✨#عـشـق_واحـد
✍ مـیـم_ر
🌹قسـمـت هـفـتـاد و سوم
همانطور که به سمتش میرفتم بسیار شاکی گفتم:
_صبر کن اقا محمد!
در جایش دقیقا جلوی در اتاق ایستاد. به سمتم برگشت و گفت:
_جان محمد؟
دست به سینه با اخمی روی پیشانی نگاهش کردم و گفتم:
_دیگه دارم خسته میشم! معلومه چیکار میکنی؟ نه به اینکه یه بار انقدر زود میای خونه. نه اینکه میزاری دو روز بعد میای! بسه هر چه قدر سکوت میکنم و هیچی نمیگم.
در چشم هایم خیره شد و گفت:
_خب خانم بستگی به کارم داره! دست من که نیست.
_پس چی دست توعه؟
_لیلی میدونم الان خسته ای، کلافه ای، بزار برم بیام بشینیم باهم حرف بزنیم.
با ناراحتی نگاهش کردم و گفتم:
_بخدا تو اون کارتو، اون لباست، اون اصلحتو بیشتر از منو امیرعباس دوست داری!
نگاهش تغییر کرد. اخمی به پیشانی نشاند و با جزبه ی خاص خودش گفت:
_عه! لیلی هر چی بگی دم نمیزنم تا صبحم بشینی تو گوشم شکایت کنی گوش میکنم ولی این حرفتو نمیتونم تحمل کنم. اصلا اگه تو بخوای من بس میشینم کنارت. به جون پسرمون من تموم روز و تموم سختیارو به امید دیدن شماها میگذرونم! اول شما، بعد کارم...
سرم را پایین انداختم. با حرف هایش خجالت کشیدم از حرفی که زدم.
ناگهان نگاهم روی دست راستش ایستاد. از زیر استین لباسش خون روی مچ دستش سر میخورد.
لحظه ای رنگ از رخم پرید و ترسیدم. پس بگو چرا مدام سعی داشت داخل اتاق شود.
با لحن نگرانی پرسیدم:
_م...محمد. دستت چیشده؟
دستش را پشتش پنهان کرد و گفت:
_چیزی نشده ال...
فورا دستش را در دست گرفتم و بالا اوردم.
_یاااحسین تیر خوردی؟
_اههه! لیلی چرا شلوغش میکنی چیزی نیست که. به این میگی تیر؟
در همان حین صدای امیرعباس به گوش خورد:
_مامان جیش دارم...جییییش!
محمد در کمال ارامش در چشم هایم خیره شد. خندید و گفت:
_برو! برو تا دوباره اینجا یه سره نکنه!
همانطور که دستش را پانسمان میکردم مراقب بودم امیرعباس به کمک های اولیه دست نزند. بچه نبود که زلزله بود!
الان وقتش بود گندی که زدم را جمع کنم.
ارام گفتم:
_من اگه شکایت میکنم و غر میزنم واس این نیست که از این زندگی خسته شدم. برای اینه که هرچی میگزره تحمل دوریت برام سخت تر میشه! دلم بیشتر برات تنگ میشه. اصلا من از این نگرانیا خسته شدم. و اِلا خودت میدونی من با تمام وجودم این زندگیو انتخاب کردم وپاش وایمیستم. پس از دستم ناراحت نشو.
اول نگاهم کرد و بعد خندید. خیلی ریز میخندید.
هنگ نگاهش کردم و گفتم:
_کجای حرفام خنده دار بود؟
_تیکه ی اخر حرفت! اخه تو هر چی بگی حق داری! چرا فکر میکنی من از حرفات ناراحت میشم؟
زمانی که مجرد بودم مدام از زیر ازدواج و انتخابای مامان در میرفتم. چرا؟ بخاطر اینکه هیچوقت دلم نمیخواست چشمی، دلی گیر و منتظر من باشه. اذیت میشدم اگه کسی که دوستش دارم تو سختی باشه. زمانیم که با تو ازدواج کردم تمام سعیمو کردم که کوچیکترین ازاری نبینی.
ولی خب نشد!
خدا میدونست من تحمل ندارم ببینم سختی کشیدن خانوادمو واس همین یه فرشته گذاشت تو زندگیم که بهم بفهمونه میشه یه همدم داشته باشی تا سختیارو احساس نکنی! تا لحظه به لحظه زندگیو برات قشنگ کنه.
چرا نمیخوای باور کنی که بعد از خدا تو تنها عشق منی.
اره من عاشق لباس و اسلحمم ولی نه به اندازه ی تو.
تواگه هر چی از دهنت دربیاد به من بگی هم من ناراحت نمیشم. چون بیشتر از اینا مدیونتم لیلی خانم. پس تا میتونی سرم غر بزن. کنار اومدنت با این وضعیت اذیتم میکنه... این حق من نیست...
فقط خیره به چشمانش ماندم.
دهانم بسته شده بود حرفی برای گفتن نداشتم.
باز هم او بود و زبان همه چیز بلدش...
#ادامه_دارد...
⚫️ ياحسين_عليه_السلام ...
🕋 شب اول همه #خادم...
شب کوفه شب #مسلم...
🕋 شب دوم دلا خونه...
صدا زنگ #کاروونه...
🕋 شب سوم شب ناله...
شب روضهٔ #سه_ساله...
🕋 چهارمین شب مثل دُره...
شب چهارم شب #حُره...
🕋 شب پنجم شده مرسوم...
شب #عبداللّٰه_معصوم...
🕋 ششمین شب،شب #قاسم..
نمونده یک تن سالم...
🕋 شب هفتم شب آبه...
شب #اصغر_ربابه...
🕋 شب هشتم شده پرپر...
