فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسدارِ آقا نمے ماند
تا ظهـور را ببینـد ...
#شهـید مے شود
تا ظهـور نزدیڪ شود ...
" اللّٰھُـم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْــ "
#التمـاسدعاۍشهـادټ
#شهید_محمد_حسین_حدادیان
#کپی_با_ذکر_صلوات📿
☆••~♡••🌸🦋••♡~••☆
@sh_hadadian74
☆••~♡••🌸🦋••♡~••☆
•| شهید محمد حسین حدادیان |•
#رمان #تنها_میان_داعش #پارت_چهارم 📚 چند روزی حال دل من همین بود وحشت زده 😰 از نامردی که میخو
#رمان
#تنها_میان_داعش
#پارت_پنجم
📚 صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونههای من هم از خجالت گل انداخته بود 🌹 که حرارت صورتم را به خوبی حس میکردم . زیره لب عذر خواهی کردم ، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم ، بی نهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه می درخشید 🤩 و همچنان سر به زیر می خندید . 😊
انگار همه تلخی های این چند روز فراموشش شده بود و با تهمتی که به عدنان زده بود ، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت می خندید . چین و چروک صورت عمو هم از خنده پر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم .
پاورچین برگشتم و سر جایم کنار حلیه همسر عباس نشستم . زن عمو به دخترانش 👭 زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف 🤱 به اتاق رفتند .
حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و همچنان نه با لب هایش که با چشمانش می خندید . 😍
واقعاً نمی فهمیدم چه خبر است 🤷♀ ، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود
که عمو با مهربانی شروع کرد : 《نرجس جان ! ما چند روزی میشه می خوایم باهات صحبت کنیم ، ولی حیدر قبول نمی کنه . میگه الان وقتش نیس . 🙅♂ اما حالا من این شربت را به فال نیک می گیرم و این روزهای خوب ماه رجب و تولد امیرالمومنین علیه السلام رو از دست نمیدم !》
حرفهای عمو سرم را بالا آورد ، نگاه مرا به میهمانی چشم حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است .
پیوند نگاهمان 👀 چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم .
هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه ، راز فریاد آن روز حیدر ، قهر این چند روز و نگاه و خنده های امشبش را یکجا فهمیدم که دلم لرزید .
دیگر صحبت های عمو و شیرین زبانی های زن عمو را در هالهای از هیجان می شنیدم که تصویر نگاه 👀 عاشقانه حیدر لحظهای از برابر چشمانم کنار نمی رفت .
حالا فهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان ، عاشقانه ای بود ♥️ که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت .
خواستگاری عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم .
در خلوتی که پیش آمده بود ، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتی تر از همیشه همچنان سرش پایین است . انگار با بر ملا شدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت می کشید و دستان مردانه اش به نرمی می لرزید .
موهای مشکی و کوتاهش 👨🏻 هنوز از خیسی شربت می درخشید و پیراهن خیس و سفیدش به شانه اش چسبیده بود که بی اختیار خنده ام گرفت . 😄
خندم را هر چند زیر لب بود اما شنید که سرش را بلند کرد و با مهربانی به رویم لبخند زد . 😊
دیگر از راز دلش خبر داشتم که تا نگاهم کرد از خجالت سر به زیر انداختم .
