eitaa logo
کانال سید حسین کشفی
1.2هزار دنبال‌کننده
212 عکس
73 ویدیو
199 فایل
🔸یادداشت هایی با رویکرد دینی از سید حسین کشفی 🔹محصّل و مدرّس حوزه علمیه قم ارتباط با ادمین: @s_h_kashfi 🔻کانال دروس رجال و حدیث: https://eitaa.com/hadiskhani_kashfi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 خاطرات و حکایاتی از آیةالل‍ه سیّد صادق روحانی / ۴ ✍🏻 سیّد حسین کشفی ❇️ از آیةالل‍ه سیّد صادق روحانی شنیدم که فرمودند: ▫️ پدرم می‌فرمود: یک روز محضر حاج شیخ عبدالکریم رفتم. وقت شلوغی [= غائلهٔ کشف حجاب] بود. دیدم حاج شیخ پشت کرسی نشسته و میرزا مهدی بروجردی را هم دیدم که در حیاط قدم می‌زند. هیچ‌کس پیش حاج شیخ نیست و خیلی هم متفکّر و ناراحت بودند. ▪️ داخل اتاق رفتم و سلام کردم. حاج شیخ سرش پایین به طرف کرسی بود. تا سرش را بالا کرد و من را دید، گفت: تو هم آمده‌ای به من اعتراض کنی؟! گفتم: آقا! این چه حرفی است!؟ گفت: الآن قبل از شما آسیّد محمّدتقی خوانساری این‌جا بود و خیلی به سکوت من اعتراض کرد. گفتم: نه آقا! من که اهل این حرف‌ها نیستم. گفت: پس به من اعتراض نداری؟ گفتم: نه. گفت: پس بنشین تا برایت بگویم. ▫️ من می‌دانم با این وضعی که دارم الآن اگر [در اعتراض به کشف حجاب] به نجف بروم، هم از آسیّد ابوالحسن جلو می‌افتم هم از نایینی؛ چون من مجاهد می‌شوم و آن‌ها مجاهد نیستند و حرفی نزده‌اند. ولی والل‍ه اگر من بروم، این حوزه را به‌کلّی به هم می‌زنند. من می‌مانم و تمام این مشکلات را به این جهت تحمّل می‌کنم. ✳️ آیةالل‍ه سیّد صادق روحانی فرمودند: ▫️ وقتی آقای خویی قصد کردند به ایران بیایند، من حدود ده روز جلوتر از ایشان به قم آمدم. به پدرم گفتم: باید از ایشان استقبال شود. پدر ما هم برای استقبال از آقای خویی اقدام کردند. برای استقبال به طرف شاه‌جمال رفتیم. برخی از جمعیّت هم یک فرسخ از شاه‌جمال جلوتر رفته بودند. تمام شهر از ایشان استقبال کردند. آقای نجفی هم آمده بود. آقای خویی ابتدا حرم رفت. سپس از حرم درآمدند و سوار درشکه شدند و جمعیّت زیادی از طلّاب هم پشت سر ایشان بودند. زیر گذرخان که رسیدیم، من به آقای خویی گفتم: آقا! شما که هنوز پیر نشده‌اید؛ این‌گونه، به طلبه‌ها اهانت می‌شود. گفتند: چه کار کنم؟ گفتم: پیاده شوید. ایشان هم قبول کردند. ▪️ به درشکه‌چی گفتم: نگه‌دار! و آقای خویی پیاده شد. در همین اثناء، از آن طرف هم آقای بروجردی می‌خواستند به حرم یا مسجد برای نماز بروند. آقای خویی خیال کرد که آقای بروجردی به استقبال ایشان آمده‌اند. آقای بروجردی هم خیال کرد آقای خویی که از درشکه پیاده شده به احترام ایشان است. وقتی به هم رسیدند، آن‌چنان تحویل گرفتند و به هم تعارف کردند که عادی نبود. فردا صبح زود هم آقای بروجردی به دیدن آقای خویی آمدند. داخل کوچه هم پر از جمعیّت بود. آقای بروجردی گفتند: وقتی این‌قدر جمعیّت دارید، حیف است که در خانه آمده‌اید. در مدرسه می‌آمدید و آن‌جا را چادر می‌زدید و جمعیّت آن‌جا می‌آمدند. ▫️ آقای بروجردی به من گفتند: من قدرت این‌که جمعیّتِ زیاد را پذیرایی کنم ندارم؛ شما آقای خویی را به همراه پنج شش نفر برای ناهار