فرم ثبت نام :
مراسم جشن بزرگ خانوادگی بیعت
به مناسبت دهه امامت و ولایت (عید غدیر)
با حضور مداحان ،هنرمندان و مجریان کشوری...
مجری : حامد سلطانی (مجری اعجوبه ها)
مداحان :
حاج عبدالرضا هلالی 😍
محمد اسدالهی (عزیزم حسین۲ )
حاج ابراهیم رحیمی
خوانندگان :
علی اکبر قلیچ #ایلیا 😍
حسین حقیقی #پرچم_بالا 😍
شاعر: احمد بابایی (شاعر برجسته کشوری )
طنز: محمد رضا ذریه(کمدین خندوانه)
همراه با نور افشانی و برنامه های متنوع هنری ...
زمان : سه شنبه ۱۳ تیر ماه ساعت ۲۰:۰۰
مکان : ورزشگاه بزرگ حافظیه شیراز
همراه با برگزاری نماز و پذیرایی شام (#فقط_به_عشق_علی)
لینک ثبت نام جشن👇
https://formafzar.com/form/4l3a6
─━━━⊱🌺🌸️⊰━━━━─
https://eitaa.com/seyedghafar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رمی جمرات با نفرت تمام 😁
https://eitaa.com/seyedghafar
14.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«آخرین بار»
⚠️افرادی که صدایشان را میشنوید دیگر در بین ما حضور ندارند ...
مشکل اینجاست که نمیدونیم کِی آخرین باره!
آخرین بار که مامان ما رو صدا میکنه
آخرین بار که بابا رو میبینیم
آخرین بار که دست همسرم رو میگیریم
آخرین بار که با رفیقمون میریم بیرون
اخرین بار که …
تا «آخرین بار» مون نرسیده قدر همو بیشتر بدونیم.
با صدای عزیزان شما
https://eitaa.com/seyedghafar
موکب جمکرانی ها
در عَزای امام محمد باقر «علیه السلام»
و شهادت حضرت مسلم بن عقیل
مراسم روضه داریم
لطفا به ساعت های داخل پوستر توجه کنید
سهم شراکت شما در این مراسم ، اطلاع رسانی و حضور در مراسم
https://eitaa.com/seyedghafar
InShot_۲۰۲۳۰۶۲۳_۲۰۱۰۵۳۸۶۹_۲۳۰۶۲۰۲۳.mp3
13.2M
#خداحافظ_حلیمه🤚🧕🏻
༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┄
رویکرد:شناخت شخصیت پیامبر صلی الله علیه وآله قسمت نهم
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۵_۱۲
#قصه
#زندگانی_پیامبر_صلیاللهعلیهوآله_قسمت_نهم
#گوینده:معینالدینی
https://eitaa.com/seyedghafar
InShot_۲۰۲۳۰۶۱۸_۲۰۳۹۵۵۶۹۹_۱۸۰۶۲۰۲۳.mp3
17.94M
#توطئه👹
༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد:شناخت واقعه غدیر 🤝
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۵_۱۲
#قصه
#قصههای_غدیر۲
#گوینده:معینالدینی
https://eitaa.com/seyedghafar
لطفا مبلغ این قصه های خوب برای کوچولوهای خودتون و بقیه کوچولوها باشید 😍
میگفت:
وقتهاییکهآشفتهای،بیقراری
دستتبههیچجابندنیست
هیچراهیجلویپاتنیست..
زیاد زمزمه کن:
"یَا نَاصِرَ كُلِّ مَخْذُولٍ، یَا مُفَرِّجَ الْهُمُومِ"
خدامثلِبندههاشنیستکهنادیدهاتبگیره
میشنوه،میبینه،براتقشنگخداییمیکنه؛)🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گوشهای از زیبایی جنگل های قره داغ (ارسباران) در شمال آذربایجان شرقی
https://eitaa.com/seyedghafar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون شرح ...
ما تو ایران دستمون باز تر هست و مسئولیتمون سنگین تر هست ، اما قدر نعمت رو نمی دونیم و امثال این آقا جواد تو کُفر آبادترین جای دنیا برای ارباب دسته عزاداری راه میندازه
https://eitaa.com/seyedghafar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نذری عید غدیر نذری محبته ...
⭕️ اثرش از ۱۰۰ تا سخنرانی بیشتره !
____________________________________
به نیت امیرالمومنین «علیه السلام» هر نفر ۱۱۰ هزار تومن
6104337383384318
ملت سیدعبدالغفارحسینی
https://eitaa.com/seyedghafar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار شهید حاج محمد باصری
استراحت بماند بعداز شهادت🇵🇸
سردار شهید حاج محمد باصری
🌹یا شهید🌹
😭سالروز شهادت حاج محمد باصری
🌷شب سختی بود، چهارم تیر ماه سال 67، شب حمله عراق برای بازپس گیری جزیره مجنون...
