#یه_روز_یه_ترکه
یه روز یه ترکه.....
سه تا پسر داشت اسم یکیش #علی بود #ساواکی ها بردنش، جنازشو نیاوردن.
دو تا پسر دیگه براش مونده بود. انقلاب شد یکیشون #مهندس بود، شُد #شهردار ارومیه.
ارومیه سیل اومده بود رفته بود کمک مردم. یه پیرزنه گفت بیا به من کمک کن.شهردار گفت چی شده مادر؟
گفت جهاز دخترم تو زیرزمین مونده. بهش کمک کرد کارش که تموم شد اومد بالا پیرزنه گفت: خدا خیرت بده جوون.کاش یه جو غیرت تورو شهردار داشت. گفت آره مادر کاش شهردار غیرت داشت.
این ترکه یه داداش داشت اسمش #حمید بود معاونش بود جنازه اش تو مجنون جا موند.
بیسیم زدن حاجی حمیدو بیاریم؟ گفت همه اونایی که اونجا خوابیدن حمیدای من هستن اگه همه بچه ها رو میتونید بیارید حمیدم بیارید اگه نمیتونید حمید هم پیش بچه ها بمونه.
دوباره یکی دیگه ازاین ترکا شهید شد .
خودش تو عملیات بعدی رفته بود خط مقدم. آخه این ترکه از اون فرمانده ها بود که عقب وای نمی ایستاد.
مجروح شد پیکرشوگذاشتن تو قایق بیارن، عراقیا قایق اینم زدند.
این ترکه که سه تا پسر داشت که هیچکدامشان یه تیکه قبر نداره تو این دنیا
اینا خانواده ی #باکری ها هستند.
https://eitaa.com/setaregan_velayat313