اَبَدْ وَاللّٰهْ مٰاٰ نَنْسیٰ الْعَقیلَةْٔ:
به مناسبت روز جوان تا تاریخ ۱/۲۶/سالروز شهید محمد رضا دهقان امیری که به نقلی جوان ترین مدافع حرم میباشند ختم صلواتی راه انداخته ایم هدیه روز تولدشون وتقدیم به ارواح مطهر شهدا خصوصا این شهید والا مقام که در راه پاسداری از حریم بی بی زینب به پسر ارباب حضرت علی اکبر(ع) اقتدا کردند و به حیات طیبه رسیدند
لذا در صورت تمایل شرکت در ختم تعداد صلوات مورد نظر خونواده محترمتونو برامون ارسال کنید تا تعداد کل صلوات ها مشخص و اعلام بشه
یاعلی ✋🏻
التماس دعا🤲🏼
قبولتون باشه 🌹❤
به آیدی زیر ارسال شود.👇🏼
@modaafe3
اے شهیـــد
دعایـے ڪݩ ڪہ ما از خستـگیِ #گناہ خوابمـاݩ نبـرد
و از قافلہ ے #مهدے_فاطمہ جا نمانیم
#عکس_ارسالی
#کاری_از_استاد_حمیدیان
@seyyedebrahim
#دلنوشته
گدایی در خانه خدا...؟!؟!
یعنی چی؟؟؟
چرا من نمی فهمم....؟
می دانم چرا....چون گناه پرده ای روی قلبم گذاشته...
شهیدم...
می شود طعم گدایی را به من هم بچشانی؟؟؟
خسته شده ام از گدایی در خانه شیطان....
گدایی در خانه مردم...
گدایی در خانه هوا و هوس...
رهایم نمی کند دنیا....
دستم را بگیر...
اللهم الرزقنا توفیق شهادت...
همین و بس...
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@seyyedebrahim
خوب می کنید حالم را ،
خـــوب
مثل نشستن زیرِ کرسیِ مادربزرگ ،
خـــوب
مثل بوییدنِ بهار نارنج ،
خـــوب
مثل راه رفتن روی بــرف ،
دلتـنگـتان شده ام . . .
@seyyedebrahim
🏳 زیارتنامه "شهــــــداء"
🌺بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌺
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
📎هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات..
@seyyedebrahim
#دلتنگی_شهدایی ♥️😔
زندگی چیست ...؟
به جز لحظه خندیدن تو ☺️:)
صبح 🌤یعنی که
چراغانی ام 💡🕯
از لبخندت 😍
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️
@seyyedebrahim
#پروفایل
#ارسالی_اعضای_هنرمند_محترم_کانال_آقای_حمیدیان
سیاه مشق
...سید ابراهیم...شهیدمصطفي صدرزاده❤️
میتونید واسه پروفایلتون استفاده کنید✅
@seyyedebrahim
#کتاب 📚
#قسمت_اول 1⃣
#فصل_اول |شما که ایرانی هستی.|
|خود گفته های| #شهید_مرتضی_عطایی
📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸
مرتضی عطایی
نام جهادی : ابوعلی
ولادت : ۴ اسفند ۱۳۵۵ ، مشهد
ازدواج : ۲۶ بهمن ۱۳۷۸
ثمره ازدواج : یک دختر ( نفیسه ، متولد ۱۳۸۰ و یک پسر ( علی ، متولد ۱۳۸۲ )
شهادت : ۲۱ شهریور ۱۳۹۵ ، لاذقیه سوریه
💟 مقدمہ
شماره اش 📱 را از دانیال گرفتم ؛ شماره ابوعلی را . اواخر سال ۱۳۹۴ برنامه ای با موضوع شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده از سیما 📺 پخش شد . خیلی به دلم ❤️ نشست . همان جا تصمیم گرفتم درباره او کاری انجام دهم 🙇♂، کار من هم که معلوم است ، کتاب صلی علی 📙.
بعد از پایان برنامه شماره دانیال را گرفتم. دانیال از رزمندگان لشکر فاطمیون🕊 و از برادران با صفا و مخلص افغانستانی است. صدرزاده از رزمندگان همین لشکر بود که با نام افغانستانی به منطقه رفته بود.