بعد از مقاومت سر سختانه گردان جواد الائمه در برای عراقی ها در خط اول، تا خاکریز دوم عقب نشینی کردیم. حاج باصری وضعیت را پرسید، گفتم تا اینجا جز همین چند نفر، کسی زنده نمانده!
گفت برو بالای خاکریز ببین جلو چه خبره.
رفتم بالا، هنوز عراقی ها از خط اول عبور نکرده بودند. روی خاکریز چشمم به یک گودال افتاد که دو سرباز در آن نگهبانی می دادند. یکی شهید شده بود ودیگری، شیمایی شده بود. لب هایش آرام بهم می خورد و حباب و کف از آن بیرون می زد. زانوهایم سست شد، چند دقیقه نگاهم به آنها که مظلومانه در جلوترین خط در برابر دشمن ایستاده و شهید شده بودند خیره ماند و با خودم گفتم: خدا به فریاد پدر و مادر اینها برسد.
به پائین برگشتم. به حاج باصری موقعیت را گفتم و گفتم: دو سرباز بود که یکی شهید و دیگری در حال جان کندن بود!
با شدت گفت: سریع برید بیاریدش!
کسی داوطلب بالا آمدن از آن خاکریز نبود. با حسین بنائیان رفتیم و آن مجروح را از گودال روی خاکریز پائین کشیدیم و کنار منبع آبی که آنجا بود گذاشتیم. حاج محمد کنار مجروح نشست. قمقمه آبش را روی صورت او ریخت و با مهربانی شروع به شستن لب و بینی او کرد. با همه عشقش، با محبتش و با غمی که روی شانه های مردانه اش هویدا بود، راه هوایی آن جوان را می شست تا شاید راحت تر نفس بکشد.
همین طور که به آن مجروح می رسید گفت: صدا میاد... برو بالا جلو را ببین.
رفتم. عراقی ها تا 50 متری خاکریز ما رسیده بودند. سریع سُر خوردم پائین و گفتم: حاجی عراقی ها پشت خاکریز رسیدن!
جز حاج باصری و من و دو سه نفر دیگر هیچ کس اسلحه نداشت. حاج محمد یک پتو آورد تا آن مجروح شیمایی را به عقب منتقل کند. گفتم: حاجی این که چند دقیقه دیگه بیشتر زنده نیست، ما خودمان هم بتونیم جان به در ببریم هنر کردیم...
هر جور بود حاج باصری را مجاب کردم که او را رهاکند و دنبال ما بیاید. سریع به سمت عقب راه افتادیم، هم زمان عراقی ها هم از خاکریز به این سمت رسیدند. بیشتر از کشتن ما دنبال اسیر کردن ما بودند. از آن طرف جلو ما سه راه مرگ بود که شواهد نشان می داد عراقی ها به آنجا هم رسیده اند. از راهی فرعی مسیر را ادامه دادیم. مجروحین و شهدای زیادی در مسیر افتاده بودند. به مجروحی رسیدیم که ترکش توپ از زانو به پائینش را قطع کرده بود و خون از پایش فواره می زد. هرچه فریاد زد من را هم ببرید... هیچ کس نای جواب دادن هم نداشت چه برسد به حمل مجروح. شروع کرد به فحاشی و ناسزا گفتن.
یک لحظه دیدم، حاج محمد اسلحه اش را به سمت نیزار پرتاب کرد. بغضش شکست و بلند بلند شروع به گریه کردن کرد. اشک از صورتش روی گونه اش می چکید. گویی بغضی که از این عقب نشینی و جا گذاشتن شهدا و مجروحین در دلش مانده بود باز شده بود. اولین بار بود که اشک یک فرمانده را می دیدم، آن هم در میدان رزم!
آثار مواد شیمایی را کم کم در بچه ها دیده می شد. با اندک توانمان راه را ادامه می دادیم. ناگهان یک گلوله توپ وسط جمع ما خورد. از زمین کنده شدم و دوباره محکم به زمین خوردم. خونریزی شدیدی داشتم. نگاهی به بچه ها انداختم. یکی از آنها به اسم زارعی از وسط دو نیم شده بود، دیگری ترکش مثل ساتور از کنار گردن به پائینش را پاره کرده بود...
چشمم به حاج باصری افتاد. هیکل درشت و تنومندش به رو بی حرکت روی جاده افتاده بود. چند بار تکانش دادم... صدایش زدم... گویی پس از سال ها جهاد در خط مقدم نبرد، به خوابی عمیق فرو رفته و در آرامش خوابیده بود...
