eitaa logo
سراج وسبک زندگی
1.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
103 فایل
به نیت سلامتی و فرج آقا امام زمان( عج) صلوات در جهت نشر و استفاده بیشتر مطالب کانال سراج و سبک زندگی دوستان خود را به این کانال دعوت کنید ارتباط با ادمین: @Azemey_121 لینک کانال: http://eitaa.com/seraj_121 به نیت تعجیل درفرج امام زمان کپی آزاد است
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از اسب بپرس؟! حکایت خیلی از ماها است که نمی دونیم چطور زندگی میکنیم!!😳. کامران صاحبی مشاور. 🌸🌸🌸🌸. https://chat.whatsapp.com/GrIfGzgGroB3XBXoQn1HPe 🌸http://eitaa.com/seraj_121
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش صریح و شجاعانه حجت الاسلام عالی به لجن پراکنی های یک بازیگر در جشنواره فیلم فجر... 👆🌹 🌸http://eitaa.com/seraj_121
🔻اگر میدانستید خوردن پیاز خام در کنار غذا چه خاصیتی دارد هرگز آن را ترک نمی کردید👇🏻 کسانی که با غذای خود کمی پیاز خام می خورند کمتر به سرطان مبتلا می شوند. به آنهایی که دچار سرماخوردگی می شوند مصرف پیاز به صورت خام یا در کنار غذا توصیه می شود. خوردن پیاز همراه با غذاهای چرب سبب هضم چربی ها می شود 🟡خوردن پیاز همراه با غذا موجب از بین بردن تمام مواد سمی و مضر درون آن می شود و مانع جذب چربی به بدنتان می شود. اگر دچار دیابت و قند خون بالا و یا کلسترول خون هستید با مصرف پیاز همراه با غذاهای خود هرچند به مقدار کم می توانید از تمام آسیب هایی که در کمین شما هستند جلوگیری کنید و سلامتی خود را تضمین کنید و طول عمرتان را افزایش دهید 🌸http://eitaa.com/seraj_121
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 تکنیک های رفتار با نوجوانان اگر دیدید نوجوان گاهی کفشش رو در نمیاره شوت میکنه. لباس را روی جا لباسی نمیزاره پرت میکنه. از کنار خواهر یا برادرش رد میشه شاید یه چکم بهش بزنه. این نمیتونه. این بدن میجنبه. یا تو مدرسه داره میره دیدید میز هول میده. دوستش داره کتاب میخونه کتاب دوستش میبنده مادرش میگه این دائماً با خواهرش درگیره. این درگیری نداره این نوجوان باید تکان بخورد اما شرایط تکانش را فراهم نمی کنید این به خواهر، برادرش ور میره تو سر اون میزنه، مداد رو از دست اون میکشه. تو خونه دارن تلوزیون میبینن تلوزیون خاموش میکنه. این باید فعالیت کنه، انرژیش تخلیه بشه. فردی اومد پیش من گفت: من پسر و دختری دارم دائم باهم درگیرن. گفتم تقصیر توئه. گفت چیکار کنیم ما. گفتم مثلا تو خونه چادر را بیار وسط بگو من و خواهرت این طرف مامان و تو اون طرف، خط قالی هم خط مسابقه است شروع شد مسابقه بکشیم، مامان بکش، بابا بدو یه بازی با شور و نشاط انجام بدید خونه میشه نشاط رابطه میشه عالی بابا میخوای با پسر نوجوان صحبت کنی میخوای بگی که اونجا وایساده برای من یک لیوان آب بریز همینجوری نگو، مثلا لیوان پلاستیکی رو روی هوا براش بنداز اونم رو هوا بگیره و برای تو آب بیاره. وقتی این لیوان رو روی هوا میزنه، این با بابا عشق می کنه و این انرژی داره تخلیه میشه و تامین میشه باید این خونه رو پر از شور و نشاط و هیجان کنید و کن فیکون کنید. ما نشاط و هیجان برقرار نمی کنیم دائم هم غر میزنیم. مثلا چرا اتاقت نامرتبه تو میخوای فردا عروس بشی.. ✍ اوادیس زینلی، کارشناسی ارشد علوم تربیتی و روانشناسی ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ @madaranee 🌸http://eitaa.com/seraj_121