تصمیمم را که به دانیال گفتم ، حسابی استقبال کرد 😍 و گفت : دمت گرم ، خدا خیرت بده✋، حالا چه کمکی از دست من بر میاد؟🤔 گفتم : هیچی، تو فقط چند تا شماره از این رفقای صدرزاده رو به من بده ؛ همین . چهار پنج تا شماره به من داد . غیر از یکی که بچه محل اش بود و شهریار زندگی می کرد ، بقیه شهرستان بودند؛ مشهد و کرمان. مشهد برایم راه دست تر بود. با مشهدی ها هماهنگ کردم و راهی دیار امام رضا شدم. 💚
ابوعلی جزو شماره های لیستم بود. دانیال روی اسم او سفارش کرد و گفت : ابوعلی هم جانشین سید ابراهیم بوده، هم حسابی با هم جیک تو جیک 😉بودند. سید ابراهیم نام جهادی مصطفی صدرزاده بود. با ابوعلی تماس☎️ گرفتم. استقبال کرد و گفت حتما وقت می گذارد⏰، قرار شد خودش زنگ📞 بزند.
📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸
🔴 ادامہ دارد ...
🔺منبع: کتاب #مصطفی_و_مرتضی
🔺انتشارات: یا زهرا
🔺مصاحبه و تدوین: علی اکبر مزد آبادی
#کتاب 📚
#قسمت_دوم 2⃣
#فصل_اول |شما که ایرانی هستی.|
|خود گفته های| #شهید_مرتضی_عطایی
📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸
دو روز گذشت، اما خبری از ابوعلی نشد.🤐 تماس📞 گرفتم و پیگیر شدم. عذرخواهی کرد🙏 و گفت فردا زنگ ☎️ خواهد زد و قرار می گذارد. فردا هم آمد و خبری نشد😐. پس فردا زنگ زدم و بگی نگی توپم پر 😠 بود. گفتم: مومن خدا سه روز منو سر کار گذاشتی! بگو کجایی، من بیام پیشت. ☹️
گفت : جای شما کجاست؟ گفتم : یه جا نزدیک باب الجواد🏢. گفت: فردا بعد از ظهر خوبه؟!؟ یعنی یک روز دیگر.😩
چاره ای نداشتم و گفتم : آدرس را برایت پیامک می کنم فقط جان هر کی دوست داری سر کارمون نذار😕. گفت: نه حتما میام.🙌
فردا ساعت ۴ عصر بالاخره چشمم به جمال جناب ابوعلی روشن شد🤗. با موتور 🛵 آمده بود. موتور را داخل حیاط گذاشت و رفتیم برای مصاحبه🎤.
کمی خوش و بش کردیم😉 و گلایه بابت سه ، چهار روز سرکار گذاشتن اش😢.
گفت: پیگیر کارهای اعزامم هستم. شروع کردیم🎙:
بسم الله الرحمن الرحیم. ۱۱ خرداد ۱۳۹۵. مشهد ، حسینیه چهارده معصوم حضرت عبدالعظیمی ها. در خدمت آقای ابوعلی هستیم. البته اسم جهادی ایشان ابوعلی است. خودتان را معرفی کنید.
_ خدمت شما عرض شود که ابوعلی هستم، در خدمت شما. حالا قرار نیست این مصاحبه منتشر بشود که ؟ چون اگر منتشر شود، به قول ما اسم و رسم اصلی ما دیگر لو می رود.
+ نه ، اسم و رسم شما محفوظ است ، خیالتان راحت✋ .
_ زنده باشید ان شالله. مرتضی عطایی هستم. حالا شما همان ابوعلی در نظر بگیرید. در خدمتتان هستم.
و الی آخر... یک ساعت و ۴۸ دقیقه صحبت کردیم. مصاحبه ناتمام ماند. همان جا وعده ی جلسه بعدی را از ابوعلی گرفتم. گفت: فردا کار دارم ، ان شاالله برای پس فردا ساعتی 🕒 را هماهنگ کنیم.
📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸
🔴 ادامہ دارد ...
