eitaa logo
شهید عباس دانِشگَر ♡
670 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
112 فایل
♦️شهید مدافع حرم عباس دانشگر سردار اباذری: شهید عباس دانشگر نمونه بارز یک جوان مومن انقلابی بود👌🏻♥️ #نشر مطالب کانال باعث زنده نگهداشتن یاد شهدا می شود فوروارد زیباتره♡ ¹³⁹⁸.⁹.²⁴ (: ✨🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 🦋 فصل اول: 🌱 •┈┈••✾•✨•✾••┈┈• - مهسا ؟ مهسا جون ؟؟ دخترم ؟؟؟ بیدار شو دیگه تنبل چقدر می خوابی ؟؟ - الان بیدار میشم چند لحظه صبر کن - نه خیر صبر نمی کنم پاشو ببینم لنگ ظهره - خیلی خب بابا بیدار شدم دیگه - آفرین دختر گلم پاشو دست و صورتتو بشورو بیا صبحونه بخوریم - میشه بگی منا خانم صبحونه ام رو بیاره تو اتاقم بخورم ؟؟ - نه خیر من مثل بابات نیستم که انقدر لوست کنم چه معنی داره آدم صبحونه اشو توی تخت خوابش بخوره ؟؟ پاشو بیا پایین ببینم - خیلی خب بابا الان میام 😕 خوب می دونستم هر چقدر هم که اصرار کنم بزاره بخوابم و خودم رو بزنم به خواب فایده نداره وقتی که مامانم قصد کنه کاری رو انجام بده مثلا منو از خواب بیدار کنه تا موقعی که بیدارم نکنه دست بردار نیست به خاطر همین هم با بی حوصلگی از خواب بیدار شدم و نگاهی به ساعت رو به رو ام انداختم. نگاهم روی ساعت خشک شد 😳 جیغ زدم: - مامانننننننننننن - چیه ؟ چی شد ؟؟ سوسک اومده تو اتاقت ؟؟؟ - نه بابا. آخه مادر من از نظر شما ساعت ۹ صبح لنگ ظهره ؟؟؟؟!!! - خیلی خب بابا ترسوندیم فکر کردم چی شده. بله. تو که منو می شناسی از نظر من آدم باید سحرخیز باشه. تازه من چند ساعت پیش می خواستم ییدارت کنم بابات نزاشت - بازم خدا خیر بده بابامو 「 این منم مهسا دختر یکی از کارخونه دار های بزرگ ایران هرچی بابام لوسم میکنه و نازمو میکشه مامانم سخت در تلاشه که منو یه دختر مستقل و مقاوم بار بیاره خب طبیعتا منم بابام رو به مامانم ترجیح میدم دیگه 😅 」 حسابی کفری شده بودم تنها موجودی که می تونست منو محبور بکنه جمعه صبح زود از خواب بیدار بشم مامانم بود 😤 ولی دیگه چاره ای نبود خواب از سرم پریده بود و مجبور بودم برم پایین تا در آغوش گرم خانواده صبحونه بخورم با صورت نشسته و موی شونه نکرده پله ها رو دو تا یکی طی کردم و رفتم سمت میز غذاخوری که صبحونه بخورم مامانم تا چشمش به قیافه من افتاد سرخ شد 😡 - این چه ریخت و قیافه ایه ؟؟! برا چی موهاتو شونه نکردی - مامان ولم کن دیگه صبح جمعه از خواب بیدارم کردی بعد توقع داری شاد و شنگول و مرتب هم باشم ؟؟ - از دست تو مهسا. مسعود تو نمی خوای یه چیزی بهش بگی ؟؟ - راست میگه دیگه خانم می زاشتی بچه بگیره بخوابه. هر روز که مجبوره صبح زود بیدار شه و بره دانشگاه حالا این یه جمعه رو می زاشتی بخوابه - وااااااای از دست تو مامانم روانشناسی خونده بود و یه مرکز مشاوره هم داشت تقریبا جزء روانشناس های به نام و معتبر شناخته میشد به خاطر همین هم براش خیلی مهم بود که خانواده اش یک سبک زندگی ایده عال داشته باشند 👌🏻 و روی همه چی من حسابی حساس بود با اینکه حوصله کار ها و تذکر هاش رونداشتم ولی دلم نمیومد عصبانی اش کنم به خاطر همین خودمو تسلیم کردم و گفتم: - خیلی خب بابا ببخشید. الان میرم صورتمو می شورم و مو هامو شونه می کنم. بعد از اینکه اوامر مادر جان رو انجام دادم با خیال راحت نشستم سر میز تا صبحانه بخوریم. •┈┈••✾•✨•✾••┈┈• رمان جدید عشق پاک در کانال زیر 😍👇🏻 💌| @sh_daneshgar