~|#برگی_از_خاطرات🌸|~
در خط مقدم کنار بچه های نبل و الزهرا نشسته بودیم. با آنها صحبت میکردیم و به درددلها و مشکلاتشان گوش میدادیم.
دقایقی نگذشته بود که ارتباط خاصی بین عباس و یکی از جوانان اهل نبل و الزهرا که تخصص ضدزره داشت، برقرار شد.🤝
در همین بین عباس را دیدم که دستکش خود را درآورد و به آن جوان هدیه کرد. آن جوان هم بسیار خوشحال شد و انگشترش را به عباس هدیه داد.🎁
دستکش های عباس، دستکش های مخصوص نظامی و گران قیمت بودند. این هدیه دادن و هدیه گرفتن دو روز پیش از شهادتش اتفاق افتاد.❗️
به عباس گفتم: «این دستکش قیمت کمی نداره، راحت دادیش به این بنده خدا؟» گفت: «من شاید آخرین باری باشه که اینجا میام ولی این رزمنده ممکنه تا چند سال اینجا بمونه؛ این دستکشها بیشتر به دردش میخوره.»😉
🔖شهید حسین جوینده_همرزم شهید
〖 @sh_danesgar 〗
~|#برگی_از_خاطرات🌸|~
همیشه می گفت:
نکند ما به اندازه ای که حقوق دریافت می کنیم به همان اندازه کار نکنیم؟!
همین که در سپاه خدمت می کنیم و توفیق خدمت در این نهاد انقلابی را داریم باید خدا را شاکر باشیم...😊
حقوق و مزایا کمترین چیز برای ماست.🍃
باتوجه به مسئولیتی که داشت ساعات بسیاری را اضافه کاری می کرد اما درقبال این اضافه کاری مبلغی را دریافت نمی کرد.
یک بار برگه های مأموریتش را که باید به امور مالی تحویل می داد و حق مأموریت می گرفت را پیدا کردم❗️
چندین ماه از تاریخشون گذشته بود اما آنها برای پرداخت تحویل نداده بود...
روی بحث بیت المال بسیار حساس بود و مراقب بود که کمترین هزینه از بیت المال خرج شود.🌿
باتوجه به اینکه عباس تازه ازدواج کرده بود اما هیچگاه از حقوق خود ناله نمی کرد و همیشه راضی بود.🙂
🔖 مجید دهقانیان _ دوست شهید
|•@sh_danesgar•|