شبیه بغض نوزادی که ساعت هاست می گرید
پر از حرفم کسی اما زبانم را نمی فهمد
قرن ها بعد اگر قبر مرا نبش کنند
کفنی نیست تنی نیست ولی بوی تو هست
یادم نمیرود که همه عزتم تویی
من پای سفرۀ تو شدم محترم حسین
لطفی که کردهای تو به من مادرم نکرد
ای مهربانتر از پدر و مادرم حسین
خواستگاران ِ من که یادت هست؟
بین شان عشق تو مقدم بود
با تو بودن؛ همیشه و همه جا
شرط اصلی ِ ازدواجم بود
----
شب عقدم به شوهرم گفتم:
- از حسینم مرا جدا نکنی!
غیر «أُخت الحسین»، عبدالله
اسم دیگر مرا صدا نکنی!
باید که فقط یوسف زهرا بپسندد
ما را چه نیازی است که دنیا بپسندد
قنبرشدن این است که هر لحظه بگویی
من راضیام آنگونه که مولا بپسندد
مجنون دمی از سرزنش خلق نرنجید
دیوانه شد آنقدر که لیلا بپسندد
از قافله دوریم ولی کاش از آن دور
یک ثانیه برگردد و ما را بپسندد
یک عمر نشستیم که در باز کند؟ نه
یک بار بیاید به تماشا... بپسندد
ما دغدغه داریم که ارباب ببیند
ما دغدغه داریم که سقا بپسندد
نه فکر حسابیم نه دنبال ثوابیم
ما آمدهایم اُمّ ابیها بپسندد
بگذار بخندند به این زارزدنها
میارزد اگر زینب کبری بپسندد