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میدونید دلیل اینکه تو خونه میشه چیه؟👇 ❌ نصیحت تکراری ❌ تذکر مداوم ❌ سرزنش ❌ منت گذاشتن ❌ مقایسه کردن ❌ جر و بحث کردن ❌ برچسب منفی زدن ❌ پیش بینی منفی(نفوس بد) ❌ گله و شکایت مداوم ❌ متهم کردن ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ 🌸http://eitaa.com/seraj_121
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚ماجرای ازدواج عجيب شهيد مدافع حرم عبدالمهدی كاظمی😭👇🏼 بخون ببین چه حال خوبی بهت دست میده... واسطه ازدواج شهيد عبدالمهدی كاظمی و همسرش مرضيه بديهی، 👈🏼شهيد سيد مجتبی علمدار بود. هر دو به اين شهيد متوسل ميشوند تا همسری متدين نصيبشان شود و طی يك رؤيای صادقه، شهيد علمدار، عبدالمهدی را به همسرش معرفی ميكند. به اين ترتيب ازدواج خوبان شكل ميگيرد و ۹ سال ادامه می يابد. يك زندگی شيرين كه با شهادت عبدالمهدی در سوريه در تاريخ ۲۹ دی ماه ۹۴، به سرنوشتی زيباتر ختم ميشود. حالا كه كمتر از يك سال از شهادت عبدالمهدی ميگذرد، با همسرش مرضيه بديهی همكلام شديم تا هرچه بيشتر از اين شهيد مدافع حرم بدانيم. 👈🏼شهيدی كه آيت‌الله بهجت پيش‌بينی شهادتش را در روز تاج‌گذاری امام زمان(عج) كرده بود و طبق همين پيش‌بينی، عبدالمهدی آسمانی شد😧. گفتگو🎙️ با همسر شهید عبدالمهدی کاظمی را در ادامه بخوانید: ☑️گويا واسطه ازدواج شما شهيد علمدار بود، اين وصلت چطور اتفاق افتاد؟ 🎙️سوم دبيرستان بودم و به واسطه علاقه‌ای كه به شهيد سيد مجتبی علمدار داشتم، در خصوص زندگی ايشان مطالعه ميكردم. اين مطالعات به شكل كلی من را با شهدا، آرمان‌ها و اعتقاداتشان بيش از پيش آشنا ميكرد. حب❤️ به شهيد علمدار و زندگی اش موجی در دلم ايجاد و ايمانم را تقويت كرد. شهيد علمدار سيد بود و علاقه عجيبی به مادرش حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) داشت. عاشق اباعبدالله الحسين(علیه السلام) و شهادت بود. ياد دارم در بخش‌هايی از خاطراتش خوانده بودم كه يك روز وقتی فرزندشان تب شديد داشت، سيد مجتبی دست روی سر بچه ميكشد و شفا پيدا ميكند. 👈🏼شهيد علمدار گفته بود به همه مردم بگوييد اگر حاجتی داريد، در خانه شهدا را زياد بزنيد. 👈🏼وقتی اين مطلب را شنيدم به شهيد سيد مجتبی علمدار گفتم حالا كه اين را ميگوييد، ميخواهم دعا كنم خدا يك مردی را قسمت من كند كه از 👈🏼سربازان امام زمان(عج) و از اوليا باشد.👉🏼 حاجتی كه با عنايت شهيد علمدار ادا شد و با ديدن خواب ايشان، با همسرم كه بعدها در زمره شهدا قرار گرفت، آشنا شدم.😯 ☑️مگر در خواب چه ديديد كه تصميم گرفتيد شريك زندگيتان را به وسيله آن انتخاب كنيد؟ 