#تجربه_سفر_کربلا_با_خودرو_شخصی
قسمت 8⃣
#سخت_ترین_دو_راهی_زندگی
حال دیگر از مرز عبور کرده ایم و ساعت نزدیک ۹ شب شده بود.
در سفرهای قبلی از مسیریابهای ایرانی در عراق استفاده کرده بودم. هم بلد و هم نشان.
به مسیریابی دقیقشان مطمئن بودم. اما مشکلجای دیگری بود.
در انتخاب مقصد تردید داشتیم.
کربلا یا نجف!؟
از اول برنامهمان نجف بود. حتی عمار ابو یاسر -دوست عراقی قدیمیام را می گویم- ترتیب هماهنگی محل اسکان را داده بود . اما چون شب شده بود و احساس می کردم بچه ها خسته اند تردید کرد برای کربلا رفتن. بالاخره هرچه باشد نیم ساعتی به مهران نزدیکتر است.
در همین اثنا یک ماشین ایرانی که با راننده اش در مراحل گذر از مرز آشنا شدهبودیم رسید و گفت: اگه نجف می رید با هم بریم که توی جاده تنها نباشیم
پیشنهاد خوب و منطقی بود.جاده های ناآشنا و ساعت ۹ شب تنها نمی رفتیم منطقی تر بود.
نرم افزار نشان را باز کردم و لوکیشنی که عمار زده بود را زدم و افتادیم به راه.
جاده های عراق از آنچه که تصور داشتم خیلی بهتر بود.
تصور خیلی از ما از عراق و جادهها و رانندگی عراقی ها بر میگردد به اربعین و تصویری که دیده ایم. درصورتی که در طول سال خیلی متفاوت است.
رانندگان عراقی در اربعین تمام وقت در جاده اند و کمتر استراحت میکنند که خودش باعث بهم ریختن تمرکز و درهم شدن اعصاب می شود
از طرفی ترافیک و شلوغی مسیر ها هم بر خستگی و کلافگی رانندهها در اربعین اضافه میکند.
بخاطر کنترل ترافیک و بحثهای امنیتی هم که حتما دیدهاید که مسیرهای فرعی بین راه زیاد شده و خیلی از شرایط جادههای نامناسبی که دیده ایم برای این شرایط است. امروز اما شرایط اینگونه نیست. تقریبا می توانم بگویم سطح جادههای عراق با خیلی از جاده ها خودمان برابر است و یا حتی از برخی مناطق بهتر.
اما آنچه که خیلی به چشم می آید آن است که خیلی خبری از تابلوهای راهنمایی و رانندگی و پلیس و محدودیتهای سرعت نیست.
شرایط جاده مطلوب و ایده آل نیست اما عموما شرایط جاده ها مساعد است.
الآن دغدغه بنزین ندارم
چون طبق پیش بینی حداقل تا بعد از زیارت کربلا و نجف بنزین داریم. اما یادمان می افتد که نماز نخوانده ایم پس در اولین پمپ بنزین توقف میکنیم که نماز بخوانیم. مصلی (نمازخانه) و حمامات (سرویس بهداشتی) خیلی خوب و تمیز است.
نماز را که خواندیم طبق نقشه و و راهنمایی نشان به راهمان ادامه می دهیم و پیش می رویم. مشکلی نیست همه چیز خوب گاهی در برخی از نقاط خصوصا تقاطع ها نشان کارش را درست انجام نمی دهد.
راستش را بخواهید مشکل از نشان نیست، تقاطع ها بعضا بسته شده و ۲۰-۳۰ متر جلو عقب یک مسیر فرعی ایجاد شده.
نمونه اش همین پل روی اتوبان بصره بغداد که باید از رویش دور بزنی و بروی سمت نعمانیه ولی ورودی پل بسته است عاقلهمرد ۴۰ سالهای که از او آدرس می پرسی میگوید پل هنوز آماده نشده و اشاره میکند که ۳۰-۴۰ متر جلوتر از مسیر خلاف وارد جاده نعمانیه شو.
همین کار را میکنیم. نه فقط ما. انگار روال عادی آنجاست. همه از همینجا می روند.
دقیقا به نعمانیه که می رسیم پل دیگری با سنگچین مسدود شده.
و هیچ راهی برای ورود ندارد. از مغازه دار می پرسم «وین طریق نجف» با دست اشتره می کند به یکراه فرعی و میگوید «گُبل» به فرعی می زنیم. انگار جاده یک طرفهاست همه بر خلاف ما حرکت می کنند.کمی جلوتر پلیس المر (پلیس راهنمایی و رانندگی) ایستاده و ایست می دهد.
منتظر برگ جریمه ام اما خبری نیست.با بی سیم صحبت میکند و بعد از چند لحظه دیگر خبری از خودروهای روبرو نیست و افسر با اشاره دست می گوید برو.
