~🕊
#روایت_عشق^'🦋'^
گفت:بازم شهید آوردن؟
یه مشت استخون؟
شب خواب دید تو یه باتلاقه!!
دستے او را گرفت...
گفت کی هستی؟
گفت:
"من همون یه مشت استخونم..!
#شهدا_شرمنده_ایم
☆∞🌹∞☆
همه در #انتخاباتـــــ شرڪتـــــ میڪنیم....
چون در مڪتبـــــ #حاج_قاسم هر رٵے دهنده
یڪ مدافع حرم استـــــ‼️
#روایتـــــ_عشق
#انتخابات1400
#ایرانقوے
میخواستند تسبیحش را بگیرند
نداد ؛ گفت: ڪسے در میدان نبرد
تفنگش را به دیگرے نمیدهد
بعد از خداحافظے ،
یک نفر از طرفش
براے همه انگشتر آورد ....🥰
#حاج_قاسم
#روایت_عشق
#خاطراتشهدا