ادامه داستان 👇
☘️
رفتم اتاق بعدی. بچه های چهارساله بودند. دو تا خاله روی صندلی نشسته بودند. بچه ها روی زمین بازی میکردند. نشستم کنار بچه ها. یکیشان گفت: خاله! میشه یه داستان بگی؟
گفتم: اولا خاله نه و عمو!
ثانیا: من فقط شعر و بازی بلدم!
یک ساعت هم با بچه های این اتاق بودم. چندتا بازی همانجا اختراع کردم. چشمانم را میبستم و دستم را جلو میگرفتم. یکی از آنها روی دستم میزد. من باید حدس میزدم چه کسی بود؟!
شعرِ «همه وقتی بچه بودیم» را هم حفظ کردیم. بچه ها هنوز تشنه بودند ولی من در اوج خداحافظی کردم!
ظهر برگشتم رختکن تا برای شیفت بعداز ظهر آماده شوم. باید میرفتم بخش، تا #همراه_جهادی #بیماران_کرونایی شوم. بعد از استراحت مسئولمان آمد، گفت: سیدجان! لطفا نرو بخش کروناییها. چون فردا هم قرار است بروی مهد، صلاح نیست. از فردا #آبمیوه_گیری در آشپزخانه بیمارستان راه میفتد. اگر خواستی برو آنجا.
•
#هر_هیئت_یک_خدمت #دهه_همدلی #دهه_خدمت #کرونا_را_شکست_میدهیم #کرونا #خانه_طلاب_جوان #طلبه_عصر_اقامه
🆔 @seyyed_mohammad_zainolabedin
https://www.instagram.com/p/CD9F1CQJgON/?igs
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
پویش #هر_هیئت_یک_خدمت برای دوستداران اباعبدالله علیه السلام است.
#هیئت_امام_حسن در #بیمارستان_امام_حسین در حال خدمت است.
این فیلم از مهدکودک بیمارستان گرفته شده.
پیشنهاد شما برای این پویش چیست؟
•
#هر_هیئت_یک_خدمت
#خانه_طلاب_جوان
#جهادگران_سلامت
#دهه_اول_محرم
#دهه_خدمت
#مهدکودک
🆔 @seyyed_mohammad_zainolabedin
https://www.instagram.com/p/CD-9ryPJ_xQ/?igshid=f33xe2p2x6ay