🔺منبع: کتاب #مصطفی_و_مرتضی
🔺انتشارات: یا زهرا
🔺مصاحبه و تدوین: علی اکبر مزد آبادی
#مـهـدے_جـانـم
بايد غزل نوشت زغوغاے سرگذشت
از عمر عاشقے كه همه بےخبر گذشـت
اين حرفهاے من كه به دردے نميخورد
بايد براے ديدنت از جان و سر گذشـت
ان شاءالله از سرباز های امام زمان (عج) باشیم
@seyyedebrahim
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
18 فروردین 1391 بود که روحالله به خواستگاری زینب رفت. ساعت 4 بعدازظهر قرار گذاشته بودند. روحالله با ماشین پدرش رفت دنبال خاله تا با هم بروند. سر راه یک دستهگل خریدند.
*
دل در دل زینب نبود. طول اتاق را میرفت و میآمد و با خود حرف میزد «این همونیه که امامرضا برات فرستاده. الآن فقط باید بری ببینی همسر آیندهت چه شکلیه، وگرنه این خودِ خودشه. وقتی همون موقع که داشتم دعا میکردم اینا زنگ زدن، یعنی چی؟ خب یعنی این خودشه دیگه.»
صدای زنگ در، زینب را از جا پراند.
*
بالاخره انتظار کشندهاش به سر رسید و مادرش صدایش کرد. چادرش را به سر کرد و وارد پذیرایی شد، صدای تپشهای قلبش را میشنید. اولین چهرهای که دید روحالله بود. تمامقد به احترامش ایستاده بود و سر به زیر داشت.
*
زینب نشست کنار مادرش. روحالله ایستاد تا اول زینب بنشیند، بعد خودش نشست. این احترامش از چشم زینب دور نماند و برایش خوشایند بود.
*
خاله به روحالله نگاه کرد و گفت: «یه مختصر خودت رو معرفی کن. بقیۀ صحبتها باشه برای خودتون دو تا.»
- چشم؛ من روحالله قربانی هستم. متولد 1368، دانشجوی دانشگاه امام حسین. پانزده سالم بود که مادرم عمرش رو داد به شما. برای همین با خاله فاطمه که مثل مادرم برام عزیزه، خدمتتون رسیدم. والا از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون، منم و این یک دست لباس تنم. تازه وارد سپاه شدم. پشتوانۀ مالی آنچنانی ندارم، اما دست از تلاشم برنمیدارم.
صداقت گفتارش به دل مینشست.
خاله رو به زینب گفت: «شما هم خودت رو معرفی کن خاله.»
- منم زینب فروتن هستم. متولد 1370، دانشجوی کارشناسی علوم آزمایشگاهی، بچۀ اول خانواده.
خاله به مادر زینب گفت: «فکر میکنم همینقدر کافی باشه. آگه شما اجازه بدید، بچهها برن تو اتاق با هم صحبت کنن.»
*
بیرون که آمدند، خاله فاطی به ساعتش اشاره کرد و با لحن شوخی گفت: «خدا قوت! چقدر حرف زدین!»
روحالله رفت سر جایش نشست. زینب هم به آشپزخانه رفت تا چایی بریزد. خانم فروتن و خاله فاطی برق رضایت را در چشمان هر دو دیدند.
*
اواسط هفتۀ بعد، خاله فاطمه با مادر زینب تماس گرفت و برای آخر هفته قرار گذاشتند. در این مدت، پدر زینب دربارۀ روحالله خیلی تحقیق کرد که فقط تعریف شنید و تعریف.
روحالله قضیۀ خواستگاری را به پدرش گفت و برای آخر هفته با او قرار گذاشت. عصر پنجشنبه، به همراه خانوادهاش و خاله فاطمه راهی خانۀ آقای فروتن شدند.
*
این جلسه برای آشنایی خانوادهها بود و حالت رسمیتری داشت. زینب استرس داشت. نمیدانست با چه برخوردی مواجه میشود. وارد که شد، همه به احترامش ایستادند. زینب بلند به همه سلام کرد و خوشامد گفت. نگاه گذرای زینب به روحالله افتاد که همچنان سر به زیر داشت. نگاهش را سریع دزدید. آقای قربانی با اینکه معتقد بود فعلاً زود است روحالله ازدواج کند، با دیدن زینب و خانوادهاش تغییر نظر داد. از خانمیِ زینب خوشش آمده بود و آشناییای که با پدر او داشت، باعث شد با جانودل به این ازدواج رضایت دهد.
