eitaa logo
•| شهید محمد حسین حدادیان |•
773 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
5هزار ویدیو
124 فایل
♦️شهیدمحمدحسین‌حــدادیان 🌹ولـــادت۲۳دی‌مـــــاه‌۱۳۷۴ 🌿شــهادت‌۱اسفـــندماه۱۳۹۶ 🌹ٺوســط‌دراویــش‌داعشی خادم: @sh_hadadian133 خادم تبادل: @falx111 کپی حلال برای ظهور آقا خیلی دعا کنید !❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 الإمامُ عليٌّ عليه السلام :الحَمدُ للّه ِ الّذي جَعلَ تَمْحيصَ ذُنوبِ شِيعتِنا في الدُّنيا بمِحْنتِهِم، لِتَسْلَمَ بِها طاعاتُهُم و يَسْتَحِقّوا علَيها ثَوابَها. سپاس و ستايش خدايى را كه رنج و گرفتارى پيروان ما را مايه زدوده شدن گناهان آنان در دنيا قرار داد تا با اين رنجها و بلاها طاعاتشان سالم ماند و سزاوار پاداش آن شوند @ⓙⓞⓘⓝ↴ ❀|→@sh_hadadian74⃟🌹
~🕊 🌿💌 میگفت: بہ‌ جاۍاینکہ‌ عکس‌ خودتونو بزارید پروفایل‌ تا بقیہ‌ با دیدنش‌ بہ‌ گناه‌ بیفتن؛ یہ‌ تلنگر قشنگ‌ بزارید کہ‌ با دیدنش بہ‌ خودشون‌ بیان..!. :) ♥️🕊 ✨ʝơıŋ➘ |❥ @sh_hadadian74 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰ نویسنده: شهید مدافع حرم 🌸بسم رب الشهدا والصدیقین🌸 قسمت دهم  داستان دنباله دار عاشقانه ای برای تو: ✨✨ 🍃گل خریدن تقریبا کار هر روزش بود ... گاهی شکلات هم کنارش می گرفت ... بدون بهانه و مناسبت، هر چند کوچیک، برام چیزی می خرید ... زیاد دور و ورم نمیومد ... اما کم کم چشم هام توی محوطه دانشگاه دنبالش می دوید ... 🍃رفتارها و توجه کردن هاش به من، توجه همه رو به ما جلب کرده بود ... من تنها کسی بودم که بهم نگاه می کرد ... پسری که به خنثی بودن مشهور شده بود حالا همه به شوخی رومئو صداش می کردن ... 🍃اون روز کلاس نداشتیم ... بچه ها پیشنهاد دادن بریم استخر، سالن زیبایی و ... 🍃همه رفتن توی رختکن اما پاهای من خشک شده بود .. برای اولین بار حس می کردم در برابر یه نفر تعهد دارم ... کیفم رو برداشتم و اومدم بیرون ... هر چقدر هم بچه ها صدام کردن، انگار کر شده بودم ... 🍃چند ساعت توی خیابون ها بی هدف پرسه زدم ... رفتم برای خودم چند دست بلوز و شلوار نو خریدم ... عین همیشه، فقط مارکدار ... یکیش رو همون جا پوشیدم و رفتم دانشگاه ... 🍃همون جای همیشگی نشسته بود ... تنها ... بی هوا رفتم سمتش و بلند گفتم: هنوز که نهار نخوردی؟ ... 🍃امتحانات تموم شده بود ... قرار بود بعد از تموم شدن امتحاناتم برگردم ... حلقه توی جعبه جلوی چشمم بود ... 🍃دو ماه پیش قصد داشتم توی چنین روزی رهاش کنم و زیر قولم بزنم ... اما الان، داشتم به امیرحسین فکر می کردم ... اصلا شبیه معیارهای من نبود ... 🍃وسایلم رو جمع کردم ... بی خبر رفتم در خونه اش و زنگ زدم ... در رو که باز کرد حسابی جا خورد ... بدون سلام و معطلی، چمدونم رو هل دادم تو و گفتم: من میگم ماه عسل کجا میریم ... 🍃آغاز زندگی ما، با آغاز حسادت ها همراه شد ... اونهایی که حسرت رومئوی من رو داشتند ... و اونهایی که واقعا چشم شون دنبالش افتاده بود ... 🍃مسخره کردن ها ... تیکه انداختن ها ... کم کم بین من و دوست هام فاصله می افتاد ... هر چقدر به امیرحسین نزدیک تر می شدم فاصله ام از بقیه بیشتر می شد ... ✍ادامــــــه دارد .... @sh_hadadian74
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام به امام حسین (علیه‌السلام) به نیابت از همه شهداو شهید محمدحسین حدادیان ✨ 🌹| اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌹| وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌹| وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌹| وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ دوســـــ♥️ـــــت دارم هر شب آقا به امید زیارت تو توی رویاهام می‌خوابم💫 شب به خیر ای حرمت شرح پریشانی ما🌙 🌟 التماس دعای فرج 🌟 •┄═•✨🌙•═┄• @sh_hadadian74 •┄═•✨🌙•═┄•
بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ🌿