هرجا كه میروم ، چشمهایش به من است .
مثل اینكه میخواهد چیزی رو بگه
پسر خیلی تمیز و پاكی بود . خیلی دوست داشت كه بعد از پایان خدمتش به همراه خانواده به آبادان برگشته و در مغازه پدرش به كار مشغول بشه.😔
پسری بود كه به #همه احترام میگذاشت ، برایش بزرگ و كوچك #فرق نداشت.
همه دوستش داشتند .
دوستان همرزمش خیلی ازش راضی بودند .
با تانكر برای همه آب میآورد تا دوستانش تشنه نمانده و یا بتوانند حمام كنند.😔
بارها برای #آوردن آب ، جان خود را به خطر انداخته بود .
همرزمانش آن قدر برای نظافتش او را دوست داشتند كه به او گفته بودند : بایستی بعد از پایان خدمت لباسهایت را بین ما تقسیم كنی ، چون خیلی تمیز و مرتب هستند .
همرزمانش هنوز هم تلفنی با من تماس گرفته و جویای حالم میشوند.😔
آنها میگفتند كه : آرمن در خدمت پسر خوبی بود و از هر لحاظ پسری شایسته و در قلب همه ما جای داشت.
سه روز قبل از شهادتش🥀 تلفنی با من صحبت كرد و حالم را پرسید.
اما این آخرین باری بود كه صداش رو شنیدم و هنوز هم گفته های آخرش در گوشم هست.