#رمان_عشق_پاک🌸
#پارت_2🦋
#دنیای_من🌱
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
مامانم نگاهی به چهره ام انداخت و لبخند زد
منم همونطور که داشتم مربا ی آلبالو رو روی لقمه کره ام می ریختم بهش لبخند زدم 😁
کاملا معلوم بود از اینکه گوش به حرفش دادم حسابی راضیه
مشغول صبحونه خوردن بودم که صدای گوشیم بلند شد
فوری از روی صندلی بلند شدم که تا قطع نشده به اتاقم برسمو تلفن رو جواب بدم
بدو بدو از پله ها رفتم بالا و خودمو به اتاقم رسوندمو گوشی رو از روی میز برداشتم
سیو کرده بودم رفیق جـ♥️ـان
تماس رو وصل کردم. گوشی رو گرفتم در گوشمو گفتم:
- جانم ؟؟
- سلااااااااام مهسا خانم حالت چطوره ؟
- سلام عزیزم خوبم ممنون تو چطوری ؟
- منم خوبم خدا رو شکر. امروز میای کلاس ؟؟
- کدوم کلاس ؟!!
- مهسا حواست کجاست ؟؟ ترم جدید کلاس های عکاسی شروع شده دیگه
- آخ آخ خوب شد گفتی کلا یادم رفته بود 🤦🏻♀
- از دست تو. حالا میای ؟؟
- آره بابا حسابی دلم برات تنگ شده. فقط کلاس ساعت چند شروع میشه ؟؟
- ساعت ۱۱
- یه ساعت دیگه ؟؟ 😱
- آره دیگه تقریبا
- خیلی خب تمام سعیمو می کنم بیام
- باشه بیام دنبالت ؟؟
- نمی دونم. حالا تا نیم ساعت دیگه بهت خبر میدم
- باشه عشقم. کاری نداری ؟؟
- نه خدا حافظ
- یاعلی
ریحانه دوست صمیمی ام بود.
سر کلاس عکاسی باهاش آشنا بودم.
دختر خیلی با هوشیه 👌🏻 ریاضی محض می خونه
البته منم باهوشما 😅 ولی بیشتر از باهوش بودن هنرمندم
توی نقاشی و نوازندگی و عکاسی حرف ندارم
به خاطر همین هم رفتم رشته معماری
خانواده ی منو ریحانه از نظر فرهنگی خیلی باهم دیگه اختلاف دارند من تو یه خانواده آزاد بزرگ شدمو اون توی یه خانواده مذهبی
به خاطر همین هم خانواده من زیاد خوش شون نمیاد من با ریحانه در ارتباط باشم
ولی با همه این وجود ریحانه خیلی دختر مهربون و جذابیه و من از همه ی دوستام بیشتر دوسش دارم ❤️❤️
راه افتادم به سمت پذیرایی خونه مون. تا از پله آخر پایین اومدم مامانم پرسید:
- کی بود ؟ چقدر هم باهاش حرف زدی !!
- ریحانه بود 🤩 پاک یادم رفته بود از امروز ترم جدید کلاس های عکاسی ام شروع میشه زنگ زد یاد آوری کرد. احتمال زیاد امروز با هم بریم کلاس.
- من اصلا نمی فهمم تو که دیگه انقدر عکاسی ات خوب شده برای چی میری کلاس عکاسی ؟؟! کلاس عکاسی تو جز اینکه باعث ارتباط تو با این دختره میشه هیچ فایده دیگه ای نداره
- مامان جان اولا اون دختره اسم داره اسمش هم ریحانه است. بعدشم دوستمه ها چون اعتقاداتشون با ما فرق می کنه که دلیل نمیشه من باهاش دوست نباشم
- راست میگه خانم. مهسا دیگه یه دختر عاقله خودش می تونه انتخاب کنه با کی دوست باشه و با کی نباشه ما نمی تونیم توی روابطش دخالت بکنیم
- بله 😍 پس من زنگ می زنم به ریحانه که بیاد دنبالم تا باهم بریم کلاس
•┈┈••✾•✨•✾••┈┈•
رمان جدید عشق پاک در کانال زیر 😍👇🏻
💌| @sh_daneshgar