*
بعد از جلسۀ تعیین مهریه و رسمهای متعارف، نوبت به سفارشهای پدر و مادر زینب به روحالله رسیده بود. صحبتهای پدر زینب که تمام شد، خانم فروتن شروع کرد: «ببین آقا روحالله، نه زینب، نه من و نه پدرش از شما توقع آنچنانی نداریم. وقتی اومدی خواستگاری، یه کلمه هم نپرسیدیم خونه داری؟ ماشین داری؟ پول چقدر داری و از این چیزا. برای ما مهم نیست که از نظر مالی چقدر غنی باشی، اما از لحاظ ایمانی چرا. ما دوست داریم دامادمون سرباز امامزمان باشه.»
این را که شنید، سرش را بلند کرد و به خانم فروتن نگاه کرد. اینهمه خواستگاری رفته بود، اما این اولین جایی بود که از او چنین درخواستی میشد: سرباز امام زمان (عج) بودن. تنها توقع خانوادۀ عروس از او همان چیزی بود که خودش مشتاقانه به دنبال آن بود.
بریدهای از کتاب «دلتنگ نباش!»؛ جلد چهاردهم از مجموعۀ مدافعان حرم، خاطرات و زندگینامه شهید مدافع حرم، «روحالله قربانی» (از صفحۀ 32 تا 44 و صفحۀ 58 با تلخیص و تصرف)
نویسنده: زینب مولایی
انتشارات: روایت فتح
@seyyedebrahim
🍄 #پروفایل 📱🍄
🌼 #شهید_مصطفی_صدرزاده 🌼
🌺🌺🌺 عرض تبریک
🌺🌺 عید بزرگ نیمهی شعبان سالروز میلاد خجستهی آخرین باقیماندهی حجتهای حضرت احدیّت، بزرگ مردی از نسل صاحب رسالت، دوازدهمین خورشید سپهر امامت، پیشوای راستین مسیر هدایت، یگانه منجی عالم بشریت، دُرّ یگانهی دوران، حضرت مهدی صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🌺 را به نایب برحقشان مقام معظم رهبری و همهی شیفتگان آن امام بزرگ و شما دوستان بزرگوار، تبریک و تهنیت عرض میکنیم.
@seyyedebrahim
يوسُفِ گُمگَشتھ باز آيَد
اگـر ثابـِت شـَوَد
دَر فِراقَش مِثلِ يَعقوبيم
وَ حَسرَت ميخوريم
#اَسلامعَلَیکاَیُهَاالعَزیز
@seyyedebrahim
💢امام على (عليه السّلام) :
المُواصِلُ لِلدُّنيا مَقطوعٌ
آن كه به خاطر دنيا پيوند برقرار كند، پيوندش گسستنى است
📚غرر الحكم حدیث 628
@seyyedebrahim
#رفاقت_شهدایی
🍁در یکى از دورهمى های💫 پارک لاله, حرف این به میان آمد که چرا برای #طلبگى آمده ایم. #مصطفی می گفت: دنبال گمشده ای هستم که باید پیداش کنم. دلمـ❤️ یه #معنویت خاص می خواد!
🍁این جور وقت ها حرف #شهادت و #شهدا را وسط می کشید. کسی هم نمی توانست درباره این قضیه خیلى با او بحث کند❌ طوری از #شهدا حرف می زد که انگار جزئی از آن ها👥 بود. همیشه می گفت: تو نمیدونی به شهدا🌷 چى گذشته و اینا برای چی #شهید شدن!
🍁آن قدر جسارت و #مردانگى داشت که می دانستم اگر دست مصطفی چاقو🔪 باشد و دشمن تیربار💥 دستش باشد, حتما #مصطفی با همان چاقو می رود سروقت دشمن.
📚 #کتاب_قرار_بی_قرار
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
@seyyedebrahim
۲۱فروردین سالگرد آسمانی شدن صیاد دلها
شهید صیاد شیرازی گرامی باد
می خواهم وقف این راه باشم
خداوندا! این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایتت قرار دادی.