🎙️يك شب خواب شهيد سيد مجتبی علمدار را ديدم كه از داخل كوچه‌ای به سمت من می آمد و يك جوانی همراهشان بود. شهيد علمدار لبخندی زد و به من گفت امام حسين(ع) حاجت شما را داده است و اين جوان هفته ديگر به خواستگاريتان می آيد.نذرتان را ادا كنيد.😭 وقتی از خواب بيدار شدم زياد به خوابم اعتماد نكردم. با خودم گفتم من خواهر بزرگ‌تر دارم و غير ممكن است كه پدرم اجازه بدهد من هفته ديگر ازدواج كنم. غافل از اينكه اگر شهدا بخواهند شدنی خواهد بود. فردا شب سيد مجتبی به خواب مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود. جوانی هفته ديگر به خواستگاری دخترتان می آيد.😳 مادرم در خواب گفته بود نميشود، من دختر بزرگ‌تر دارم پدرشان اجازه نميدهند. شهيد علمدارگفته بود كه ما اين كارها را آسان ميكنيم. خواستگاری درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسی كه زده بودم پدرم مقاومت كرد اما وقتی همسرم در جلسه خواستگاری شروع به صحبت كرد، پدرم ديگر حرفی نزد و موافقت كرد و شب خواستگاری قباله من را گرفت. پدر بدون هيچ تحقيقی رضايت داد و در نهايت در دو روز اين وصلت جور شد و به عقد💍 يكديگر درآمديم. ☑️وقتی برای اولين بار همسرتان را ديديد، آن هم بعد از خوابی كه ديده بوديد، واكنشتان چه بود؟ در اولين ملاقاتتان چه صحبت‌هايی رد و بدل شد؟ 🎙️همان شب خواستگاری قرار شد با عبدالمهدی صحبت كنم. وقتی چشمم به ايشان افتاد تعجب كردم و حتی ترسيدم! طورب كه يادم رفت سلام بدهم. ياد خوابم افتادم😴. او همان جوانی بود كه شهيد علمدار در خواب به من نشان داده بود. وقتی با آن حال نشستم، ايشان پرسيد اتفاقی افتاده است؟ گفتم شما را در خواب همراه شهيد علمدار ديده‌ام. خواب را كه تعريف كردم عبدالمهدی شروع كرد به گريه كردن. گفتم چرا گريه ميكنيد؟ در كمال تعجب او هم از توسل خودش به شهيد علمدار برای پيدا كردن همسری مؤمن و متدين برايم گفت.😱 همسرم تعريف كرد: من و تعدادی از برادران بسيجی با هم به ساری رفته بوديم. علاقه زيادم به شهيد علمدار بهانه‌ای شد تا سر مزار ايشان برويم. با بچه‌ها قرار گذاشتيم سری هم به منزل شهيد علمدار بزنيم. رفتيم و وقتی به سر كوچه شهيد رسيديم متوجه شديم كه خانواده شهيد علمدار كوچه را آب و جارو كرده‌اند و اسفند دود داده‌اند و منتظر آمدن مهمان هستند.😱 تعدادی از بچه‌ها گفتند كه برگرديم انگار منتظر آمدن مسافر كربلا هستند، اما من مخالفت كردم و گفتم ما كه تا اينجا آمده‌ايم خب برويم و براي ۱۰ دقيقه هم كه شده مادر شهيد را زيارت كنيم. رفته بودند و سراغ مادر شهيد علمدار را گرفته و خواسته بودند تا ۱۰ دقيقه‌ای مهمان خانه شوند. مادر شهيد علمدار با ديدن بچه‌ها و همسرم گريه كرده