وعده بگیر. من هم آقای خویی را به همراه چند نفر دعوت کردم. مهم آن است: وقتی آقای خویی به منزل آقای بروجردی رفتند، آقای بروجردی کفش جلوی پای آقای خویی جفت کردند. (آقای بیات [کذا؛ ظ: شبیری] زنجانی در کتاب‌اش به‌اشتباه این مطلب را دربارهٔ دیدار آقای بروجردی با آسیّد عبدالهادی شیرازی ذکر کرده است.) در همین سفر، آقای خویی دیداری هم در مدرسهٔ فیضیّه با طلبه‌ها داشت که جمعیّت زیادی از طلّاب مانند روزِ استقبال آمده بودند. 📖 (منبع: یادداشت‌های اختصاصیِ جناب آقای کشفی برای کانال چراغ مطالعه) @cheraghe_motaleeh @seyyed_hossein_kashfi
🔰 خاطرات و حکایاتی از آیةالل‍ه سیّد صادق روحانی / ۵ ✍🏻 سیّد حسین کشفی ✅ آیةالل‍ه روحانی فرمودند: ▫️ از مرحوم جدّ ما (آقای حاج سیّد صادق) مقدار کمی از کتاب الزّکاة هست. باقی کتاب‌های ایشان - کتاب الصّلاة و جزواتی در اصول - در منزل مرحوم حاج آقا مهدی حرم پناهی بوده که در جریان سیل معروف قم از بین رفته است. امّا همان مقدار کمی که از کتاب زکات مانده خیلی خوب بحث کرده‌اند. ▪️ مرحوم اخوی به من می‌گفت: بیا این کتاب الزّکاةِ جدّمان را استدراک و چاپ کن. گفتم: استدراک وقتی معنا می‌دهد که اگر ۴۰۰ صفحه نوشته شده، بعد ۱۰۰ صفحه انسان استدراک می‌کند؛ امّا در مورد این کتاب این‌گونه نیست. ▫️ نگارنده گوید: مرجع فقید در جلد ۹ و ۱۰ کتاب فقه الصّادق، در بحث صلاة و زکات ، مطالبی را از جدّشان با تعبیر "جدّنا العلّامة" ذکر کرده‌اند. ❇️ آیةالل‍ه روحانی فرمودند: ▫️ من مدّتی بعد از فوت آقای بروجردی رساله دادم، و از سوی دیگر در جواب استفتائی نوشته بودم که: آقای خویی اعلم فقها در عصر غیبت است. برخی به من نامه داده بودند و اشکال کردند که اگر آقای خویی اعلم هست، پس چرا رساله نوشته‌اید؟ و یا آن‌که خود را اعلم از آقای خویی می‌دانید؟! ▪️ من مطالب خودم در رابطه با اعلمیّت آقای خویی و نامه‌ای که به من اشکال شده بود را خدمت آقای خویی فرستادم. ایشان در جواب (به این مضمون) نوشته بودند [نقل به مضمون]: "جدای از شبههٔ اعلمیّتِ ِشاگردان، اعلم دانستنِ من به این معنا نیست که هیچ رساله‌ای نوشته نشود مگر بعد از فوت‌ام. اگر من امروز رحلت نمودم، مردم از چه کسی تقلید کنند؟ و لذا باید افرادی در زمان حیات استادشان رساله نوشته و خودشان را در معرض مردم قرار دهند تا مردم در امر تقلید متحیّر نباشند‌." ▫️ نگارنده گوید: این نامه در کتاب نامه‌های تاریخی موجود نیست. مرجع فقید می‌فرمودند: "نامه‌های آقای خویی به من، بیش از این‌ها بوده و پس از انقلاب، عدّه‌ای آن‌ها را برده‌اند." شاید این نامه نیز در بین آن نامه‌ها بوده است. ✳️ آیةالل‍ه روحانی فرمودند: ▫️ من قصد داشتم کتاب فقه الصّادق را به آقای بروجردی بدهم، امّا ایشان اظهار داشتند: کتاب حرمت دارد؛ من شخصی را می‌فرستم که کتاب را از شما بگیرد. و این کار را نیز انجام دادند و کتاب تقدیم آقای بروجردی شد. ▪️ بعد از آن، یک روز در جلسهٔ درس خارج فقه، کتاب فقه الصّادق را همراه خودشان آورده بودند و نظر مرا دربارهٔ بحث غروب و مغرب نقل کردند. من قول به غروب را اقوی می‌دانستم. آقای بروجردی گفتند: اساتید ما در نجف این نظر را داشتند و ما از آنان قبول نکردیم؛ حال از شما قبول کنیم؟! عدّه‌ای خندیدند. ▫️ بعد، آقای بروجردی گفتند: جدای از شوخی، قول به غروب قوی هست، امّا تمام نیست و ما به آن اشکال داریم. 📖 (منبع: یادداشت‌های اختصاصیِ جناب سیّد حسین کشفی برای کانال چراغ مطالعه) @cheraghe_motaleeh @seyyed_hossein_kashfi