ارباً اربا #علی_اکبر...
🕋 نهمین شب،شب #سقاست...
علمُ مشکُ یه دریاست...
🕋 دهمین شب دلا بی تاب...
#شب_عاشورای_ارباب...
🕋 شب یازدهم #اسارت...
خیمه ها میره به #غارت ...
حی علی العزاء،حی علی البکاء...
فی ماتم #الحسین،مظلوم #کربلا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
1_25719563.mp3
2.27M
محرم سلام
قدم رنجه ڪردی به روے چشام
#حمید_علیمے🎤
🏴 @setaregan_velayat313
میخوای بری هیئت ، مجلس عزاداری آقا؟
وضو بگیر...
بسم الله بگو
رفتی هیئت
دختری رو دیدی ک به تیپ و تاپش نمی خورد بیاد هیئت ، یا پسری رو دیدی که بازم ب ظاهرش نمیخورد اهل مسجد باشه
ولی دلی عاشق امام حسین بود، برو سمتش
رفیق شو باهاش
دستشو بگیر،دلش صافه، آمادس...
هرچی بگی گوش میده، فکر میکنه... چون به عشق امام حسین اومده
جذبش کن
چیزای دیگه هم یادش بده.
دستشو بگیر
که محرم سال دیگه اومدی هئیت اونو بینی داره دست یکی دیگه رو میگیره
اونوقته که میتونی بگی
آقا کاری کردم واست❤️
+ یه وقت نشه به واسطه ی شباهت ظاهر به کسی که اهل هیئتِ حتی یه ثانیه خودمونو
بالاتر از اونی ببینیم که تازه میخواد عاشق شه...
+ من فکر میکنم دلیل اینکه تو عاشورا از هر طیفی یه نمونه هست همینه...
مثل شمری که تو جنگ صفین تو جبهه ی علی بود و جانباز شد
و فرداش تو جبهه مقابل حسین(علیه السلام) باهاش جنگید و ...
و یا حری که اول از همه راهو رو ارباب بست و
اول از همه از جبهه باطل به جبهه حق شتافت...
این ینی
خیلی هم به خودت مطمئن نباش
نه با اطمینان در مورد خودت نظر بده
نه در مورد کسی که ظاهرش به این حرفا نمیخوره...
از در رفاقت وارد شو
چون نشونه ی اونایی که حسینی هستن اینه که
به واسطه محبت به اباعبدالله یه عالمه نوکرُ در خونه ی حسین میارن...
اینجوری شاید جفتتونو خریدن...
#شب دوم محرم
فردا عمه جان عمه زمان با چه جلال و جبروتی از محمل پیاده میشه .....
بنی هاشم دور عمه جانشون حلقه میزنن
علمدار پاشو رکاب محمل میکنه
اولیا مخدره میخواد پیاده بشه😭😭😭😭😭
بمیرم عصر عاشورا ....... 🍀
🌺🍀
💠💠💠💠
🌷 شهداونماز شب 🌷
بعد ازخواندن هردورکعت نمازشب، می خوابید و بیدارمی شدتادو رکعت دیگربخواند.
از او سوال شد چرا اینگونه می خوانی؟
گفت:
""نفس را باید رنج داد تا پاک شود""
"شهید پلارڪ"
🏴 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
4_5866293974733423342.mp3
5.3M
#شب_دوم_محرم 🏴
🔰شور بسیار زیبا
°•●سینه زدن عبادته
°•●نشونه ارادته
°•●من نمیگم روایته
🎤🎤 #جواد_مقدم
🏴 @setaregan_velayat313
ان شاءالله زبون #عمل ما به #شهدا اینه:
تا زنده به ایمانیم
تادر خط قرآنیم
با لطف امام عصر
درخط شهیدانیم
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
هرشب دلم بهانهء تو...
هیچ بگذریم
امشب دلم دوباره تو را...
هیچ شب بخیر
#شبتون_حسینی
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
هدایت شده از ستارگان آسمانی ولایت⭐️
طبق قرار شبانه هرکس ۵ صلوات به نیابت از #شهید_بیاضےزاده #شهیدفتحی جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج»
« اللّهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم »
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
AUD-20180912-WA0002.m4a
2.51M
لطف #حسین مارا تنها نمیگذارد
گر خلق وا گذارند او وا نمیگذارد
#شیخ_حسین_دعاوی🎤
#شب_دوم_محرم_۹۷
#هیئت_بیت_العباس_بهبهان
🏴 @setaregan_velayat313
بچه ها!
💠خون ها داره اثر می کنه!
این سرهای بریده داره تقدیر عوض می کنه...
از عند ربهم یرزقون #هیئت اگه میخوان بهت بدن #تعلقاتت رو بزار بیرون در، بیا تو #هیئت سینه بزن،
اونوقت ببین تا شب دهم چی میشه!
گفت: دوست دارم روز عاشورا شهید بشم
روز عاشورا شهید شد.
بچه ها!
💠شهیدا ناز می کردن خدا نازشون می خرید،
این شبها برای #ارباب ناز کنید...
این شبها خوشگل دعا کنید برای #ظهور ارباب دعا کنید
و فکر کن صدای #انا_بقیه_الله بلند شد میخواد یکی یکی در خونه ها رو بزنه
بیاید بریم!
اونوقت اونروز معلوم میشه شب #هیئت اسم کی رو نوشتن...
💠این شبهای #هیئت، شبهای #مسابقه الی الله...
شبهای #مسابقه سمت قرب #بقیه_الله...
شبهای نزدیک شدن به خیمه ی ارباب
حرف تمام...
ان شاءالله قلبت حرم الله و ارباب بهش نظر کنه..
#حاج_حسین_یکتا
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