تا لحظاتی پیش او برایم همان برادر بزرگتر بود و حالا می دیدم در برابر خواهر کوچکترش دست و پایش را گم کرده و عاشق شده است . 💓
اصلا نمیدانستم این تحول عاشقانه ♥️ را چگونه تعبیر کنم که با لحن گرم و گیرایش صدایم زد : 《دختر عمو !》📚
#شهید_محمد_حسین_حدادیان
#عاشقانه_ای_درمیان_داعش
☆••●♡••🌸💝••♡●••☆
@sh_hadadian74
☆••●♡••🌸💝••♡●••☆
#رمان
#تنها_میان_داعش
#پارت_ششم
📚 سرم را بالا آوردم و در برابر چشمان گرم و نگاه گیرا تَرش 👀 ، زبانم بند آمد و او بی هیچ مقدمهای آغاز کرد :《 چند روز بود بابا سراغ اون نامرد رو می گرفت و من نمی خواستم چیزی بگم. می دونستم اگه حرفی بزنم تو خجالت 🙈 می کشی .》
از اینکه احساسم را می فهمید ، لبخندی بر لبم نشست 😊
و به آرامی ادامه داد :《 قبلاً از یکی از از دوستانم شنیده بودم عدنان خیلی به تکریت رفت و آمد داره . این چند روز بیشتر حساس شدم و آمارش رو گرفتم تا امروز فهمیدم چند ماهه با یه گروه بعثی تو تکریت ارتباط داره . بهانه خوبی شد تا پیش بابا عذرش رو بخوام .》
مستقیم نگاهش می کردم که بعثی بودن عدنان برایم باور کردنی نبود 😳
و او صادقانه گواهی داد :《 من دروغ نمی گم دختر عمو ! حتی اگر اون روز اون بی غیرتی رو ازش ندیده بودم ، بازم همین بعثی بودنش برام حجت بود که دیگه باهاش کار نکنیم !》
پس آن پَست فطرتی که چند روز پیش راهم را بست و بی شرمانه به حیایم تعرض کرد ، از قماش قاتلان پدر و مادرم بود ! 😱
غبار غم بر قلبم نشست و نگاهم غمگین به زیر افتاد 😔
که صدای آرام بخش حیدر دوباره در گوشم نشست :《 دختر عمو ! من اون روز حرف تو رو باور کردم ، من به تو شک نکردم . فقط غیرتم قبول نمیکرد حتی یه لحظه جلو چشم اون نامرد باشی ، واسه همین سرت داد زدم .》
کلمات آخرش به قدری خوش آهنگ بود 🎼 که دلم نیامد نگاهش را از دست بدهم ؛ سرم را بالا آوردم و دیدم با عمق نگاهش از چشمانم عذر تقصیر می خواهد . 🙏🏻
سپس نگاه مردانه اش پیش چشمانم شکست و با لحنی نرم و مهربان نجوا کرد :《منو ببخش دختر عمو ! از اینکه دیر رسیده بودم و تو اونقدر ترسیده بودی ، 😰 انقدر عصبانی شدم 😡 که نفهمیدم دارم چیکار می کنم ! وقتی گریهات گرفت 😢 ، تازه فهمیدم چه غلطی کردم !
دیگه از اون روز روم نمیشد تو چشمات نگاه کنم ، 😞 خیلی سخته دل کسی رو بشکنی که از همه دنیا برات عزیزتره !》
احساس کردم جمله آخر از دهان دلش پرید که بلافاصله ساکت شد و شاید از فوران ناگهانی احساسش خجالت کشید ! 🙈
میان دریایی از احساس شفاف و شیرینش شناور شده و همچنان نگاهم به ساحل محبت 🏝 برادرانه اش بود ؛
به این سادگی نمی شد نگاه خواهرانه ام را در همه ی این سال ها تغییر دهم که خودش فهمید و دست دلم را گرفت :《ببین دختر عمو ! ما از بچگی باهم بزرگ شدیم ، همیشه مثل خواهر و برادر بودیم . من همیشه دلم می خواست از تو و عباس حمایت کنم ، حتی بیشتر از خواهر های خودم ، چون شما امانت عمو بودید ! اما تازگی ها هر وقت می دیدمت دلم می خواست با همه وجودم ازت حمایت کنم ، می خواستم تا آخر عمرم مراقبت باشم ! نمی فهمیدم چِم شده تا اون روز که دیدم اون نانجیب اونجوری گیرت انداخته ، 😱 تازه فهمیدم چقدر برام عزیزی و نمی تونم تحمل کنم کس دیگه ای ...》
#شهید_محمد_حسین_حدادیان
#عاشقانه_ای_درمیان_داعش
☆••●♡••🌸💝••♡●••☆
@sh_hadadian74
☆••●♡••🌸💝••♡●••☆
4_5940543720079231197.mp3
2.07M
🔊
🎼 پادڪست بســیار زیـبا
🎤حجت الاسلام #دارستانی
✅ #چــرا_گـــرفتادی
⏱ ۳ دقـــیقه و ۵۶ ثانــیه
☆••~♡••🌸🦋••♡~••☆
@sh_hadadian74
☆••~♡••🌸🦋••♡~••☆
هدایت شده از POLICENOPO
خبر بسیار دلچسب برای خادمین شهدا
♦️سفرهای راهیان نور از تیر ماه
از سرگرفته میشود
🔰رئیس ستاد مرکزی راهیان نور اعلام کرد با رعایت پروتکل های بهداشتی از تیر ماه ۱۳۹۹ سفرهای راهیان نور در مناطق سفید انجام می شود.
