هدایت شده از ایستگاه نوجوان
این خبرو تو نباید متوجه بشی..این خبرو تو نباید بدونی!
این خبر باید بایکوت بشه تا تو نفهمی . .
این خبر نباید پخش بشه تا توی ایرانی گوشت پر بشه از تحقیر و تحقیر و تحقیر
تا دیگه به کشورت نبالی...
تا دیگه غروری از جنس ایرانی نداشته باشی!
پس نخون این خبرو و آروم از کنارش رد شو که . .
که بروبچه های #نخبه ایرانی، زدن تو گوش قهرمانی المپیاد و اختر فیزیک😎!!
که یکی از این بچه ها گل دختر #محجبه ایرانی بوده😉
🥇که هر پنج تاشون طلا گرفتن و قهرمان شدن!
که آمریکا و آلمان و انگلیس هم حریف این بچهها نشدن😆
آره...
که با وجود تمووم ما نمیتونیم ها و زدن تو سر جوونهای ایرانی و کوچیک نشون دادنشون؛
این بچه ها هم مثل ورزشکارامون، غیرت ایرانیشونو وسط گذاشتن و رو قله دنیا ایستادن😍
راستی
قرار بود نشنوی دیگه😐
پس چشماتو ببند و دیگه هیچی نگو
مگه چهار تا مدال چه ارزشی داره؟
مهم آزادیه😒!!
﷽
_______________
اولین کاری بود که از محمد طلوعی خواندم. زبان بسیار روان و ساده بود؛ اما از شهرت طلوعی به ناداستان و زیر عنوان "جستار" انتظار نوشتههای دیگری داشتم. بنظرم بیشتر مموآر با شرح و بسط و جزئیات بود و نمونه خوبی برایش است.
#چند_ازچند
#سیزده_صفرسه
@selvaaa
سِلوا
﷽
________
طبق نان، خالی میرود و پر برمیگردد. دستهایی کوچک و بزرگ، چروکافتاده و شفاف دراز میشوند سمتش. بوی ضخم تخممرغ آبپز لای اسپند روی ذغال گم میشود. شلوارکپوشها و سیاهپوشان درهم شدهاند. زائر و غیرزائر معنا ندارد. از باند پخش میشود: "ای صفای قلب زارم هرچه دارم از تو دارم، تا قیامت ای رضاجان سر به خاکت برندارم."
نشان را باز میکنم. انگشتهایم روی صفحه میچرخد و تلق تلوقش به گوشم نمیرسد. حرف ض به ا میچسبد و یک ضربه روی صفحه میزنم. ۴۲۵ کیلومتر بین من و صاحب نام فاصله است. دلم کنده میشود. مثل روح سرگردان پرواز میکند و توی صحن انقلاب گوشهای میایستد. مگر بین دلها مرزکشی و مسافتی هست؟ زائرش نیستیم؛ اما ما را با کیلومترها فاصله مهمان سفرهاش کرد.
مداح شعر را ادامه میدهد:
"تو خوبی من بدم، به این در آمدم. به جان فاطمه، مکن مولا ردم. علی موسی الرضا..."
#بیستوهشتصفر
#امامرضا
@selvaaa
﷽
_______
+ آقای کوچکیزاده، برای ماشینتون اسمم گذاشتین؟
- بله، اسمش مارکوپولوِ
من وقتی باد کولر هم به فس فس انداختتم:😎
#ماشینسفر
#ماشین_تراز
@selvaaa
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
_____________
مداح روستا ریش سفید بود. با وسواس و حساسیت، پشت میکروفن رفت. وسط " یارسول الله مدد" گفتنش، کنار میکشید. دستش را بهم میزد و به بچههایاد میداد چطور تکرار کنند و دست بزنند. حرمت داری برای مولودی از سر و روی رفتارش میبارید. با بالا رفتن تُن صدای بچهها، لابهلای شعر، باریکلا باریکلا میریخت بیرون.
تهش هم با لهجه مازنی و رسا از پشت میکروفن حرف دلش را زد: قدیما میگفتن گَتا عزادار حسین، خُردا پلاخار حسین، الان برعکس بیه.
#عیدتون_مبارک
#اُورست
@selvaaa