#داستان_شب 💫
شنیدم که در غزنین، خبّازان در دکّانها ببستند؛ و نان عزیز و نایافت شد؛ و غربا و درويشان در رنج افتادند و بهتظلّم بهدرگاه شدند و پيش سلطان ابراهيم از نانوايان بناليدند. فرمود تا همه را حاضر كردند.
گفت «چرا نان تنگ كردهايد؟» گفتند «هر بارى گندم و آرد كه در اين شهر مىآرند، نانواى تو مىخرد و در انبار مىكند و مىگويد: «فرمان چنين است» و ما را نمىگذارد كه يك من بار بخريم.»
سلطان بفرمود تا خبّاز خاص را بياوردند و در زير پاى پيل افكندند. چون بمرد بر دندان پيل ببستند و در شهر بگردانيدند و بر وى منادى مىكردند كه «هركه در دكان بازنگشايد از نانبايان با او همين كنيم.» و انبارش خرج كردند. نماز شام بر در هر دكانى پنجاه من نان بمانده بود و كس نمىخريد.
📚سیاست نامه
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#داستان_آموزنده
🔆عاقبت حسادت
🌴در ايام خلافت (معتصم عباسى ) شخصى از ادباء وارد مجلس او شد. از صحبتهاى او معتصم خيلى خوشوقت گرديد و دستور داد در هر چند روزى به مجلس او حاضر شود، و عاقبت از جمله نديمان (همدم ، هم صحبت ) خليفه محسوب شود.
🌴يكى از ندماء خليفه در حق اين اديب حسد ورزيد كه مبادا جاى وزارت او را بگيرد. به خيال افتاد او را به طريقى از بين ببرد. روزى وقت ظهر با اديب از حضور خليفه بيرون آمدند و از او خواهش كرد به منزلش بيايد و كمى صحبت كنند و ناهار بماند، او هم قبول كرد.
🌴موقع ناهار سير گذاشته بود و اديب از آن خوراك سير زياد خورد. وقت عصر صاحب خانه به حضور خليفه رفت و صحبت از اديب كرد و گفت : من نمك پرورده نعمتهاى شما هستم نمى توانستم اين سر را پنهان كنم كه اين اديب كه نديم شما شده در پنهانى به مردم مى گويد: بوى دهن خليفه دارد مرا از بين مى برد، پيوسته مرا نزد خود احضار مى كند.
خليفه بى اندازه آشفته گرديد و او را احضار كرد. اديب چون سير خورده بود كمى با فاصله نشست و با دستمال دهن خود را گرفته بود.
خليفه يقين كردكه حرف وزير درست است . نامه اى نوشت به يكى از كارگزارانش كه حامل نامه را گردن بزند.
🌴نديم حسود در خارج اطاق خليفه منتظر بود و ديد زود اديب از حضور خليفه آمد و مكتوبى در دست دارد. خيال كرد در نامه خليفه نوشته مال زيادى به وى دهند. حسدش زيادتر شد و گفت :
🌴 من ترا از اين زحمت خلاص مى دهم و دو هزار درهم اين نامه را خريد و گفت : چند روز خودت را به خليفه نشان مده ، او هم قبول كرد.
🌴نديم حسود نامه را به عامل خليفه داد و او گردن او را زد. مدتى بعد خليفه سؤ ال كرد اديب ما كجاست پيدا نمى شود آيا به سفر رفته است ؟
🌴گفتند: چرا ما او را ديده ايم . احضارش كرد و با تعجب گفت : ترا نامه اى داديم به عامل ندادى ؟ قضيه نامه و وزير را نقل كرد. خليفه گفت : سؤ ال مى كنم ، دروغ نگو، بگو تو به نديم ما گفتى : بوى دهن خليفه مرا اذيت مى كند؟
🌴گفت : نه ، خليفه بيشتر تعجب كرد و گفت : چرا نزد ما آمدى دورتر نشستى و با دستمال دهان خود را گرفتى ؟
عرض كرد: نديم شما مرا به خانه خود برد و سير به من خورانيد، چون به حضور شما آمدم ترسيدم بوى دهانم خليفه را آزار نمايد.
🌴خليفه گفت : الله اكبر، و قضيه حسادت نديم و قتل حاسد و زنده بودن محسود را براى همه حضار نقل كرد و همگان در حيرت شدند.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_بزرگان
عاقبت توهین و تمسخر
نقل است: سرهنگی در حمام به مرحوم آیةالله شاهآبادی استاد امام خمینی (رحمةاللهعلیه) با لحن تندی گفته بود: مرتیکه! زود باش!
آن زمان حمامها تاریک بودند. چراغ نداشتند. مرحوم آیةالله شاهآبادی هم پیرمرد بودند، چون میخواست از سطح حمام بگذرد، خیلی احتیاط میکرد که آبهای کثیف به بدنشان نریزد.
آن سرهنگ وقتی این دقت را میبیند، شروع میکند به توهین.
آیةاللهشاهآبادی از این تمسخر و طعن و توهین او، خیلی ناراحت شد، ولی نه تنها چیزی نگفت، بلکه به راه خود ادامه دادند و رفتند.