🔰 خاطرات و حکایاتی از آیةالل‍ه سیّد صادق روحانی / ۶ ✍🏻 سیّد حسین کشفی ✳ از آیةالل‍ه سیّد صادق روحانی شنیدم: ▫️ بعد از وفات آقای آسیّد ابوالحسن اصفهانی، علمای حوزه‌ی نجف و حتّی بعضی از رؤسای عشائر عراق به آقای بروجردی نامه نوشتند و از ایشان برای هجرت به نجف دعوت کردند. ▪️ من در آن ایّام خدمت آقای بروجردی رفتم. ایشان برخی از نامه‌ها را به من نشان دادند. از جمله آقای حکیم هم به ایشان نامه نوشته و مضمون نامه این بود که: اگر شما به نجف بیایید طلّاب از وجود شما استفاده می‌کنند. آقای بروجردی فرمود: این که دعوت نیست! من گفتم: آقای حکیم در مظانّ مرجعیّت هست و می‌داند با ورود شما به نجف، دیگر کسی از او تقلید نمی‌کند؛ امّا با این حال این نامه را نوشته، پس انصافاً دعوت کرده است. آقای بروجردی هم پذیرفتند. ▫️ درباره‌ی هجرت آقای بروجردی به نجف، میان فضلای حوزه‌ی قم و شاگردان آقای بروجردی اختلاف بود. آقای خمینی و عدّه‌ای، سرسخت مخالف هجرت ایشان به نجف بودند. در همان ایّام به منزل آقای بروجردی رفتم. آن‌جا آقای خمینی و آقای آسیّد احمد خوانساری و آقای محقّق داماد هم بودند‌. آقای خوانساری به نمایندگی از آنان به اتاق آقای بروجردی رفته بود تا با ایشان صحبت کند. امّا صدا به اتاق دیگر که ما نشسته بودیم می‌آمد. ▪️ آقای خوانساری گفت: اگر شما در قم بمانید، هم برای حوزه‌ی قم، هم برای ایران، بهتر است! آقای بروجردی هم جواب داد: اگر نجف بروم، هم ایران و هم سایر کشورها را دارم! آقای خوانساری گفت: هر طور صلاح می‌دانید! آقای خمینی و آقای داماد از این نحوه پاسخ آقای خوانساری خیلی اوقات‌شان تلخ شد و گفتند: اصلاً نباید ایشان را می‌فرستادیم تا با آقای بروجردی صحبت کند. ▫️ تقریباً هجرت آقای بروجردی به نجف قطعی شده بود، امّا شاه به ایشان تلگراف زد که اگر شما بروی، این‌جا کمونیست‌ها تبلیغات می‌کنند و مسؤول‌اش شما هستی! آقای بروجردی می‌دانست که شاه به جهات سیاسی این تلگراف را زده، امّا اگر برود و کمونیست رشد کند به گردن ایشان می‌افتد؛ ولذا از رفتن به نجف منصرف شد و در قم ماند. ✅ آیةالل‍ه روحانی فرمودند: ▫️ من دو سه سال درس فقه آسیّد ابوالحسن را شرکت کردم. درس آقا ضیاء هم چند شبی رفتم. ▪️ یک شب از شب‌هایی که من [به] درس آقا ضیاء می‌رفتم، دیدم یک کسی از فاصله‌ی دور اشکال می‌کند. آقا ضیاء گفت: من گوشم نمی‌شنود، جلو بیا. امّا او هم جلو نمی‌آمد! و آقا ضیاء هم گفت: اگر جلو نیایی جواب نمی‌دهم! ▫️ گفته شد که آقا ضیاء می‌خواهد آن شخص جلو بیاید تا او را بزند! چون آن شاگردانی که زیاده‌روی می‌کردند را می‌زد. آن مستشکل آسیّد عبدالل‍ه شیرازی بود. 📖 (منبع: یادداشت‌های اختصاصیِ جناب آقای کشفی برای کانال چراغ مطالعه) @cheraghe_motaleeh @seyyed_hossein_kashfi