و گفته بود من سه روز پيش با بچه‌ها و عروس‌ها بليت گرفتيم تا به مشهد برويم. سيد مجتبی به خواب من آمد و گفت كه از راه دور مهمان دارم. به مسافرت نرويد.😱 عده‌ای ميخواهند به منزل ما بيايند.😧 مادر شهيد استقبال گرمی از همسرم و دوستانش كرده بود. با گريه گفته بود شماها خيلی برايمان عزيزيد. شما مهمان‌های سيد مجتبی هستيد. در همان جلسه خواستگاری💍 و بعد از آن همسرم خيلی از معجزه‌های اين شهيد برايم تعريف كرد. ميگفت مادر شهيد برايمان خاطره‌ای از فرزند شهيدش روايت كرد. مادر شهيد علمدار گفته بود: من از سيد مجتبی گله كردم كه روز مادر است تو هم به من يك تبريكی بگو يك علامتی، چيزیكه من هم دلخوش باشم به اين روز. سيد مجتبی در خواب مادرش گفته بود مادر جان! من هميشه در كنارت هستم و بعد دست مادر را بوسيده و يك انگشتری به دست مادرگذاشته بود. وقتی مادر از خواب بيدار شده بود انگشتر اهدايی شهيد علمدار به مناسبت روز مادر در دستش بود.😱 مادر شهيد انگشتری را به همسرم نشان داده بود و همان جا هم ايشان از شهيد علمدار همسری خوب ميخواهند و كمی بعد هم به خواستگاری من می آيند. ☑️زمان ازدواج، شغل همسرتان چه بود؟ 🎙️همسرم آن زمان درس طلبگی ميخواند و ميگفت: من طلبه هستم و مالی از دنيا ندارم. دارايی ام همين كاپشنی است كه پوشيده‌ام. نبايد از من توقع زياد داشته باشيد. من اينطوری هستم اگر ميتوانيد قبول كنيد. ميدانم كه ارزش شما بيش از اين حرف‌ها است. ان شاءالله بعدها اگر توانستم جبران ميكنم.😓 الان من درس ميخوانم و حقوقی ندارم. دوست دارم همسرم ساده‌زيست باشد. اگر قرار است نان خالی يا غذای خوب هم بخوريم بايد با دل خوش باشد. زندگی بالا و پايين دارد، تلخی هست، سختی هست. همسرم به احترام نسبت به پدر و مادر بسيار تأكيد ميكرد. *برای خودم من هم ايمان و تقوا مهم بود.دوست داشتم مرد زندگی ام مؤمن و استاد اخلاق من باشد.آنقدر همسرم از لحاظ ايمان و اخلاق در درجه بالا باشد كه بتواند من را رشد دهد.* واقعاً هم عبدالمهدی در مدت زندگی برای من مثل استاد اخلاق بود. امروز كه می بينم عبدالمهدی در كنارم نيست گويی از بهشت بيرون آمده باشم. من هر چه دارم را مديون و مرهون شهيدم ميدانم. ☑️در زندگی پيش آمده بود حرفی از شهادت پيش بكشد؟ *🎙️اتفاقا عبدالمهدی يك بار يك خوابی ديده بود. بعد از آن رفت پيش يكی از علمای اصفهان و خواب را تعريف كرد. آن عالم گفته بود برای تعبيرش بايد بروی قم با آيت الله بهجت ديدار كنی.* همسرم به محضرآيت‌الله بهجت شرفياب ميشود تا خوابش را به ايشان بگويد. *آقا هم دست روی زانوی عبدالمهدی گذاشته و ميگويند جوان شغل شما چيست؟!* *همسرم گفته بود طلبه هستم.* *ايشان فرموده بودند: بايد به سپاه ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی.* *آيت الله بهجت در ادامه پرسيده بودند اسم شما چيست ؟ گفته بود فرهاد. (ابتدا اسم همسرم فرهاد بود) ايشان فرموده بودند حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذاريد. آيت‌الله بهجت فرموده بودند: شما در تاجگذاری امام زمان (عج) ‌به شهادت خواهيد رسيد. شما يكی از سربازان امام زمان (عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع ميكنيد😯.* وقتی عبدالمهدی از قم برگشت خيلی سريع اقدام به تعويض اسمش كرد. با هم رفتيم گلستان شهدا و سر مزار شهيد جلال افشار گفت ميخواهم يك مسئله‌ای را با شما در ميان بگذارم كه تا زنده‌ام برای كسی بازگو نكنيد بين خودم، خودت و خدا بماند. عبدالمهدی گفت شما در جوانی من را از دست ميدهيد. من شهيد ميشوم. گفتم با چه سندی اين حرف را ميزنيد. گفت كه من خواب ديدم و رفتم پيش آيت‌الله بهجت و باقی ماجرا را برايم تعريف كرد. من خودم را اينگونه دلداری ميدادم كه ان‌شاء‌الله امام زمان (عج) ظهور ميكند.