eitaa logo
شهید عباس دانِشگَر ♡
637 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
115 فایل
♦️شهید مدافع حرم عباس دانشگر سردار اباذری: شهید عباس دانشگر نمونه بارز یک جوان مومن انقلابی بود👌🏻♥️ #نشر مطالب کانال باعث زنده نگهداشتن یاد شهدا می شود فوروارد زیباتره♡ ¹³⁹⁸.⁹.²⁴ (: ✨🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
😂 ●توی سنگر هر کس مسئول کاری بود. یک بار خمپاره ای آمد و خورد کنار سنگر ... به خودمان که آمدیم ، دیدیم رسول پای راستش را با چفیه بسته است. ●نمیتوانست درست راه برود . از آن به بعد کارهای رسول را هم بقیه بچه ها انجام دادند .. ●کم کم بچه ها به رسول شک کردند ، یک شب چفیه را از پای راستش باز کردند و بستند به پای چپش . صبح بلند شد ، راه افتاد ، پای چپش لنگید ! سنگر از خنده بچه ها رفت روی هوا !! تا میخورد زدنش و مجبورش کردن تا یه هفته کارای سنگر رو انجام بده . 😂😂😂 ●خیلی شوخ بود ، همیشه به بچه ها روحیه می داد ، اصلا بدون رسول خوش نمی گذشت. 😁 🤲 https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e ┄┅┅✿❀🍃🌸❀✿┅┅┄
😂 👌 به سلامتی فرمانده🕵 دستور بود هیچ کس بالای ٨٠ کیلومتر سرعت🚖، حق ندارد رانندگی کند😓! یک شب داشتم می‌آمدم كه یکی کنار جاده🛣، دست تکان داد نگه داشتم😉 سوار كه شد ، 🙂 گاز دادم و راه افتادم من با سرعت می‌راندم و با هم حرف می‌زديم ! 😍 گفت: می‌گن فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید ! 🙄😒 راست می‌گن؟!🤔 گفتم: فرمانده گفته😊 ! زدم دنده چهار و ادامه دادم : اینم به سلامتی فرمانده باحالمان !!!😄 مسیرمان تا نزدیکی واحد ما ، یکی بود؛ پیاده که شد ، دیدم خیلی تحویلش می‌گيرند !!😟 پرسيدم : کی هستی تو مگه ؟!🤔 گفت : همون که به افتخارش زدی دنده چهار ...😶😰😨😱😂 شادی روح طيبه همه شهدا ، به خصوص سردار شهید "مهدی باکری" صلوات🙏 _____ اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 🌷🌷🌷 🤲 https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e ┄┅┅✿❀🍃🌸❀✿┅┅┄
😂 ‏منطق ریاضی میگه هر مسأله‌ای که دیدی داره آسون حل میشه ، بدون راه حلت اشتباهه 😐😂🤣 😁 🤲 https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e ┄┅┅✿❀🍃🌸❀✿┅┅┄
🌹🍃🌹 ‍ 😄 یادمہ از اولین دوره هاے راهیان نور ڪہ رفتہ بودم ،وقتے وارد هویزه شدیم قشنگے فضاش ما رو گرفت ...😊 ڪسایے ڪہ رفتن هویزه میدونن چے میگم ... جلوے درش کفشاشو👟 میگیرن و واڪس میزنن .... از تونل سر بندها ڪہ عبور میڪنے میرسے بہ یہ حیاط ڪہ دو طرفش شهدا دفنن و چند تا درخت🌴 رو مزار بعضے شهدا سایہ انداختہ و دلچسبے فضا رو دو چندان میڪنہ یادمہ وارد شدیم و راوے روایت گرے میڪرد . یڪے از بچہ ها ڪہ سابقہ دار بود اصرار ڪرد بچہ ها بریم سر قبر 👈شهید علے حاتمے🌷 پرسیدیم چرا بین اینهمہ شهید به اونجا اصرار دارے ...⁉️ گفت بیاین ڪارتون نباشہ 🤔 رفتیم سر مزار شهید و مشغول فاتحہ و صحبت و دیدیم چند تا خواهرا هم پشتمون سرپا وایسادن و منتظرن بیان همونجا و چون ما اونجا بودیم خجالت😓میڪشیدن جلو بیان برام جاے تعجب بود خوب بقیہ شهیدا اطرافشون خالین برن برا اونا فاتحہ بخونن ... ڪہ این رفیقمون گفت آخہ این شهید مسئول ڪمیتہ ازدواجہ 💑 هر ڪے با نیت بیاد سر خاڪش سریع ازدواج میڪنہ (پس بگو چرا خواهرا صف وایساده بودن 😂😂😂) ما هم از قصد هے ڪشش میدادیم و از روے مزار بلند نمیشدیم 😁... یهو راوے اومد بلند جلومون با صداے بلند و🗣خنده 😄 گفت :آقایون این شهید شوهر میده‌ها ... زن نمیده به ڪسے یهو همه اطرافیان و اون خواهراے پشت سرے خندیدند 😂و ما هم آروم آروم تو افق محو شدیم ..🌅 البتہ راوی بہ شوخے میگفت ؛ خیلے بچه ها با نیت اومدند و ازدواج 🎊هم ڪردند . 😂 📿   🤲 https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e ┄┅┅✿❀🍃🌸❀✿┅┅┄
