#قسمت_هشتم
دوتاشکلات🍬،یه بطری آب،یه بسته پاستیل هم دستش بود
بطری آب روداددستمو گفت
_تواین مدت خوب شناختمت ،این بطری آب واسه اینکه میدونم اونقدرتندتندقدم برمیداری🚶♀️ که قطعاالان تشنه ای.این شکلات هم واسه اینکه مطمئنم صبحونه نخوردی🍞 وبااین بی جونی ضعف میکنی😓.این پاستیل هم واسه اینکه مطمئنم عاشق پاستیلی 😍
اگه شک داشتم به حرفی که میخواستم بزنم،بااین کاراش مطمئن شدم
نشستیم وشروع کردم
*ببین من تواین مدت مطمئن شدم که هرکسی همسرت بشه بهترین شوهردنیانصیبش شده ولی به فلان دلیل و بهمان دلیل مانمیتونیم کنارهم باشیم
گفت _تاشروع کردی به صحبت جوابتو فهمیدم.همیشه دخترا👩🦰وقتی میخوان به یه پسرجواب👨🦰 رد بدن اول ازش تعریف میکنن ومیگن توخیلی خوبی ولی بعدش میگن نه.
منکه گفته بودم نمیخوام جلو روم جواب رد بدی بهم چرااصرارکردی؟
هیچی نگفتم وبلندشدم تاخدافظی کنم✋🏻
بالاخره ممنون بابت کارایی که واسم کردی ،بابت همه محبت هات و....
به ساعتم نگاه کردم
۸:۲۵ دقیقاهمون ساعتی که اولین بارهمودیدیم
وسط حرفام گفتم اهان راستی...
بهم نگاه نمیکرد.
گفتم نمیخوای نگاهم کنی؟
سرشواوردبالاوبااخم بهم نگاه کرد😠
*ازوقتی باهات آشناشدم فهمیدم من چقدراستعداددارم که تاحالانمیدونستم وکشفشون نکرده بودم
مثلافهمیدم من چقدربازیگریم🎬 خوبه
نگاهش رنگ تعجب گرفت🤨
مثلامن الان ده دقیقه اس که دارم بازی میکنم ولی تو همه حرفاموباورکردی
وشروع کردم به خندیدن 😅🤣😂
سبحان بابهت وتعجب داشت به من نگاه میکرد
ولی بدترین اتفاق برای من افتاده بود
اگه به عشق سبحان شک داشتم الان فهمیدم که من عاشق سبحان شده بودم
#ادامه_دارد...
#فاطمیه🖤🕊
#حاج_قاسم🖤💔
#شهید_عباس_دانشگر🥀🖤
{ @sh_daneshgar }
هدایت شده از "بتامیم"
18.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥| مستند #نفر_سوم
″روایت حضور ۵۸ روزه سہ رزمنده ایرانی از جملہ شهید دانشگر در جنوب حلب″
8⃣| #قسمت_هشتم
〖 @Daneshgar_ir 〗