":
#زندگی_به_سبک_شهدا
.
شب تحویل سال سفره هفت سینو با کمک و سلیقه هم چیدیم...
از عصر اون روز درد خفیفی رو احساس میکردم...
مثه همیشه حواسش به حال و هوام بود...❤
گفت :
"خانومی خوبی...؟💕
میخوای بریم دکتر...؟😢
دستامو تو دستش گرفت و شروع کرد آروم آروم نوازش کردن...
آیت الکرسی میخوند و با لبخند زیباش تحمل اون لحظاتو برام شیرین و ممکن میکرد...
دردم شدیدتر شد و رفتیم بیمارستان ، باید بستری میشدم...
تنها ناراحتیم این بود که باید دور از آقا مهدی چند ساعت با درد دست و پنجه نرم میکردم...
#نیسـتی_هر_لحــظه_پیشـم_هـمنفــس_امـا_بدان…
#هر_نفـس_که_میکشم_عطر_تو_راحس_میکنم...
به قدری ارتباط معنوی و قلبیمون زیاد بود که تموم اون لحظات حضورشو کنارم حس میکردم...❤
دمدمای صبح بود که امیر پا به دنیای زیبا و عاشقونه من و باباش گذاشت...
یکی از بهترین لحظات زندگیمونو کنار هم روز عید سال نو جشن گرفتیم...
اون روز اشکای شوقمون بعد از در آغوش کشیدن بچه مون خاطره ای شد بیاد موندنی...
دستای کوچولوشو گرفت و با لبخند نگاشون میکرد و میبوسید...❤
دستامو تو دستاش گرفت و نوازش کرد و گفت...
"بخاطر زحمتی که واسه حمل امیر کشیدی ، واسه اذیتهایی که شدی حلالم کن...
خداروشکر که هر دوتون سالمین خیلی ازت ممنونم عزیزم...
لحظه به لحظه با ابراز محبتش به من و امیر خوشحالی وصف ناشدنیشو نشون میداد...
نماز شکرشو که خوند با همون ذوقی که داشت با خونواده ها تماس گرفت و...
خبر تولد و سلامتی من و امیر رو بهشون داد...
(همسر شهید،مهدی خراسانی)😊
💕 https://eitaa.com/setaregan_velayat313