🌷شهید محمود کاوه (1 خرداد 1340 مشهد - 11 شهریور 1365 عملیات کربلای2)
#شهید_هفته
🔹پدرش یکی از کاسبان متعهد بود و با علما و روحانیون مبارز در دوران ستمشاهی و اختناق در رابطه بود که از این علما میتوان به حضرت آیتالله خامنه ای و شهیدان هاشمی نژاد و کامیاب اشاره کرد؛ او که اهمیت زیادی برای تربیت فرزند خود قائل بود، محمود را در مجالس و محافل مذهبی و نماز جماعت به همراه خود می برد و محمود کاوه از همین راه، آشنایی با مکتب اهل بیت و تعالیم انسان ساز اسلام پیدا کرد.
محمود کاوه در زمان اوج گرفتن انقلاب، اعلامیه های حضرت امام خمینی( ره) را با علاقه وافری پخش میکرد و در راهپیمایی ها و درگیریهای زمان انقلاب، بطور فعالانه حضور داشت.
با شروع جنگ تحمیلی، برای آزادسازی شهر بوکان، به کردستان رفت. او بخاطر لیاقتها و مهارتهایش، در همان ابتدا بعنوان فرمانده گروهی دوازده نفره انتخاب شد.
بعد از مدت کوتاهی، شجاعت محمود کاوه، او را به سمت فرماندهی عملیات سپاه سقز منصوب کرد. آزادسازی ۴۵ کیلومتر از جاده مرزی در یک مرحله ، در طرح عملیات آزادسازی منطقه مرزی بسطام بمدت ۲۴ ساعت باعث شد رسماً در خرداد۱۳۶۲ به فرماندهی تیپ منصوب شود.
▪️محمود کاوه در عملیات کربلای ٢ در تاریخ ۱۱ شهریور ماه ١٣۶۵، بر بلندای قله ٢۵١٩ حاج عمران به شهادت رسید.قطعه شهدای بهشت رضا(ع) مشهد میزبان پیکر این شهید است.
#شهید_محمود_کاوه
🌸شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
🌐 www.serajnet.org
🆔 @serajnet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شهید محمود کاوه
#شهید_هفته
📹 مستند فرماندهان؛ شهید محمود کاوه
📌دریافت از آپارات:
aparat.com/v/EVBty
#شهید_محمود_کاوه
🌸شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
🌐 www.serajnet.org
🆔 @serajnet
🌷شهید محمود کاوه
#شهید_هفته
📗 کتاب صوتی سردار شهید محمود کاوه
🎧 این کتاب گویا، روایتگر بخشی از داستان زندگی سردار شهید « محمود کاوه » است. شهیدی که دارای فضایل روحی و اخلاقی ویژهای بود و انجام کار خالصانه و بیریا را سرلوحه زندگی خود قرار داده بود؛ عموماً کم سخن میگفت و بیشتر عمل میکرد. شنیدن این کتاب را به شما پیشنهاد میکنیم.
✍️ بخشی از وصیتنامه شهید کاوه:
دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئهای را که علیه انقلاب طرحریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد. با دشمنان اسلام و منافقان سرسختانه بجنگید و جهاد نمایید.
🔖اقتباس شنیداری: لیلا یارعلی-آنیتا جلالی
🎙راوی: فاطمه نیرومند
⏱36 دقیقه
🔻کاری از ایران صدا
🌐book.iranseda.ir/DetailsAlbum/?g=153648
#کتاب_صوتی
#شهید_محمود_کاوه
🌸شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات
👇دریافت فایلهای صوتی کتاب(دو فصل)👇
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
🌐 www.serajnet.org
🆔 @serajnet
🌷شهید محمود کاوه
#شهید_هفته
🔸از سر شب حالتي داشت كه احساس مي كردم مي خواهد چيزي به من بگويد،
بالاخره سر صحبت را باز كرد و گفت: بابا! خبرداري كه ضد انقلاب تو كردستان خيلي شلوغ كرده؟ اگه بخوام برم اون جا، شما اجازه مي دي؟
گفتم: بله. اجازه مي دم، چرا كه نه، فرمان امامه همه بايد بريم دفاع كنيم.
پرسيد: مي دونين اون جا چه وضعيتي داره؟ جنگ، جنگ نامرديه؛ احتمال برگشت خيلي ضعيفه.
با خنده گفتم: مي دونم، براي اين كه خيالش را راحت كنم، ادامه دادم: از همان روز اولي كه به دنيا آمدي، با خدا عهد كردم كه تو را وقف راه دين و حق كنم. اصلا آرزوي من اين بود كه تو توي اين راه باشي؛ برو به امان خدا پسرم.
گل از گلش شگفت. خنديد و صورتم را بوسيد.
بعدها به يكي از خواهرانش گفته بود: آن شب آقاجان، امتحان اللهي اش را خوب پس داد.
🔹پدر شهید محمود کاوه
#شهید_محمود_کاوه
🌸شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
🌐 www.serajnet.org
🆔 @serajnet
🌷شهید محمود کاوه
#شهید_هفته
گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش می کرد.
بچه ها هم با او شوخی می کردند:
- اخوی دیر اومدی.
- برادر می خوای بکُشیمون از گُشنگی؟
- عزیز جان ! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟
گونی بزرگ بود و سرِ آن بنده ی خدا پایین.
کارش که تمام شد. گونی را که زمین گذاشت .
همه شناختنش. او کسی نبود جز محمود کاوه ، فرمانده ی لشکر...
#شهید_محمود_کاوه
🌸شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
🌐 www.serajnet.org
🆔 @serajnet
🌷#شهید_محمود_کاوه
#شهید_هفته
🌸شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
🌐 www.serajnet.org
🆔 @serajnet
🌷#شهید_محمود_کاوه
#شهید_هفته
بچه ها را جمع كردن توي ميدان صبحگاه پادگان؛ قرار بود آيت ا... موسوي اردبيلي برايمان سخنراني كنند.
لابلاي صحبت هايشان گفتند: امام فرمودند، من به پاسدارها خيلي علاقه دارم، چرا كه پاسدارها سربازان امام زمان (عج) هستند.
كنار محمود ايستاده بودم و سخنراني را گوش مي دادم.
وقتي آيت ا... اردبيلي اين حرف را گفتند، يك دفعه ديدم محمود رنگش عوض شد؛ بي حال و ناراحت يك جا نشست مثل كسي كه درد شديدي داشته باشد.
زير لب مي گفت:"لا اله الا الله" تا آخر سخنراني همين اوضاع و احوال را داشت. تا آن موقع اين جوري نديده بودمش.
از آن روز به بعد هر وقت كلاس مي رفت، اول از همه كلام امام را مي گفت، بعد درسش را شروع مي كرد. مي گفت: اگر شما كاري كنيد كه خلاف اسلام باشد، ديگه پاسدار نيستيد، ما بايد اون چيزي باشيم كه امام مي خواد.
🌸شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
🌐 www.serajnet.org
🆔 @serajnet