👆بخشی از خاطرات فرود کشاورز بیضایی
🌹🌷🌹
هدیه به سردار شهید حاج محمد باصری صلوات- شهدای فارس
https://eitaa.com/seyedghafar
جایگاه زن دراسلام در ۳ جمله
زمانیکه دختر است،دروازه جنت را برای پدرش باز میکند.
زمانیکه همسر است،دین شوهرش را تکمیل میکند
زمانیکه مادر است،جنت زیر قدومش است
https://eitaa.com/seyedghafar
🌸 سالروز شهادت سردار هور، شهید علی هاشمی
https://eitaa.com/seyedghafar
25.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸راست قامتان مجنون...
حکایتی از شجاعت و ایثار رزمندگان استان فارس در ۴.۴.۶۷ در جزیره مجنون ...
https://eitaa.com/seyedghafar
استراحت بماند بعداز شهادت🇵🇸
🔸راست قامتان مجنون... حکایتی از شجاعت و ایثار رزمندگان استان فارس در ۴.۴.۶۷ در جزیره مجنون ... ht
🔰به مناسبت ۶۷/۴/۴ سالروز تک ناجوانمردانه دشمن در جزیره مجنون
🔹یادشهدای امام رضایی جزیره مجنون🔹
💢هوا خیلی گرم بود آن هم در تیرماه منطقه جنوب و خوزستان و جزیره مجنون که گرمای بسیار سوزناک و اذیت کننده داشت. در آخرین شب کاری، بچه ها پس از برگشت از خط، داخل سوله ی فلزی که پنکه های سقفی خیلی کوچکی داشت، شروع به استراحت کردند. ربع ساعت بیشتر نشد که صدای فریاد شهید خورشیدی که در بیرون سنگر خوابیده بود، بلند شد. در ورودی سوله ایستاده بود و بلند فریاد میزد و به بچه ها می گفت: بلند بشید... دشمن شیمیایی زده...!
من همیشه احتیاط لازم را انجام می دادم، حتی وقتی هم که می خوابیدم، ماسک شیمیایی را بالای سرم می گذاشتم. به محضی که سردار بچه ها را صدا زد و گفت: عراق شیمیایی زده، اولین کاری که کردم ماسکم را به صورتم زدم.
با سر و صدای شهید خورشیدی بچه ها بلند شدند. منتهی بعضی ها دیر بلند شدند و همان چند لحظه ای که دیرتر بلند شدند باعث شد که تعدادی به گازهای شیمیایی آلوده شوند. به گمانم اولین کسی هم که شیمیایی شد، خود سردار خورشیدی بود.
بدنش به شدت شروع به لرزش کرد. ماسکی را پیدا کردم و روی صورتش زدم که ایشان به علت سرفه شدید بر اثر استشمام گاز شیمیایی ماسک را از صورت خود جدا کرد. دوباره دو سه نفر دورش جمع شدیم، ماسک را به صورتش زدیم و دستانش را گرفتیم که ماسک را بر ندارد، اما شدت استشمام گاز به حدّی بود که کنترل از ایشان صلب شده و نمی¬توانست ماسک را روی صورت خود نگه دارد.
در این بِین بود که پنج شش تا از بچه¬های دیگر هم مورد اصابت گاز شیمیایی قرار گرفتند. کاری نمی¬شد کرد. آخر سنگر، یک قسمت انباری درست کرده بودند، سه چهار تا از دوستانی که از وضعیت عادی خارج شده بودند را داخل این انبار گذاشتند که محافظت شوند. آنهایی هم که خوابیده بودند فقط چند نفر زنده ماندند. یک عده¬ای از دوستان هم در بیرون داخل پشه بند خوابیده بودند که هیچ کدام بیدار نشدند و در همان حالت افتادند.
در عین حال چند تا از بچه ها زنده بودند و چند نفر با همان وضع به شهادت رسیدند، یا لحظات آخرشان بود. یکی از آنها برادریوسف شجاعی بود، در آن لحظات آخر قرآن می خواند و فریاد می زد امام را تنها نگذارید...
🍃🌷🍃🌷
هدیه به سردار مفقود الجسد سردار خورشیدی و ۲۵۰ شهید استان فارس جزیره مجنون که در سال ۶۷ در سالروز ولادت امام رضا ع به شهادت رسیدند ، #صلوات
https://eitaa.com/seyedghafar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ شهادت امام باقر «علیه السلام»
https://eitaa.com/seyedghafar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری #استاد_شجاعی
یک نوع شُکر هست،
که اگر کسی در درون خودش، حقیقتاً پیداش کنه، دیگه هیچ غمی، نمیتونه از پا درش بیاره!
✘ باید بهش رسید!
ویژه شهادت #امام_باقر علیه السلام
____________________________________
ان شاءالله پنجشنبه شب ، شام عید قربان استاد شجاعی مهمان موکب جمکرانی هاست
https://eitaa.com/seyedghafar