کمی جلوتر داستان را می فهمم . یک پل معلقِ موقت جایگزین پل اصلی نعمانیه شده و چون همزمان فقط یک ماشین می تواند عبور کند نوبتی دو طرف پل را می بندند.
از پل میگذریم و وارد ادامه جاده می شویم...
#ادامه_دارد
کانال #سید_سراج_الدین_جزائری
👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
کانال سید سراج الدین جزائری
#تجربه_سفر_کربلا_با_خودرو_شخصی قسمت 4⃣ #خروج_از_ایران وقتی رسیدیم مهران ساعت حدود ۶ عصر بود. یکم خ
امروز فرصت شد چندتا از چندصد پیام که خصوصی فرستادید رو جواب بدم.
بنظرم یکی از پر تکرارترین سؤال ها این بود که این مبلغ ماه به التفاوت بنزین چیه و چرا می پردازیم
لازم دیدم توضیح رو اینجا هم بذارم
👇
ایران بنزین رو لیتری ۱۵۰۰ میفروشه
و عراق حدود ۱۹ هزار
برای جلوگیری از قاچاق بنزین و ... مابه التفاوت مبلغ بنزین در ایران و عراق به اندازه حجم باک ماشین به دولت ایران می پردازید. چون به تعبیری رسما دارید بنزین صادر می کنید.
این مبلغ هیچ ارتباطی به خرید بنزین در عراق نداره .به زودی در مورد بنزین عراق توضیح میدم
ضمنا اگه پیامتون رو تا اخر وقت امروز جواب ندادم بخاطر باگ ایتا است .یه پیام دیگه بدید که بیاد بالا و ببینم پیامتون رو
17.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تجربه_سفر_کربلا_با_خودرو_شخصی
در مورد جادههای عراق
کانال #سید_سراج_الدین_جزائری
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
اساسا بازخورد گرفتن و دیدن نتیجه و خوندن نظرات مخاطب خیلی به حال آدم برای ادامه هر کاری از جمله نوشتن کمک میکنه و باعث امید و انگیزه میشه.
چقدر خوبند آدم هایی که بی تفاوت از کنار دیگران و تلاششون نمیگذرند و به اندازه پیامی هم شده یه باز خورد میدن...
بازخورد های خوب و بدتون خیلی برام مهمه
برام بنویسید نظرتون رو👇
@seyedseraj
#تجربه_سفر_کربلا_با_خودرو_شخصی
قسمت 9⃣
#رسیدن_به_خانه_پدری
برخلاف تصور خیلیها مسیریاب نشان در عراق عجیب کارش را خوب انجام میدهد. با وجود همه فراز و نشیبهایی که کیفیت جادهها در عراق داشت به موقع و طبق پیشبینی نشان می رسیم نجف. مقصد نهایی خانهپدریمان است. حرم مولا...
تصور اینکه بعد از خستگی راه می رسی و خودت را می اندازی در آغوش پدر و پدرت با بوسه و نوازش آرامت میکند و گرد خستگی راه را از تنت بر می چیند عجیب حالم را خوش میکند.
هرچند من خیلی خستگی حس نمیکنم که این بر می گردد به طبع و ساختار بدنیام .خیلی ها که مرا از نزدیک می شناسند این را می گویند. اما این که توانستهام نذرم را ادا کنم و دست سیدمحمدحسین را قبل از یک سالگی برسانم به ضریح مولا خودش شور دیگری در رگم می دواند...
یک چشمم به مسیریاب است و چشم دیگرم به خیابان تا حرم حدود ۲ کیلومتر مانده. این محلهها را خوب بلدم و این حاصل سفرهایی است که دانشآموز با خودم می بردم و دائم دنبالشان بودم که پیداشان کنم. کمتر به نشان توجه می کردم، چون همان راهی را پیشنهاد داده بود که توی ذهن خودم بود. از مجسر ثورة العشرین بروی به سمت سوق الکبیر. منطقی به نظر می رسید اما حساب اینجایش را نکرده بودیم. نه من و نه مسیریاب.
خیابان های منتهی به حرم مسدود است و سیطریه ها اجازه تردد را به ماشینهای بدون مجوز نمیدهند.
دردسر بزرگی شد. حالا چطور با کلی وسایل برویم سمت هتل آن هم نزدیک حرم.
دور میزنم و تک تک سیطریه ها را امتحان می کنم شاید یکی دلش به رحم بیاید یا حواسش نباشد و رد شویم.
اما نه، این هم کارساز نبود. ساعت از ۱ گذشته بود که یک دفعه یاد بحر نجف می افتم. ماجرا بر می گردد به حدود ۱۳ سال پیش یا بیشتر. آن وقتی که برای پیاده روی نیمه شعبان می رفتیم کربلا، با حاجآقای پناهیان و حاج میثم مطیعی که البته آن وقتها مثل امروز خیلی معروف نبود.