خدایا! تو خود می دانی که همواره آماده بوده ام آن چه را که تو خود به من دادی، در راه عشقی که به راهت دارم، نثار کنم. اگر این نبود، ان هم خواست تو بود.
پروردگارا! رفتن در دست تو است؛ من نمی دانم چه موقع خواهم رفت، ولی می دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده است بجنگم تا به فیض شهادت برسم.
از پدر و مادرم که حق بزرگی برگردنم دارند، می خواهم که مرا ببخشند؛ من نیز همواره برایشان دعا کرده ام که عاقبت به خیر شوند. از همسر گرامیو فداکار و فرزندانم می خواهم که مرا ببخشند که کمتر توانسته ام به آن ها برسم و بیشتر می خواهم وقف راهی باشم که خداوند متعال به امت زمان ما عطا کرد.
@seyyedebrahim
به اطلاع اعضای محترم و یاورانِ امام زمان(عج) می رساند👇
🌺بسم الله الرحمن الرحیم
باتوجه به منویات مقام معظم رهبری در سخنرانی امروزشون(٩٩/١/٢١)
#چند تن از #طلّابِ مدرسه علمیه خواهرانِ #شهرستان جویبار تصمیم گرفتند به صورت خودجوش جهت یاری و تهیه مایحتاج نیازمندان وافراد آبرومند اقدام نمایند؛
✅بمناسبت روز فرخنده ولادت مولامون صاحب الزمان(عج)
(روز نيمه شعبان ١٣٩٩)
وآغازِ این همّتِ پرشکوه ، نام خیریه مون رو گذاشتیم 👇
#امتدادِ کارِ جهادی _ یاری امامِ عصر(عج)❣
ان شاءالله با کمک شما دوستان اتفاقات خوبی رو در این زمینه رقم بزنیم...
ومورد توجه و مرضي امام زمان روحي فداه (عج)قرار بگیرد...
ان شاالله ميخوايم اولین کارمون رو براي ماه مبارك رمضان شروع و بسته غذایی آماده کنیم
همانندِ روزهای گذشته مارا در این امر یاری کنید
🌹به نیتِ سلامتی و تعجیل فرج مولامون(عج)
و به نیابت از👇
#شهیدحاج قاسم سلیمانی
#شهیدِطلبه نورمحمدفرجی شورکایی(جاویدالاثر/دفاع مقدس)
#شهید مصطفی صدرزاده(مدافع حرم)
💥نحوه كارِ خيريه👇
در حالِ حاضر دریافت واریزهای نقدی می باشد
و انشاءلله در نهایت به روایت تصویر گزارش عملکرد،
خدمت عزیزان ارائه خواهد شد.
💥با نهایت احترام شماره کارت خدمتِ شما عزیزان 👇
( ۶۰۳۷-۹۹۷۴-۹۲۹۰-۷۱۰۱ معصومه حمیدنژاد )
#قرار گاه _فرهنگی
#مدرسه علمیه خواهران (سطح۲وسطح۳)
#شهرستانِ جویبار
#دلتنگی_شهدایی 😔💔
زِ همه دست کشیدم،
که تو باشی همهام🙃💕
با تو بودن زِ همه دست کشیدن دارد ...!
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥
@seyyedebrahim
#کتاب 📚
#قسمت_سوم 3⃣
#فصل_اول |شما که ایرانی هستی.|
|خود گفته های| #شهید_مرتضی_عطایی
📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸
این پس فردا شد چهار روز بعد😑. طی این چند روز با دوستان دیگر صدرزاده صحبت کردم.🙋♂
۱۵ خرداد ۱۳۹۵ مصاحبه دوم انجام شد. این بار دو ساعت و ۲۴ دقیقه. طی این دو نوبت مصاحبه ، شیفتگی او به سید ابراهیم ♥️ از سر و رویش می بارید، یک سید ابراهیم 😢 می گفت ، ده تا سید ابراهیم از بغلش 💔 در میآمد .
خیلی از ابوعلی خوشم آمد😌؛ او هم شاید . چرا که هم در زمان مصاحبه، هم خارج از آن، بگو مگوهای😊 زیادی برایم گفت.