ايشان در ركاب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) خواهند بود. امروز كه جنگی نيست كه شهادتی باشد. اين حرف‌ها را با خود مرور ميكردم تا اينكه عبدالمهدی كاظمی با لباس سبز سپاه به جمع مدافعان حرم پيوست.😟 ☑️پس عاشق شهدا و شهادت بود؟ 🎙️بله، هر جا می نشست از شهدا ميگفت. پيش مادرش كه ميرفت از شهدا تعريف ميكرد و ميگفت كاش همه با حالت شهدا به ديدار خدا برويم. ميگفت مادر دعا كن من شهيد شوم وقتی شهيد شوم رويتان پيش حضرت زهرا(س)‌ سفيد ميشود. مادرش ميگفت هر شب از شهادت ميگويی، اما عبدالمهدی ميگفت يك مادر شهيد بعد از سال‌ها انتظار آمدن فرزندش، دلخوشی اش تنها به يك تكه استخوان است. وقتی استخوان شهيدش را می آورند چقدر خوشحال ميشود و ميگويد اين هديه من به اسلام است و ناقابل است. شما هم بايد اينطور باشيد. ☑️چطور تصميم گرفت مدافع حرم شود؟ 🎙️يك بار از سر كارش آمد و گفت ميخواهم با شما صحبت كنم، كارهايت را انجام بده برويم قم. گفتم خب همين جا بگو. گفت نه برويم بعد مي‌گويم. رفتيم قم و به قبرستان شيخان رفتيم. خيلی گريه كر
د..بر مزار آيت‌الله ملكی تبريزی استاد امام خمينی از مقام ايشان و حضرت امام گفت. بعد گفت خدا دست يتيم‌ها را ميگيرد و مقام ميدهد. حضرت محمد(ص)‌ يتيم بود. امام خمينی يتيم بود. اينهايی كه به جايی رسيدند يتيم بودند كه خدا دستشان را گرفت. داشت من را آماده ميكرد كه اگر بچه‌ها يتيم شدند فكر بدی نكنم و غصه نخورم.😟بعد در مورد دنيا و آخرت صحبت كرد كه نبايد به اين دنيا دل بست و اگر عمر نوح هم داشته باشی بايد بروی. آن هم با دست پر و توشه ان شاءالله. گفتم چرا اين حرف‌ها را ميزنی؟ عبدالمهدی در جواب از تكفيری ها گفت و از جسارت به حرم بی بی حضرت زينب(سلام الله علیها). گفت من غيرتم قبول نميكند بمانم و اتفاقی برای خانم بيفتد. من بی غيرت نيستم. ميگفت احساس ميكنم كربلا زنده شده است و بايد در ركاب مولا بجنگيم من كه كوفی نيستم. عبدالمهدی وقتی سخنرانی رهبر را درباره شهدای مدافع حرم شنيد، شيفته‌تر شد. خط ولايت فقيه ايشان را به دفاع از حرم و شهادت رساند. *🌺عبدالمهدی معتقد بود دوران قبل از ظهور امام‌زمان(عج) را اگر بخواهيم پشت‌سر بگذاريم اول بايد توبه كنيم تا وارد مسير اصلی شويم. مسير اصلی نور و توسل به امامان و معصومين است.ايشان معتقد بودند امام‌خامنه‌ای نائب امام‌زمان(عج) هستند و اطاعت از ايشان واجب است.🤚🏻* وقتی فهميدم كه ميخواهد به دفاع از حرم برود. گفتم: فكر بچه‌ها را كردی كه ميخواهی بروی😔. من اجازه نميدهم كه بروی. در پاسخ گفت: روز قيامت ميتوانی در چشمان امام حسين(ع) نگاه بيندازی و بگويی كه من نگذاشتم؟ ديگر حرفی برای گفتن نداشتم و سرم را پايين انداختم. عبدالمهدی گفت ميخواهم مثل همسر زهير باشی كه همسرش را راهی ميدان نبرد كرد. آنقدر در گوش زهير خواند تا نام او هم در رديف نام شهدای كربلا قرارگرفت. آنجا ديگر زبانم بسته شد.