eitaa logo
شهید عباس دانِشگَر ♡
668 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
112 فایل
♦️شهید مدافع حرم عباس دانشگر سردار اباذری: شهید عباس دانشگر نمونه بارز یک جوان مومن انقلابی بود👌🏻♥️ #نشر مطالب کانال باعث زنده نگهداشتن یاد شهدا می شود فوروارد زیباتره♡ ¹³⁹⁸.⁹.²⁴ (: ✨🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مصداق بارز فرمایش حضرت آقا بود که فرمودند: اول باید خودت را شهید کنی بعد شهیدبشی🕊. 🌷عباس تو مسیر اهل بیت علیهم السلام حرکت میکرد اصلا رمز موفقیت عباس این بود که شاگردی اهل بیت علیهم السلام را کرده بود و تو همین مسیر رشد کرده بود. 🌷یادمه با عباس هر هفته شب‌های جمعه میرفتیم به امامزاده یحیی برای شرکت در مراسم دعای کمیل، صبحهای جمعه دعای ندبه و بعد به نمازجمعه؛ به نماز اول وقت خیلی اهمیت میداد. 🌷خیلی جوان باادب و فهمیده ای بود عباس اهل تفکر بود؛ او خوب راهی را انتخاب کرده بود... راوی: دوست شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e
4_5785005233256006271.pdf
11.4M
ویژه نامه 💠 زندگی نامه، خاطرات، دستنوشته ها و تصاویر...... ⚜جوان مومن انقلابی ⚜شهید دهه ی هفتادی ⚜مجاهد فکری و فرهنگی 🌷 👌👌 🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e
امروز به مناسبت شهید عزیزمون شهید عباس دانشگر نحوه شهادت این شهید عزیز رو مجددا در کانال قرار می دیم و بیشتر درباره شهید مطلب می گذاریم https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e 🥀
💠 نحوه شهادت عباس ⚜روستایی که تا یک هفته پیش تا مرز رفته بود با همت، و رشادت های عباس و چند نفر از دوستان اینطور نشد🚫 و ما یک هفته زیر آتش سنگین و حملات دشمن💥 کردیم.  ⚜وقتی روز آخر سقوط کرد و ما مجبور به ترک روستا شدیم به ما گفته شد که باید روستای پشتی را تا دشمن نتونه از این جلوتر بیاد📛. یکی از بچه هامون زخمی شده بود و قرار شد ما اون رو به بهداری🚑 برسونیم. ⚜منم به گفتم بیا همراه ما بریم و این دوستمون رو برسونیم بهداری ولی عباس قبول نکرد❌. قرار شد عباس با تیپ بروند سمت منطقه جدید. دوباره بهش گفتم: عباس اینجا دیگه کاری نیست و بقیه هستند، بیا .⚡️ولی بازم عباس قبول نکرد.  ⚜سر یک سه راهی╣ از هم جدا می شد. ما می خواستیم بریم به راست➡️ و سمت بهداری ولی عباس و بقیه به سمت چپ⬅️. ما بود، لبخند روی لبش😄 بود و داشت به من نگاه می کرد که از هم جدا شدیم💕.  ⚜تقریبا دو ساعت⌚️ بعدش به ما خبر رسید که عباس به رسیده و نمیشه جنازه عباس رو برگردوند عقب😔. شب اون منطقه خیلی ناامن بود و اصلا امکانش نبود که بشه رو عقب آورد.عباس پیکرش تنها افتاده بود.  ⚜ما صبر کردیم و تقریبا ساعت 11 یا 12 جمعه بود که رفتیم به منطقه . به ما گفته بودند که اونجا به دوتا ماشین🚙 اصابت کرده و شما باید احتمالا پیکر عباس رو کنار ماشین جلویی پیدا کنید.  ⚜ما تا نزدیکی های دشمن رفتیم ولی ماشینی پیدا نکردیم😔. بعد خبر دار شدیم که اون ماشینی که ازش گذشتیم🚕 همون ماشینی بوده که پیکر عباس⚰ کنارش قرار داشته.  ⚜داشتیم برمی گشتیم، یه مسجد 🕌حوالی اون منطقه بود و ما که از کنار این مسجد رد شدیم،  یکی از دوستان گفت: به حق همین مسجد ان شاالله که پیکر عباس رو می کنیم. آخه ما سر پیدا نشدن پیکر یکی دیگه از دوستان خیلی زجر کشیدیم و طاقت نداشتیم که دیگه پیکر عباس هم برنگرده😭.  ⚜وقتی دوباره رسیدیم به ماشین‌ها، من بین ، یک جسد سوخته دیدم که هرچه نزدیک تر می شدیم بیشتر شمایل عباس در آن دیده می‌شد😭. چون عباس قد بلند و هیکل رشیدی👤 داشت و وقتی رسیدیم بدون دیدن چهره اش و بدون هیچ تردید تشخیص دادم که این است ⚜چون دوتا انگشترهای عباس💍 را در دستش دیدم. فهمیدم که خود عباس است. یکی از این انگشترها رو یکی از بچه های بهش یادگاری داده بود و به عباس گفته بود که من و وقتی که این انگشتر رو دیدی یاد من کن،⚡️ ولی عباس از همه جلو زد🕊. ولی کجا بودی ببینی که الآن عباس خودش شده و تو باید یادش کنی🌷.  🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e
