بچه ها رو برده بودیم اردو.برای ناهار به یه رستوران بین راهی رفتیم.
همه معلما کنار بچهها مشغول خوردن شدن.
ولی شهلا بلند شد و با غذاش رفت بیرون!
نشست پیش فقیری که کنار جاده نشسته بود و غذاش رو با اون خورد.
وقتی برگشتیم تو اتوبوس،بچه ها به خاطر اینکه با یه گدا غذا خورده بود.
اذیتش میکردن.اولش هیچی نمیگفت؛ولی بعد جواب داد:
"مگه ندیدین موقع غذا خوردن بهمون نگاه میکرد؟
خب منم نتونستم بشینم راحت غذام رو بخورم.حالا که این کار رو کردم، وجدانم راحته"
همه بچهها ساکت شدن.
•| #شهیده_شهلا_هادی_یاسین |•
"ولادت: ۱۳۳۸/۸/۵"
"شهادت: ۱۳۶۲/۶/۸"
https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e