eitaa logo
سه شنبه های مهدوی
5هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
457 ویدیو
5 فایل
مقدمه ایست برای یادآوریِ عزیزترینی که در این شلوغی های زندگی،شده است غریب ترین..🌸 پرداخت نذورات سه شنبه های مهدوی👇 5892107047008563 https://zarinp.al/seshanbeha بنام #سه_شنبه_های_مهدوی شماره ثبت:۳۹۶۶۸۰۶۲۱۴۰۰۱ 🔹ارتباط باما👈 @seshanbemahdavi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
12.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ✨ صاحب عزای ماتم کرببلا بیا ... گزارش تصویری روزهائی که به خیر میگذرد 🌺 😍 به تاریخ 🌱 @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... گرما بیداد می کند ... چشم های بی رمق کودک نیمه باز مانده ... صدای چکاچک شمشیرها از بیرون خیمه شنیده می شود ... پیکرهای پاک شهدا بر زمین تف دیده کربلا آرمیده ... ناگهان صدایی ملکوتی در دشت می پیچد ... آیا یاری کننده ای نیست که یاری کند مرا؟؟؟ آیا دادرسى نیست که براى رضاى خدا به داد ما برسد؟؟؟ آیا حمایتگری نیست که حریم رسول خدا را حمایت کند؟؟؟ امام در آخرین ساعات نیز دست خدایی اش را پیش می آورد به این امید که راه نجات را فراسوی حتی یک تن از لشگر کفر بگشاید. پیکرهای پاک شهدا به حرکت در می آید ... صدای لبیک کودک نیمه جان در گوش تاریخ می پیچد و سردار شش ماهه سپاه ارباب عازم میدان رزم می شود. دهم محرم الحرام ... سال ۶۱ هجری ... خود را در دشت کربلا تصور کن؛ کجا ایستاده ای؟؟؟ سه شنبه ای دیگر فرا می رسد .... قرار ما سه شنبه سوم مرداد ماه ۱۴۰۲، . آقا اجازه هست از انصارتان شوم؟ وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِه .... @seshanbemahdavi
 خورشید پیر روضه هجر قمر گرفت نزدیک ماه بود که درد کمر گرفت داغ برادری اثرش تار دیدن است انقدر پا کشید ز جسمت خبر گرفت زخم عمود را که به فرق سر تو دید دست کمر گرفته ی خود را به سر گرفت ای کاش از تن تو عدو دست می کشید حتی برای غارت تو جنگ در گرفت بهتر از این نمی شود این پاره پاره تن وقتی که دور جسم تو را صدنفر گرفت برخیز و گو چرا بدنت پر ز آهن است برخیز و گو چرا بدنت شکل پر گرفت گفتم حرم لباس اسارت به تن کند در غیبت تو دور حرم را خطر گرفت حالا حسین مانده و قد خمیده اش خورشید پیر روضه هجر قمر گرفت ◼️ آجرک الله یا صاحب الزمان ... @seshanbemahdavi
مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید راوی داستان به غروب منا رسید پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید افتاد بر زمین تن مجروح آفتاب باد مخالف آمد و ابر بلا رسید بازی تیر و نیزه و خنجر تمام شد وقت هنرنمایی سنگ و عصا رسید از تل زینبیه سرازیر شد زنی آری رسید خواهرش اما کجا رسید جایی که حنجری شده درگیر خنجری جایی که جان او به لب تیغ ها رسید جشن است! دور هلهله‌ ها هم گذشت و حال هنگام پایکوبی اسبان فرا رسید برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید ◼️
آجرک الله یا صاحب الزمان فی مصیبة جدک الحسین علیه السلام
@seshanbemahdavi
... خون ح سین منتظر انتقام توست زینب تو را صدا کند از جان، نیامدی أعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ مَعَ وَلِيِّهِ‏ الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ @seshanbemahdavi
Davazdahomin-Emam.mp3
3.71M
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج بیا دعا کنیم امام غائبُ بانی روضه ام‌ مصائبُ ندبه سینه زن شده "أين الطالبُ ..." ◼️آجرک الله یا صاحب الزمان ... @seshanbemahdavi
من چهل سال غم و غصه مکرر دیدم نرود از نظرم آنچه که آخر دیدم کوچه تنگ ندیدم چو عمویم امّا تنگی قتلگه و پیکر بی سر دیدم آنچه من دیده ام ای کاش نبیند چشمی من خودم کاکل او در کف لشکر دیدم از همه سختی گودال همین بس باشد قتل صبر پدر و نیزه و خنجر دیدم بوریا جمع تنش را همه بر عهده گرفت پی انگشت پدر در همه جا گردیدم با عبا جمع نمودم که نریزد عباس پاره های تنِ سقای دلاور دیدم کاش می مردم ازاین غم که نبینم امّا چادر سوخته وپاره ی خواهر دیدم وای از شام که ناموس خدا را بردند خنده و هلهله در مردم کافر دیدم سخت تر از همه بازار یهودی ها بود عمه ها را همه در حالت مضطر دیدم سخن از برده فروشی شد و لرزید رباب به روی نیزه سرشک علی اصغر دیدم ◼️آجرک الله یا صاحب الزمان ... @seshanbemahdavi
.💠 سیصد و هشتمین قرار 💠 بسم رب المهـ(عج)ـدی .... حُرم بوسه لبهای ترک خورده ای را برگونه اش احساس کرد ... چشمهای بی رمقش را گشود ... حیرت نکرد ... از این خانواده کم محبت ندیده بود؛ محبوبش، مانند علی اکبر، صورت بر صورت غلام سیه چُرده خود گذارده بود. در واپسین لحظات، صدای آسمانی ارباب گوشش را نوازش داد ... پروردگارا رویش را سپید و بویش را عطرآگین نما ... مهربان اربابم ... چندی است تمام عزت و آبرویم مدال خادمی درگاه شریف توست، اما ... شرمسارم ... می دانم که تیرگی گناه رویم را سیاه کرده ... و عطر نیکان از اعمالم به مشام نمی رسد، اما ... چشم امید به دعای شما‌ دوخته ام ... و می دانم دعای شما، ضامن عاقبت بخیری ام می شود. آقا جان ... دستم‌ ا رها نکنید و از دامان پرمهرتان نرانید. خدا را چه دیدید؟؟؟ شاید چونان حُر، در آخرین لحظات لایق جانفشانی پای رکابتان گشتم. شاید همچون زهیر‌، مانند حبیب، بُریر یا جون ، در واپسین لحظات زندگی ام، آخرین تصویری که در قاب چشمانم می نشیند، چهره دلربای شما باشد‌ خدا را چه دیدید؟؟؟!!! سه شنبه ای دیگر نیامدی و نگاه مان دست خالی برگشت. اين سه شنبه به تاريخ سوم مرداد ماه ۱۴۰۲، با اهداء چای روضه، عطر یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کوچه پس کوچه های شهر پراکندیم. میز ختم قرآن و صلوات، میز تبادل کتاب، میز خدمات پزشکی و میز کودک و نوجوان از دیگر خدمات خادمان بود. حُر کن مرا که جان‌ من از شرم پر شده من را که راه نیست به جمع حبیب ‌ها أللهم اجعلنا من خير أعوانه و أنصاره وَ اجْعَلْنا مِنَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ ....   @seshanbemahdavi
روزهائی که به خیر میگذرد 🌺 به تاریخ قران قرائت شده ۶۰ صفحه صلوات فرستاده شده ۹۳۶۸ صلوات @seshanbemahdavi