درد دلهای زیادی داشت😢💔، خیلی گریه😭 می کرد. می گفت: نمی گذارند بروم. من با تعجب گفتم: آخه یعنی چی؟ با این همه مسئولیت؟ مگه میشه؟ گفت: حالا که شده.🤷♂
از اتفاقات ناگوار و بعضی افراد در لشکر فاطمیون حسابی گله مند بود😖. آن روز خداحافظی و روبوسی کردیم؛ او را به خیر و ما را هم به سلامت. برگشتم تهران و مشغول کارهای روزمره شدم😎.
یک شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۵ طبق روال هر ساله روز عرفه راهی صنف لباس 👕فروشی ها شدم. با نوای گرم🎤 حاج آقا منصور ارضی که خداوند بر تاییدات و طول عمر ایشان بیفزاید، از روضه حضرت آقا سید الشهدا {صلوات الله علیهم} مستفیض گردیدم.
ساعت پنج ، پنج و نیم جلسه تمام شد. همراه با خیل جمعیت به طرف میدان توپخانه میرفتم. طی مسیر، گوشی همراهم 📱 را روشن کردم پیام ها پشت سر هم آمد. شروع کردم به چک کردن. به یکی از آنها که رسیدم، درجا میخکوب شدم:😓
📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸
🔴 ادامہ دارد ...
🔺منبع: کتاب #مرتضی_و_مصطفی
🔺انتشارات: یا زهرا
🔺مصاحبه و تدوین: علی اکبر مزد آبادی
#کتاب 📚
#قسمت_چهارم 4⃣
#فصل_اول |شما که ایرانی هستی.|
|خود گفته های| #شهید_مرتضی_عطایی
📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸
" مرتضی عطایی ابوعلی به یاران شهیدش پیوست. "😭💔
تازه از روضه آمده بودم. دلم رقیق شده بود. خبر شهادت ابوعلی حسابی منقلبم کرد و ریختم بهم. بی اختیار اشکم سرازیر شد😭. با خودم زمزمه می کردم : چقدر راحت اینها شهادت را میگیرند، چقدر راحت قید همه چیز را زده و دنیا را سه طلاقه میکنند، خوش به حالت ابوعلی! خوش به حالت! روز عرفه رفتی پیش ارباب.😟
روز عرفه رفتی پیش رفیق جون جونیت سید ابراهیم♥️. تو را به خدا یک نگاهی به ما کن. ابوعلی قربانت بروم. ابوعلی فدایت بشوم...
این ها را میگفتم و مثل باران اشک😢 می ریختم و مسیر را میآمدم.
همان جا تصمیم گرفتم، تا چهلمش نشده صحبتهایم با ابوعلی را کتاب کنم.📚 سریع دادم مصاحبه ها 🎙 را پیاده کردند. خیلی تلاش کردم، اما قسمت نشد کار تا چهلم آماده شود.
و امروز در سالگرد جناب مرتضی عطایی این افتخار نصیبم شد که بتوانم این مصحف 📖 را تقدیم درگاهش کنم؛ ان شاالله که توشه ای باشد برای آخرتم.
در پایان ضمن عرض ارادت به تمام کسانی که در تهیه این کتاب یاری ام کردند، دست بوس همه ی آن ها هستم؛ دانیال عزیز که علاوه بر معرفی دوستان شهید، تصاویر زیادی از ابوعلی را در اختیارم گذاشت؛ جنابان 'جرجانی' پدر و برادر خانم همسر شهید مرتضی عطایی که حدود ۱۰۰ تصویر به بنده دادند؛ مهدی شهبازی که زحمت پیاده کردن مصاحبه ها را متقبل شد و صمدی عزیزم که همیشه در کنارم بوده و خواهد بود.
اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک
ان شاالله 🙏💚
علی اکبری مزدآبادی
۲۰ مرداد ۱۳۹۶
📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸📖🌸
🔴 ادامہ دارد ...
🔺منبع: کتاب #مرتضی_و_مصطفی
🔺انتشارات: یا زهرا
🔺مصاحبه و تدوین: علی اکبر مزد آبادی
#پروفایل_وصیت 📝♥️
خودسازی دغدغه اصلی شما باشد.
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️