🍃🌸🍃🌸🍃 شهيد دانشگر كمي قبل از شهادت نماز ظهر را در تيررس اقامه مي‌كند؛ مثل ياران حسين(ع) اما باز هم است و اين موقعيت خطرناك از كيفيت نمازش كم نمي‌كند كسي نمي‌داند در اين ميان عباس وخدا چه مي‌گذرد. او چند ساعت بعد به شهادت مي‌رسد... «عباس ساعت سه و نيم بعد از ظهر پنج‌شنبه 95/3/20 به شهادت رسيد ولي ما در مقر بوديم كه عباس شهيد شده يا نه فقط مي‌دانستيم كه عباس براي جلوگيري از پيشروي دشمن به جلو رفته، موقع خورشيد بود كه همه نگران بوديم و مي‌گفتيم عباس الان مياد، سياهي شب فرارسيد همه بي‌قرار بوديم. گاهي از مقر بيرون مي‌آمديم عباس بوديم، از سر شب تا صبح هرصدايي كه مي‌آمد همه بيرون مي‌پريديم كه عباس اومد،عباس اومد صبح فرارسيد، نيروهايي که براي جلو رفتند، پيكر مطهرش را به عقب آوردند، ديديم صورت عباس را خضاب كرده و سرخي‌اش سرزمين را رنگین کرده است» (س) 🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e
💠 از دانشگاه و ازدواج تا شهادت 🌸🍃عباس مهرماه ۱۳۹۰ وارد دانشگاه امام حسین(ع) شد و بعد از پایان تحصیلات به‌طور رسمی کارش را در شروع کرد. یکبار که به محل کارش رفته بودیم، مسئولش خیلی از ، و عباس تعریف می‌کرد. می‌گفت: «با اینکه کار عباس مرتب در ارتباط با ارباب رجوع بوده است، اما عباس برای هر مراجعه کننده ای که وارد اتاق می‌شد، می‌ایستاد و با روی خوش کار آنها را انجام می‌داد.» 🌺🍃سالهای آخر احساس می‌کردم عباس خیلی از سنش است. از نظر من عباس همه ارکان وجودی یک را داشت، فقط مانده بود که کند. درباره ازدواج با او صحبت کردم و چند تا دختر خوب از جمله دختر عمویش را معرفی کردم. قرار شد فکر کند و به ما اطلاع دهد. از تهران تماس گرفت. را انتخاب کرده بود. 🌹🍃مراسم نامزدی با قرائت خطبه محرمیت بین عروس و داماد ۲۸ بهمن ۹۴ برگزار شد و حالا همه دعاگوی داماد ۲۳ ساله و عروس ۱۷ ساله بودند. 🌼🍃دی ماه ۹۴ بود. گفت: می‌خواهم به سوریه بروم. راستش را بخواهید به فکر فرو رفتم. اما گفتم: برو، خدا پشت و پناهت. پدرش هم بود. عباس خیلی شد شاید باور نمی‌کرد، ما این‌قدر زود راضی شویم. می‌خندید و می‌گفت: آفرین به شما. خانواده دوستانم  به این راحتی راضی نشدند. فقط خواهرش و همسرش خیلی راضی نبودند. که خودش با همسرش صحبت کرد تا رضایتش را جلب کند. 🌸🍃عباس دوم اردیبهشت ۹۵ اعزام شد هر دو سه روز یکبار، با ما تماس می‌گرفت. در سوریه اول به زیارت حرم (س) رفته بود. همرزمان عباس به ما گفتند که عباس را از خانم گرفت 🥀🍃در آخرین تماس به من گفت: یادتان است، هنگام آمدن به من گفتید اگر شهید شدی کن؟ جواب دادم: من گفتم، اما همه دعا می‌کنند که شما سالم برگردی. ما منتظریم. خندید و گفت: مادر! شاید دعای شما مستجاب شود...  🌷 🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلمی از 🔴ریتم زندگی در نگاه همه چه کوچک و چه نوع جریان دارد 🔻و ما آدم ها غافل از این هستیم که چهره‌های دیگری هم بودند✔️ که آرامش را به ما هدیه دادند و تصویرشان در قاب‌های📸 خاطر همه ما گره خورده 🔺پس بیاییم گاهی به قاب ها نگاه کنیم 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e
🔻به روایت مادر شهید: همسرم چند روز قبل از تولد عباس، به مجلس اهل بیت رفته بود. با شنیدن روضه حضرت ابوالفضل دلش لرزیده و کرده بود نام پسرش را عباس بگذارد. 🌷یک سال از شهادت عباس دیدم که با پسرم وارد سرسبز و بزرگی شدم که معظم انقلاب بر سکویی در باغ نشسته بودند. با عباس خدمت رفتیم و سلام کردم و احوال آقا را جویا شدم. 🌷آقا به اشاره کردند که: پیش من بیا. عباس کنار آقا نشست و آقا دو سه بار دست به سر پسرم کشید و به عباس جملاتی گفتند که بعد از خواب دیگر یادم نیامد آن جملات چه بودند. 🌷 🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2246836256Cac6c1d283e