#سید ابراهیم هم بدون اینکه بگذارد مردم فریبخورده کومله و ضدانقلاب او را بشناسند، سر سفرههایشان مینشست، با آنها غذا میخورد، شب را در منزلشان میماند و با رفتار #مهربانی که داشت، آنها را جذب انقلاب میکرد.
🍃⚘🍃
با توجه به #فعالیتهای گستردهای که #همسرم در منطقه داشت، ضدانقلاب او را شناسایی کرده بودند؛ در بیجار هم که بودیم، چند بار برای #ترور ما آمدند اما موفق نشدند؛ حتی یک شب ضدانقلاب به منزل ما حمله کرد.
وقتی با واکنش همسایهها مواجه شدند، فرار کردند؛ تا اینکه در جریان تردد در بوکان، در حالی که من و سمیه تنها دخترمان که آن موقع یک ساله بود، همراه #سیدابراهیم بودیم، او را به #اسارت گرفتند.😭
🍃⚘🍃
آن موقع من روحیه خوبی نداشتم؛ خیلی نگران #سیدابراهیم بودم؛ بعد از دستگیری شون رادیو کومله اعلام #سه روز جشن در منطقه کرد و حتی در رادیو اعلام کردند: «ما دست خمینی را در منطقه قطع کردیم».😭
🍃⚘🍃
۳_۴ سال از #شهادت سید ابراهیم، بیخبر بودیم؛ پیکرش را هم به ما تحویل نداده بودند؛ تا اینکه عامل #شهادت همسرم دستگیر شد؛ خودم در جریان بازجویی از او حضور داشتم؛ بعد یقین پیدا کردم که #سیدابراهیم به #شهادت رسیده😭
🍃⚘🍃
#همسرم در #وصیت خود نوشته بود: «آرزو دارم زیر #شکنجه #شهید شوم؛ #جسدم پیدا نشود؛ لحظه #شهادت، مادرم #حضرت زهرا(س)⚘ بر بالین من بیایند»😭
🍃⚘🍃
#ابراهیم توسط خود #مسئول گروهك كومله #شكنجه می شده 😭
گفتند آن قدر با كابل به كف پای #ابراهیم زده بود كه كف پایش از گوشت به استخوان رسیده بود😭. زانوها واستخوان های پایش را شكسته بود به طوریكه قادر نبود روی پا بایستد و بخش اعظمی از قسمت های بدنش سوزانده شده بود.😭😭😭
🍃⚘🍃
یكی از شكنجه گرها كه زندانبان #ابراهیم بود گفت كه من برایش غذا میبردم. روز اول كه برایش غذا بردم دست داشت، روز دوم دست نداشت و دست هایش را شكسته بودند😭
🍃⚘🍃
روز سوم كه برایش غذا بردم نه #دست داشت و نه #پا.😭 پاهایش را هم شكسته بودند و نمیتوانست هیچ كاری انجام دهد.😭
🍃⚘🍃