😂😂 ‏داشتم با دوستم حرف میزدم استاد گفت سر کلاس من جای حرف زدن نیست گفتم استاد دارم ازش سوال میپرسم گفت از من بپرس من بهتر میدونم سوالت چیه ؟ گفتم باب اسفنجی چند شنبه ها پخش میشه ؟ بلد نیستی جواب بدی چرا بیرونم میکنی بیسواد   🤲 https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
😁 ‏الان به صرفه ترین کار اینه که ادم یه ایفون ۴ بگیره خودش بزرگش کنه برسونه به ۱۱   🤲 https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
😄😂 خاطره ای زیبا و خنده دار از جبهه و جنگ😃 نخونیش از دستت رفته!! 😄😉 👤بین ما یکی بود که چهره‌ی سیاهی داشت؛ اسمش عزیز بود. توی یه عملیات ترکش به پایش خورد و فرستادنش عقب.. بعد از عملیات یهو یادش افتادیم و تصمیم گرفتیم بریم ملاقاتش.. 🏩با هزار مصیبت آدرس بیمارستانی که توش بستری بود رو پیدا کردیم و با چند تا کمپوت رفتیم سراغش. پرستار گفت: توی اتاق 110 بستری شده؛ اما توی اتاق 110 سه تا مجروح بودند که دوتاشون غریبه و سومی هم سر تا پایش پانسمان شده و فقط چشمهایش پیدا بود. دوستم گفت: اینجا که نیست، بریم شاید اتاق بغلی باشه! یهو مجروح باندپیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سروصدا کردن! 😅 گفتم: بچه ها این چرا اینجوری میکنه؟ نکنه موجیه؟!!! 🤭 یکی از بچه ها با دلسوزی گفت: بنده خدا حتما زیر تانک مونده که اینقدر درب و داغون شده! 😶 پرستار از راه رسید و گفت: عزیز رو دیدین؟!!! همگی گفتیم: نه! کجاست؟ پرستار به مجروح باندپیچی شده اشاره کرد و گفت: مگه دنبال ایشون نمی گردین؟ همه با تعجب گفتیم: چی؟!!! عزیز اینه؟! 😳 رفتیم کنار تختش.. عزیز بیچاره به پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کله و بدنش زیر باندهای سفید گم شده بود ! 👤با صدای گرفته و غصه دار گفت: خاک توی سرتان! حالا دیگه منو نمی شناسین؟ ☹️🙄 یهو همه زدیم زیر خنده 😅😁 گفتم: تو چرا اینجوری شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که اینقدر دستک و دمبک نمی خواد! 👤عزیز سر تکان داد و گفت: ترکش خوردن پیشکش. بعدش چنان بلایی سرم اومد که ترکش خوردن پیش اون ناز کشیدنه !! بچه ها خندیدند. 😄 اونقدر اصرار کردیم که عزیز ماجرای بعد از مجروحیتش رو تعریف کرد: 👤 وقتی ترکش به پام خورد، منو بردند عقب و توی یه سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند تا آمبولانس خبر کنند. توی همین گیر و دار یه سرباز موجی رو آوردند و انداختند توی سنگر. سرباز چند دقیقه ای با چشمان خون گرفته برّ و بر نگاهم کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماست هایم رو کیسه کردم. یهو سرباز موجی بلند شد و نعره زد: عراقی پَست فطرت می‌کشمت. 😱 چشمتان روز بد نبینه. حمله کرد بهم و تا جان داشت کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمی‌کنم. حالا من هر چه نعره می‌زدم و کمک می‌خواستم ، کسی نمی‌اومد. اونقدر منو زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه ی سنگر و از حال رفت. من هم فقط گریه می کردم... 😕😭 بس که خندیده بودیم داشتیم از حال می رفتیم😁 دو تا مجروح دیگه هم روی تخت هایشان از خنده روده بُر شده بودند.😂 👤عزیز ناله کنان گفت: کوفت و زهر مار هرهر کنان!!! خنده داره؟ تازه بعدش رو بگم: یک ساعت بعد به جای آمبولانس یه وانت آوردند و من و سرباز موجی رو انداختند عقبش. تا رسیدن به اهواز یک گله گوسفند نذر کردم که دوباره قاطی نکنه ... 😂😂 رسیدیم بیمارستان اهواز. گوش تا گوش بیمارستان آدم وایستاده بود و شعار می دادند و صلوات می‌فرستادند. دوباره حال سرباز خراب شد. یهو نعره زد: آی مردم! این یه مزدور عراقیه، دوستای منو کشته. و باز افتاد به جونم. این دفعه چند تا قلچماق دیگه هم اومدند کمکش و دیگه جای سالم توی بدنم نموند. یه لحظه گریه کنان فریاد زدم: بابا من ایرانی ام ! رحم کنین. یهو یه پیرمرد با لهجه ی عربی گفت: ای بی پدر! ایرانی هم بلدی؟ جوونا این منافق رو بیشتر بزنین.😅😅😅 دیگه لَشَم رو نجات دادند و آوردند اینجا. حالا هم که حال و روزم رو می بینید! صدای خنده مون بیمارستان رو برده بود روی هوا.😂 😂😂 پرستار اومد و با اخم و تَخم گفت: چه خبره؟ اومدین عیادت یا هِرهِر کردن؟ وقت ملاقات تمومه، برید بیرون خواستیم از عزیز خدافظی کنیم که یهو یه نفر با لباس سفید پرید توی اتاق و نعره زد: عراقی مزدور! می‌کشمت!!! 😱 👤عزیز ضجه زد: یا امام حسین! بچه ها خودشه، جان مادرتون منو نجات بدین ...😂😂😂 📚منبع: کتاب" رفاقت به سبک تانک" 😂   🤲 https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
👈🏼 با نام جــهادی👈🏼 ✌️ بعد از تشییع حسین رفتیم خونه تو خونه بحث شد که شهدای سوریه شهید هستن یا نه؟🤔 همسایشون خطاب به عکس حسین گفت: «من امشب ۷بار زیارت عاشورا می‌خونم، اگر تو واقعا شهیدی امشب بیا به خوابم». 😐 شب، زیارت عاشورا می‌خونه و می‌خوابه. اون شب که حسین میاد هیچی، چند شب دیگه حسین میره به خوابش؛ همسایشون می‌ترسه به حسین میگه: «گفتم بیا به خوابم ولی نه هر شب!» 😂 بعد از اون دیگه به خوابش نمیره هر کسی اینو می‌شنوه میگه: «حسین اون دنیا هم دست از شیطنت‌هاش برنمی‌داره» 😂😂 👤 🦋 🌱 😁   🤲 https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
🌺🍃🌺🍃🌺🍃 😂 پلنگ صورتی🐈 شب عملیات بود . حاج اسماعیل حق‌گو به علی مسگری گفت: ببین تیربارچی چه ذڪری میگه ڪه اینطور استوار جلوی تیرو ترڪش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده .🤔 نزدیڪ تیر بارچی شد و دید داره با خودش زمزمه میڪنه : دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ،... (آهنگ پلنگ صورتی!)😂😄 معلوم بود این آدم قبلا ذڪرشو گفته ڪه در مقابل دشمن این گونه، شادمانه مرگ رو به بازی گرفته 😊   🤲 https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e ─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
😂 سلامتی راننده🚚 صدا به صدا نمی‌رسید. همه مهیای رفتن و پیوستن به برادران مستقر در خط بودند. راه طولانی، تعداد نیروها زیاد و هوا بسیار گرم بود. راننده خوش انصاف هم در کمال خونسردی آینه را میزان کرده و به سر و وضعش می‌رسید. بچه‌ها پشت سر هم صلوات می‌فرستادند، برای سلامتی امام، بعضی مسئولین و فرمانده لشگر و ... اما باز هم ماشین راه نیفتاد. بالاخره سر و صدای بعضی درآمد: «چرا معطلی برادر؟ لابد صلوات می‌خواهی. اینکه خجالت نداره. چیزی که زیاد است صلوات.» سپس رو به جمع ادامه داد: «برای سلامتی بنده! گیر نکردن دنده، کمتر شدن خنده یک صلوات راننده پسند! بفرستید.» ❤️   🤲🏻 https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e ┄┅┅✿🍃❀💜❀🍃✿┅┅┄
[ خواب ] خيلي از شَبها آدم تو منطقه خوابش نميبرد...‌ وقتی‌ هم خودمون خوابمون نميبرد دلمون نمي‌يومد ديگران بخوابن...😂! يڪي از همين شبها يڪي از بچه ها سردرد عجيبي داشت! وخوابيده بود.تو همين اوضاع يڪي از بچه ها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووول! رسول با ترس بلند شد و گُفت: چيه؟!چي شده؟! گفت: هيچي...! محمد مي خواست بيدارت ڪنه من نذاشتم!😐 😂😂😂 😁 😂 ❤️   🤲🏻 https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e ┄┅┅✿🍃❀💜❀🍃✿┅┅┄
··|🗣😂|·· 😁 اسیرشده‌بودیم قرار شد بچه‌ها براخانواده‌هاشون‌نامه بنویسن بین اسرا چندتابی‌سواد وکم‌سوادهم بودند که‌نمی‌تونستن نامه‌بنویسن اون‌روزا چند تا کتاب‌برامون‌آورده‌بودن ڪه ‌نهج البلاغه‌هم لابه‌لاشون‌بود📚| . یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت: من‌نمی‌تونم‌نامه‌بنویسم🙁 از نهج البلاغه‌یکی از نامه های‌کوتاه امیرالمومنین﴿؏﴾رو نوشتم‌روی‌این‌کاغذ میخوام‌بفرستمش‌برا بابام☺️ . نامه‌رو گرفتم وخوندم از خنده روده بُر شدم😂 بنده‌خدا نامه‌ی‌امیرالمومنین﴿؏﴾به معاویه‌رو برداشته‌وبرای‌باباش‌نوشته‌بود😂 😂 💌| @sh_daneshgar