فردای آن روز آیة الله شاهآبادی در حوزه مشغول تدریس بودند که صدای عدّهای را شنید که جنازهای را میبردند. پرسید: چهخبر شده است؟ اطرافیان گفتند آن سرهنگی که دیروز در حمام به شما اهانت کرد، وقتی از حمام بیرون آمد، در کمتر از ۲۴ ساعت از دنیا رفت. مرحوم آیت الله شاهآبادی ناراحت و متاثر شده بود و فرمود: اگر چیزی در جواب به او گفته بودم، 👈او نمی مُرد!!!👉
آنهایی که جواب شما را میدهند، کمخطر هستند، ولی آنهایی که جواب نمیدهند، خطرناک هستند، یک وقت میبینید، آهِ او شما را بدبخت میکند.
#آیتالله_فاطمینیا رحمةاللهعلیه
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#روایت
امام حسن _عليهالسلام_ میفرمایند:
عَلَيكم بِالفِكرِ، فَإنَّهُ حَياةُ قَلبِ البَصيرِ ومَفاتيحُ أبوابِ الحِكمَةِ؛
بر شما باد به #تفكّر، كه تفكّر مايه حيات قلب شخص بصير و كليد درِ حكمت است.
به نقل از بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۱۵
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#داستان_بزرگان
از کاسبی پرسیدند: چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟! گفت: آن خدایی که فرشته مرگش، مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند، چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند.
#روایت
پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله میفرمایند:
هر كس، روزىاى دارد كه حتما به او خواهد رسيد؛ پس هر كس به آن راضى شود، برايش پُر بركت خواهد شد و او را بس خواهد بود و هر كس به آن راضى نباشد، نه بركت خواهد يافت و نه او را بس خواهد بود. روزى در پى انسان است، آن گونه كه اجلش در پى اوست.
به نقل از اعلام الدين، ص ۳۴۲
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨جرعه ای از زلال قرآن✨
(جرعه ۲۷- تکرار اول)
✦۞✦✺﷽✺✦۞✦
✨سوره مبارکه هود- آیه ۶✨
وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴿۶﴾
و هيچ جنبنده اى در زمين نيست مگر [اينكه] روزيش بر عهده خداست و [او] قرارگاه
و محل مردن او را مى داند همه [اينها] در كتابى روشن [ثبت] است (۶)
👌از سوی حق،
تو هم سفیر نور باش✨
🇮🇷@safiirnoor
#داستان
آقایی نقل میکرد، یکی از دوستانم مدتی سردرد عجیبی گرفت و مشکوک به بیماری خطرناک مغزی بود.
دکتر برای او آزمایشهایی نوشت.
بعد از تحمل استرس طولانی و صرف هزینه زیاد برای گرفتن نتیجه آزمایش، به بیمارستان رفتیم؛ چشمان و قلبش میلرزید.
متصدی آزمایشگاه جواب آزمایش را به ما داد و خودش به ما گفت: شکر خدا چیزی نیست.
دوستم از خوشحالی از جا پرید؛ انگار تازه متولد شده؛ رفت بسته شکلاتی خرید و با شادی در بیمارستان پخش کرد.
متصدی آزمایشگاه به من هم کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو! چیزی نیست، شکر خدا تو هم سالم هستی.
از این کار او تعجب کردم!
متصدی که مرد عارفی بود گفت: دیدی دوستت الان که فهمید سالم است، چقدر خوشحال شد و اصلا به خاطر هزینهها و وقتی که برای این موضوع گذاشته ناراحت نشد؛ پس من و تو هم قدر سلامت جسممان را بدانیم و با زبان و در عمل شکرگزار باشیم که شکر نعمت، باعث دوام و ازدیاد #نعمت است.
#کانال_تفکر
🌷
@ttafakor
#داستان
مردی در کنار رودخانهای ایستاده بود.
ناگهان صدای فریادی را شنید و متوجه شد که کسی در حال غرق شدن است.
فوراً به آب پرید و او را نجات داد، اما پیش از آن که نفسی تازه کند، فریادهای دیگری را شنید و باز به آب پرید و دو نفر دیگر را نجات داد!
اما پیش از این که حالش جا بیاید، صدای چهار نفر دیگر را که کمک میخواستند، شنید ...!
او تمام روز را صرف نجات افرادی کرد که در چنگال امواج خروشان گرفتار شده بودند، غافل از این که، چند قدمی بالاتر، دیوانهای مردم را یکی یکی به رودخانه میانداخت...!
🔘 ابتدا ریشهٔ مشکل را برطرف کنیم.
پ.ن: اهل فکر شدن کمک میکند تا ریشه مشکلات را کشف کنیم و آنها را به صورت ریشهای درمان کنیم.
#کانال تفکر
🌷
@ttafakor
ثروت فکر
#داستان مردی در کنار رودخانهای ایستاده بود. ناگهان صدای فریادی را شنید و متوجه شد که کسی در حال
قصه مدیران دولت قبلی که در دولت ۱۳ همچنان امور را در دست داشته و شریک دزد و رفیق قافله اند،
اینگونه است که هر چه رئیس جمهور و دلسوزان انقلاب زحمت میکشند،
آنها بر باد میدهند.