😔 گفتم باشه و گفت خود حضرت زينب(س) نگهدارتان باشد. ☑️چند بار اعزام شدند؟ عبدالمهدی يك بار اعزام شد. يك هفته قبل از اعزامش در مرخصی بود كه خبر شهادت مسلم خيزاب را به ايشان دادند. گريه‌اش گرفت. اشك ميريخت و ميگفت خوش به سعادتش. عاقبت بخير شد😭. خدا من را هم عاقبت بخير كند. خواب دوستش شهيد خيزاب را ديده و خيزاب گفته بود: آن لحظه كه تير خورده بودم و داشتم جان ميدادم امام حسين(ع) آمد و دست راستش را گذاشت روی قلبم❤️. *چون همسرم هنگام غسل و كفن شهيد خيزاب در گوشش گفته بود دعا كن من هم شهيد شوم، شهيد خيزاب در خواب به همسرم گفته بود:* *عبدالمهدی شهادت خيلی شيرين بود. شربت شهادت را خوردم و همانجا كه در گوشم گفتی و از من خواستی كه به امام حسين (ع) بگويم شهيد شوی، حضرت زهرا(س) برات شهادتت را امضا كرد. هر كسی ميخواهد به شهادت برسد، حضرت زهرا پای شهادتش را امضا ميكند.😭* همسرم قبل از اربعين به سوريه رفت. ماه محرم بود. به من ميگفت برو و در مراسم امام حسين(ع) شركت كن كه ايشان گره‌های كور را باز ميكند. 👆🏼👆🏼 امام حسين(ع) خيلی باب‌الحوائج است. ميگفت حديث كسا بخوانيد تا ما شهری را كه در محاصره است آزاد كنيم. قبل از شهادتش هم با من تماس گرفت. صدايش گرفته بود و گفت از من راضی هستی؟ گفتم بله، اين چه حرفيه. گفت از من راضی باش. دعا كردم و گوشی را قطع كردم. ☑️الهامی از شهادتش به شما شده بود؟ 🎙️قبل از شهادتش خواب ديدم كه رفتم حرم حضرت زينب(س). تمام عكس شهدا را در حرم چسبانده بودند. خانمی آنجا بود كه روبند داشت. از آن خانم پرسيدم كه اينها عكس‌های چه كسانی هستند؟ *ايشان گفت: عكس شهدای كربلا. بعد هم گفت: اينها بسيارعزيز هستند.*👇🏼 در ميان عكس‌ها تصوير عبدالمهدی من هم بود. خيلی نگران شدم تا اينكه خبر شهادت را به من دادند. *عبدالمهدی در شب تاجگذاری امام زمان(عج)‌ همان طور كه آيت‌الله بهجت فرموده بودند به شهادت رسيد. ۲۹ دی ماه سال ۱۳۹۴ بود. عبدالمهدی با اصابت موشك كورنت به آرزويش رسيد.* ☑️پس آنطور كه آيت‌الله بهجت وعده كرده بودند به شهادت رسيد. بعد از شنيدن خبر شهادت همسنگر و همراه زندگيتان چه كرديد ؟ 🎙️وقتی خبر را شنيدم، بال بال ميزدم كه پيكرش را ببينم. آخر خيلی دلم برايش تنگ شده بود. گفتم عبدالمهدی به حاجتت رسيدی😭. بعد از شهادتش خواب ديدم كه پشت سر امام زمان(عج) ميرود و از اينكه در كنار امام حسين (ع) است، بسيار خوشحال بود. 😭 ميگفت من زنده‌ام فكر نكنيد كه مرده‌ام هيچ وقت ناشكری نكنيد. هر مشكلی داشتيد من برايتان حل ميكنم.😭 ☑️از شهيد فرزندی هم داريد؟ 🎙️من و عبدالمهدی ۹ سال با هم زندگی كرديم. ريحانه هفت ساله و فاطمه دو ساله يادگاری های شهيدم هستند. ريحانه خيلی وابسته به پدرش بود. خيلی با پدرش حرف ميزد. ☑️در مورد بچه‌ها چه سفارشی داشتند؟ 🎙️همسرم ميگفت دوست دارم ريحانه ولايتی بار بيايد. عبدالمهدی عاشق رهبری بود. هر زمان چهره ايشان را نگاه ميكرد دست بر سينه ميگذاشت و ميگفت: جان❤️ ناقابلی دارم، فدای رهبر عزيزم🤚🏻.
