eitaa logo
سِلوا
146 دنبال‌کننده
207 عکس
33 ویدیو
1 فایل
س ل و ا یعنی مایه تسلی و آرامش: می نویسم به امید آنکه سلوایی باشد برایتان🌱🌻 من اینجا هستم در کوچه ادبیات: @Z_hassanlu
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مجلهٔ مدام
مجید قیصریآنچه-می-بخشیم-می-ماند_1_1.mp3
زمان: حجم: 17.8M
🎧 نسخهٔ صوتی کامل داستان «آنچه‌را می‌بخشیم، می‌ماند» با صدای به بهانه‌ٔ سالگرد شهادت یحیی حسن‌السنوار؛ رهبر بزرگی که عمر خود را صرف آزادی فلسطین کرد. 🟢 «ما می‌دیدیم که خون از دست مرد بر روی قالیچه، بر روی در شکسته، دستهٔ مبل، شیشه‌های شکستهٔ پنجره، برگ کتاب‌های ناخواندهٔ تاریخ می‌ریخت.» مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
هدایت شده از «امین»
1.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️ | خطر جدی غفلت از زبان فارسی ☝ هشدار رهبر انقلاب نسبت به غفلت از زبان فارسی در برابر هجوم زبان‌های بیگانه 🗓 دوشنبه‌ها، بخش‌هایی از بیانات حضرت آیت‌آلله خامنه‌ای درباره زبان و ادبیات فارسی در این حساب منتشر خواهد شد. ✍️ «امین»؛ شعر و ادب فارسی به روایت حضرت آیت‌‌الله خامنه‌ای 🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس 📲 @khamenei_poems
زمان: حجم: 85.1K
توصیه ننه برای روز جمعه (:
4.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میره دیدن پسراش. تو هر شرایطی، چادر باید سرش باشه (: @selvaaa
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد
چون که پسرش انار خیلی دوست داشت.
هدایت شده از ریحانه
🖥 آنجا دیوارها صورتی نیست ❤️ روایت‌های زنانه از غزه 📝 من و حسین دوقلو بودیم؛ هم‌سن‌وسال همان پسرکِ توی فیلم. اتاق‌خواب‌مان مثل توی کارتون‌ها، دور تا دورش حصار چوبی و صورتی رنگ داشت. یک روز دعوایمان شد. رگ قلدری پسرانه‌اش زد بالا و دایناسور اسباب‌بازی را بی‌هوا کوبید توی سرم. پوست سرم شکافت و سرخی خون، روی انگشت‌های نازکم نشست.‌ مامان کم‌تجربه بود و دست تنها. از ترس، من را با هول‌ و‌ ولا برد حمام و سرم را گرفت زیر شیر آب. از لای سیاهی مو و شره‌ی آب، حسین را دیدم. سرش را از چهارچوب در داخل آورده بود. خبری از شیطنت‌های چند دقیقه پیش نبود. با چشم‌های حیرت‌زده خیره شده بود به من. پسرک توی فیلم هم، قاب خیس و مات حمام را یادم می‌آورد. نگرانی حسین را برای خواهری که از سرش خون می‌آمد. او هم ترسیده. برادرش کم‌جان افتاده روی تخت، آرام و خسته پلک می‌زند. پسرک قدش کوتاه است و نگاهش به برادر نمی‌رسد. دست کوچکش را به تخت تکیه می‌دهد. گردن می‌کشد و پابلندی می‌کند. با چشم‌های حیرت‌زده زل می‌زند به دست باندپیچی برادر. وحشت "از‌ دست دادن" به دنیای کودکانه‌اش چنگ انداخته؛ وحشت از دیدن خون و زخم روی سر و دست برادرش. نگاهش را می‌رساند به مرد امدادگر. مرد، لباس کادر درمان ندارد. پشت سرش میز چوبی‌ست با علامت بهداشت و درمان. یک بال علامت ازبین رفته، مثل پایه سرم و امکانات دیگر. پسرک گوش تیز می‌کند به حرف بزرگترها. انگار دنبال رد و نشانه‌ای می‌گردد یا چیزی شبیه سوزن تا حباب جدایی را در فکرش بترکاند. او اتاقِ کارتونی ندارد. شاید هم به جای حصار صورتی، پارچه برزنتی خاکستری، دیوار پناهگاهش شده. چشم‌هایش با چرخ‌های تخت، سُر می‌خورد دنبال برادر. دو دستی پاره جانش را چسبیده. دقیق‌تر که تماشایش می‌کنم، انگار به جای حسین، هم قد و قواره‌ مادرم شده. ✍🏻 زهرا حسنلو، رسانه «ریحانه»؛ 💬 مجموعه روایت «می‌نویسم تا صدای غزه باشم» 🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس رسانه «ریحانه» را دنبال کنید. 📲 @khamenei_reyhaneh
2.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨📖 هرچه ما پیش برویم، احتیاج ما به کتاب بیشتر خواهد شد. جای کتاب را هیچ چیزی نمی‌گیرد! (مقام معظم رهبری) | @mabnaschoole |
4.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بالاخره بارون به اینجا هم رسید🌱