یادم افتاد سالی که اسکانمان در خباطه و کنار ستاد بازسازی امروز بود محمدجواد نیکروش که بعدها شد رئیس سازمان بسیج دانشجویی -مسؤول اتوبوسمان را می گویم- تدبیری کرد و اتوبوس را برد بحر نجف .
خیلی مسیر نزدیکی بود ولی پلههای زیادی داشت.
حدس می زدم که باید آسانسور (مصعد) یا حداقل پله برقی (سلم الکهربائی) نصب شده باشد در این سالها.
انداختم توی شارع المدینه و تا انتها رفتم و سرازیر شدم به سمت بحر نجف.
چقدر تغییر کرده بود .
اگر چشم بسته را می بردند و میگذاشتند آنجا محال بود میشناختم.
ورودی باب الحسن(ع) چه شکوهی داده بود به آنجا.
کلی هتل و ساختمان دیگر هم بود.
از یکی پرسیدم اینجا می شود با ساک وارد شد!؟
گفت اره از پله برقی برو...
چشمانم برق زد، مشکل حل ده بود. آنطوری که یادم بود پله ها منتهی می شد به صحن حضرت فاطمه (س) که البته آن سالها هنوز حتی خبری از شروع ساختش نبود ولی الآن تقریبا دیگر کارش تمام شده است.
ماشین را یم الباب (مقابل در ورود) پارک کردم و پیاده شدیم.
هرکس یک ساک یا چمدان برداشت تا برویم داخل. یکی از دستفروشان آنجا که آدم باصفایی بنظر می رسید صدایم زد که اینجا نایست. فردا صبح برایت دردسر می شود. پرسیدم چرا!؟ گفت اینجا محل توقف خودرو پلیس است و ساعت ۸ صبح که بیایند حتما مشکل ساز می شود.
نگاهی به بچه ها و نگاهی به ماشین انداختم. گفتم: ممنون. بچهها را برسانم بر می گردم.
در را قفل کردم و محمدحسین که حالا دیگر بیدار شده بود و البته سرحال از مادرش گرفتم و وارد سالن تفتیش حرم شدیم.
۵۰ قدمی جلو رفتیم و رسیدیم به پله های برقی که البته پله نبودند و بیشتر صفحه متحرک بود.
سه پله پشت سر هم را سوار شدیم تا حدود ۱۰۰ متر ارتفاع را بالا برویم. پلهها تمام شد. برنامه ریزی ام درست بود. حالا دیگر ورودی صحن حضرت فاطمه (س) بودیم نزدیک ترین نقطه و راحتترین مسیر به حرم.
از حفاظت دم در آدرس هتل را پرسیدم با دست اشاره کرد و توضیحداد. بهتر از این نمی شد. چند قدم فقط مانده بود.
جلو رفتیم و رسیدیم بهورودی هتل. ابویاسر گل کاشته بود.
از سهمیه سالانه خودش استفاده کرده بود و نزدیکترین هتل به حرم را با بهترین قیمت برایمان هماهنگ کرده بود. ورودی حرم و ورودی هتل کمتر از ۱۰-۲۰ قدمفاصله داشت.
اتاقها را تحویل گرفتیم و وسایل را گذاشتیم. خانوادهها که مستقر شدند باید می رفتم سراغ ماشین. به سعید پیشنهاد دادم. از همراهیام استقبال کرد.
رفتیم به طرف بحر نجف و محل پارک ماشین. بین راه از خاطرات سفرهای اولمان به عراق و نجف می گفتیم . از آن سالها همراه هم بودیم و خیلی از خاطرات معنویمان مشترک بود.
کنار ماشین که رسیدیم دقیقا روبروی مان دو تا پارکینگ (کاراج) بزرگ سرپوشیده و طبقاتی (لوقوف و مبیت سیارات) پیدا بود.
یعنی برای توقف و شب ماندن ماشین جای مناسبی بود.
سوار شدیم و رفتیم توی کاراج اول.
نگهبان رسید را نوشت و یک جا را نشان داد تا پارک کنم. گفت دو دینار می شود گفتم ۱۵۰۰ میدهم. قبول کرد. پول را گرفت و رسید را داد دستم.
الحق جای خوبی یود و بیشتر هم می ارزید. حداقل در مصاف با پارکینگهای فرودگاه امام خمینی(ره) با شبی ۱۰۰ تومان برنده بود. از جای پارک ماشین که مطمئن شدیم درها را قفل کردیم و برگشتیم سمت هتل تا استراحت کنیم.
#ادامه_دارد
کانال #سید_سراج_الدین_جزائری
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046