*سفارش كرد كه ميخواهم بچه‌ها را زينب‌وار بزرگ كنيد. ان شاء الله حجابشان زينبی باشد. رفتارشان زهرايی باشد. نمونه باشند.* يك بار ريحانه تب كرد يك هفته تمام تب داشت. خوب نميشد. به بيمارستان بردم و دارو دادم، تبش پايين نمی آمد. نگران بودم تشنج نكند. نمی دانستم چه كار كنم. عبدالمهدی قبل‌تر به من گفته بود كه كمك خواستی به حضرت زهرا(س) متوسل شو و من را صدا كن. توسل كردم و زيارت عاشورا خواندم. سلام آخر را كه دادم، به حضرت زهرا(س) گفتم امروز پنج‌شنبه است و من ميدانم همه شهدا امروز در محضر ارباب جمع هستند.😭 گفتم به عبدالمهدی بگويند اگر برای دخترش اتفاقی بيفتد نگويد كه من نتوانستم از بچه‌اش نگهداری كنم. آنها امانت هستند دست من. رفتم بالای سر ريحانه ناگهان بوی عطری در خانه پيچيد.😭 عطری كه هر لحظه زياد و زيادتر ميشد. ناگهان من صدای عبدالمهدی را شنيدم😭 گفت همسرم بخواب من بالای سر ريحانه هستم. خوابيدم وقتی بلند شدم ديدم ريحانه تبش پايين آمده و از من آب ميخواهد. حس كردم كه عبدالمهدی در كنارم است. حسش ميكردم. همه حرف‌هايم را با عبدالمهدی زدم. او به قولش عمل كرده بود. آمده بود تا كمكم كند،😭 بحق فرموده‌اند كه شهدا عند ربهم يرزقونند(زنده اند و‌نزد پروردگار روزی میخورن). بعد از آن شب تا مدت‌ها هر كسی وارد خانه ميشد متوجه آن بوی خوش ميشد. لباس ريحانه بوی اين عطر را گرفته بود. ☑️حتماً شما طعنه برخی از افراد ناآگاه را شنيده‌ايد؟ 🎙️بله؛ خيلی ها به من ميگويند چرا اجازه دادی كه همسرت برود و برای عرب‌ها بجنگد؟ ميخواهم از همين جا از طريق روزنامه «جوان» پاسخ آنها را بدهم. *👈🏼عبدالمهدی رفت تا از مرز اسلام دفاع كند.* *👈🏼رفت تا نامحرمی وارد حريممان نشود* *👈🏼مدافعان حرم ميروند تا ما در آرامش زندگی كنيم.* 👈🏼هدف اصلی تروريست‌ها ايران است. اگر مدافعان حرم نبودند، امروز شاهد جنگ در كرمانشاه و همدان و. . . بوديم. ما آرامشمان را مرهون خون شهداييم و برای همين بايد ادامه‌دهنده راهشان باشيم؛ شهدای از صدر اسلام تا امروز. خواننده گرامی امیدوارم بحق شهید گرانقدر مجتبی علمدار و‌شهید عالی مقام‌ عبدالمهدی کاظمی با ذکر سه صلوات هدیه به روح مطهرشان و‌سه صلوات برای تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام به حاجت شرعی دلت برسی.. *تصمیم بگیر در مسیری که شهدا قدم برداشتن‌‌قدم‌‌ برداری تا قیمتی بشی...* کپی📝 با ذکر یک صلوات هدیه به خانم‌‌فاطمه زهرا سلام الله علیها، زینب‌کبری سلام الله علیها و فاطمه معصومه سلام الله علیها🌺 https://chat.whatsapp.com/GrIfGzgGroB3XBXoQn1HPe 🌸http://eitaa.com/seraj_121