#بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین
#رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه
#نویسنده_فائزه_وحی
#قسمت_دوازدهم2⃣1⃣
از اتاق پرو بیرون اومدم.
_آقا بی زحمت این مانتو رو حساب کنید.
فروشنده مشغول تا زدن مانتو شده و توی پلاستیک گذاشت و گفت : نقد یا کارت میکشید؟
_کارت میکشم.💳
کارتمو دادم دستش و رمزو گفتم و منتظر شدم کارش تموم شه.
پلاستیک مانتو و کارتمو بهم داد و گفت : بفرمایید مبارکتون باشه.
_ممنون.
از مغازه که بیرون اومدم و دیدم سید مقابل همون مانکنی وایساده که همین مانتویی که گرفتم تنشه😐
_داداشم اینا نیومدن؟
با صدای من سید هم جا خورد هم به طرفم برگشت و گفت : نه هنوز همون مغازن😐
_مگه این دختره چقدر میخره آخه😡
سید: شما فقط کل خریدتون همین مانتو بود؟ شالی روسری چیزی نمیخواید بخرید؟
_شما از کجا میدونید من فقط مانتو گرفتم و شال و روسری نگرفتم😳
سید: مغاره ای که رفتید مانتو فروشی بود فقط😏 این مغازه رو به رو شال و روسری های قشنگی داره . میخواید نگاه کنید؟
_چشم بریم
سید منو برد توی یه مغازه شال و روسری فروشی جنسای خوبی بود همه رو نگاه کردم ولی فقط دوتا از روسری ها نظرمو جلب کرد.
هر دوشونو با دقت داشتم نگاه میکردم که سید گفت : بنظرم این یکی قشنگ تره و بیشتر بهتون میاد(اوه اوه بچه ها سید از دست به در رفت😱) منظور سید روسری توی دست چپم بود یه ساتن بزرگ با ترکیب رنگای آبی و قرمز و خردلی. خیلی قشنگ بود😍
_خانوم این روسری رو حساب میکنید
فروشنده: چه خوش سلیقه عزیزدلم😍 چشم الان
سید سریع کارتشو دست خانوم فروشنده داد و رمزو گفت😳
_چرا این کارو کردید😳
سید: کار خاصی نکردم قابل نداره
_به علی میگم باهاتون حساب کنه😡
روسری رو تا کرد با کارت سید بهمون داد.
پسره پرو... فکر کرده من گدام که پول روسری رو حساب میکنه😡
قدمامو تند کردم تا ازش فاصله بگیرم علی و فاطیم بالاخره دل از مغازه کندن و اومدن بیرون😒
_سه ساعته دارید چه....
😳حرف تو دهنم ماسید علی با سه تا پلاستیک بزرگ فاطیم با دوتا بود😳
سید: علی داداش😳 مگه رفتید خرید عروسی
علی: چی بگم والا☹️
فاطی: حالا مگه چقدر خرید کردیم 😳
_به سنگ پای قزوین گفتی زکی😁
فاطی: دوس دارم😊
از پاساژ بیرون اومدیم. ساعت ۱۱ شب بود.
سید: بچه ها بریم خونه مامان زنگ زد گفت بیاید شام .
علی: ممنون داداش بریم. واقعا کلی شرمندمون کردی😔
سید: دشمنت شرمنده داداش☺️
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
#ادامه_دارد...
❤🍃
💙🍂
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
محكم بغلش كردم و گفتم: اگر مارونديدى، حلال كن دارم میرم #مكه...
خنديدو گفت: تو هم حلال كن توميرى مكه منم ميرم #فكه ببينيم كدوممون زودتربه خداميرسه..
آب زمزم و تسبيح آورده بودم براش با كلى خاطره واسه تعريف كردن..
پيچيدم تو كوچشون پارچه سر در خونشون ميخكوبم كرد پاهام شل شد و تكيه دادم به ديوار..
#شهيد_سعيد_شاهدی
#جستجوگر_نور
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
AUD-20180520-WA0043.mp3
زمان:
حجم:
2.84M
📲 فایل صوتی
🎙واعظ: حاج آقا #مومنی
○ رمضان میدان مسابقه ○
🌸 #ویژه_ماه_مبارک_رمضان 🌸
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
هدایت شده از هیات میثم تمار
🍃🌀
•| #ماه_رمضان
از الان محفل عبادت
بروید سر سجاده ی ذکر بنشینید
یکدفعه شب قدر نروید که
فرشته ها بگویند:تا بحال کجا بودید ؟
خلاف ادب است که انسان،
شب های ماه رمضان را رها کند فقط
شب قدر به محافل برود و عبادت بکند..
•| #استادپناهیان
.
.
https://eitaa.com/maisamtammar
1_8863003.mp3
زمان:
حجم:
2.48M
🌀نوحه ای که شهیدمحمدی دوست داشت
🕊یاذالکرم منو ببر تا کربلا منو ببر
🎤 #حاج_نریمان_پناهی
#امشب_نزد_ارباب_دعایمان_کن
#جا_موندم😭
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
❁﷽❁
#پنجمین_روز رسیده زِ دل شهر الله
یادم آمد عطـشِ ظهر و غمِ ثـارالله
دلِ گودال وپسر بچہ ے شیر جمل و
بہ فـداےرَجز یا حسـنٺ عبــدالله
#یا_قاسم_ابن_حسن_ع❤️
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
جزء۵...التماس دعا.mp3
زمان:
حجم:
4.01M
📖جزء خوانی روزانه ماه مهربانی 🌙
🌹جزء پنجم۵
🎤
💈حجم فایل : ۳/۸ مگابایت
🌷هدیه به شهید مدافع #سعید_بیاضےزاده
https://eitaa.com/setaregan_velayat313