کاری که کرده بودم شدم،
سعی در خاموش کردن #آتیش یا کمک به او برای در آوردن روسری و لباسش داشتم.
اونقدر سریع همه چی اتفاق افتاد که نفهمیدم #چادر مسافرتی هم اتیش گرفته...
https://eitaa.com/joinchat/3426418877C79ae6abdac