✍️ كمى بخنديم 😀
💠 در يکی از روزهایی که بیمارستان بودم، بيمار ٩٢ ساله ای حالش خوب شده بود. باید مرخص میشد. قرار شد کارهای ترخیص او را من انجام دهم. ایشان را سوار ويلچر كردم. وارد آسانسور شدیم. از طبقه چهار باید میآمدیم همكف.
در طبقه ٣ آسانسور متوقف شد. سه تا خانم پرستار و يك آقای خدماتی سوار شدند. به نظر میآمد شیفتشان تمام شده است و راهی منزل هستند.
همينطور كه سَرم پايين بود، ناگهان چشمم به #آنژیوکتی که روی دست پیرمرد جا مانده بود، افتاد.
به يكی از پرستارها گفتم: ببخشيد خانم! مگه نبايد اين #انژكتور را از دست ايشان در بياورند؟!
آقای خدماتی با چشمانی خسته و صدایی آرام جواب داد: ايشان كاربراتوريه نه انژكتوری! 😅
آنها از خنده روده بُر شده بودند. من هم در لاک خودم از این سوتى ای که دادم. 😂
گاهی اوقات که این اتفاق را مرور میکنم، در خلوت خودم حسابی میخندم. 😁
🆔 @seyyed_mohammad_zainolabedin
🇮🇶 #الترجمة_العربیة:
https://www.instagram.com/p/B_yDcp6Jsc8/?igshid=9nh1vx4lbzku