@nopopolice
🕊 #افلاکیان_خاکی
📖اگر مهمان با دعوت آمده بود، سفارش میکرد فقط یک نوع غذا درست کنم و اگر ناخوانده هم بود میگفت: هر چه که داریم باهم میخوریم. حتی اگر نان و ماست باشد. یک شب ...
#شهید_عباس_بابایی🌷
#شهدا_گاهی_نگاهی
#شهید_محمد_حسین_حدادیان
☆••~♡••🌸🦋••♡~••☆
@sh_hadadian74
☆••~♡••🌸🦋••♡~••☆
Majid Banifatemeh - Mibare Baroon Roy Sar Majnoon (128).mp3
6.91M
#مداحۍتایم🎧
#سیدمجیدبنیفاطمه
●°|میباره بارون روی سر مجنون
توی خیابون رویایی 💔|°●
ــــــــــــــــــــــــــــ﴿😭﴾ــــــــــــــــــــــــــــ
#التمـاسدعاۍشهـادټ
#شهید_محمد_حسین_حدادیان
#کپی_با_ذکر_صلوات📿
#ارسالی_از_اعضا🌺🙏
ممنون بانوجان 🦋
☆••~♡••🌸🦋••♡~••☆
@sh_hadadian74
☆••~♡••🌸🦋••♡~••☆
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
#قرار_روزانه
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
☆••●♡••🌸💝••♡●••☆
@sh_hadadian74
☆••●♡••🌸💝••♡●••☆
🌹ازطرف خدا🌹
🎆 عالم ز برایت آفریدم، گله کردی
🎇 از روح خودم در تو دمیدم، گله کردی
🎆 گفتم که ملائک همه سرباز تو باشند
🎇صد ناز بکردی و خریدم،گله کردی
🎆 جان و دل و فطرتی فراتر ز تصو
🎇 از هرچه که نعمت به تو دادم، گله کردی
🎆 گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم
🎇 بر بخشش بی منت من هم گله کردی
🎆 با این که گنه کاری و فسق تو عیان است
🎇 خواهان توأم، تویی که از من گله کردی
🎆 هر روز گنه کردی و نادیده گرفتم
🎇 با اینکه خطای تو ندیدم، گله کردی
🎆 صد بار تو را مونس جانم طلبیدم
🎇 از صحبت با مونس جانت، گله کردی
🎆 رغبت به سخن گفتن با یار نکردی
🎇 با این که نماز تو خریدم، گله کردی
🎆 بس نیست دگر بندگی و طاعت شیطان؟؟
🎇 بس نیست دگر هرچه که از ما گله کردی؟؟!
🎆 از عالم و آدم گله کردی و شکایت
🎇 خود باز خریدم گله ات را، گله کردی..
همیشه شکر گذار خدا باش , و به آنچه داری قانع و شاد باش,
#شکرت_خدا
#شهید_محمد_حسین_حدادیان
#شهیدنشویم_میمیریم
#کپی_با_ذکر_صلوات📿
☆••~♡••🌸🦋••♡~••☆
@sh_hadadian74
☆••~♡••🌸🦋••♡~••☆