eitaa logo
شکوفه های سعادت(کانون تبلیغی فطرت)
868 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.7هزار ویدیو
198 فایل
جهت نشر و ترویج معارف معرفتی ناب اهل بیت(ع) اقدام به ایجاد کانال شکوفه های سعادت گردید. 📱ارتباط با ادمین: @YaQaem313 پیام‌گیر : 📩 https://gkite.ir/es/8258024 (کانون فرهنگی تبلیغی فطرت و کانون فرهنگی هنری شهید کارگر مسجد آقایار سلطان شهرستان میانه )
مشاهده در ایتا
دانلود
______________________________________ 👈 توصیه های مقدماتی: حاج آقا علیپور پیش از توصیه عمل به دستورالعمل های مقدماتی (استفاده از کلیپ های صوتی سی دی) ، جهت ایجاد انگیزه تاکید اکید دارند به مطالعه جزوه فطرت (کتاب فطرت) . ______________________________________ ⬛️ (۷) جزوه فطرت جلسه سوم: به خاطر سؤال بعضي از دوستان، بحث توجه و تفكر و فرق آن‌ها را دوباره تكرار مي‌كنیم تا مطلب، كاملاً واضح شود. تمركز ـ تفكر ـ تعقل ـ توجه: تمركز، معناي عامّي دارد. وقتي حركت‌هاي مختلف را بر يك نقطه خاص جهت دهيم، بر آن نقطه، تمركز داده‌ايم. يا اگر يك سطل را در نظر بگيريم كه 4 يا 5 سوراخ دارد، آب در خروج از سطل به آن‌ها پخش مي‌شود. اگر همه سوراخ‌ها را بگيريم و آب فقط از يكي از آن‌ها بيرون بيايد، آب را به آن يك سوراخ تمركز داده‌ايم. و نیز اشعه خورشيد که توسط عدسی متمرکز می شود. در تفكر، ذهنمان را كه به جهات مختلف همچون شنيدني‌ها و ديدني‌ها و تخيلات و انواع و اقسام چيزهاي مختلف حركت مي‌كرد، به سوی یک چیز حرکت داده و بر روی آن شی واحد تمرکز دادیم؛ حركت‌هاي پراكنده آن را جمع كرديم و از يك معلوم به سوي يك مجهول مشخص؛ اينجا داريم تفكر مي‌كنيم. وقتي ذهن را تمركز داديم به اين مجهول، مي‌توانيم آن مجهول را قوي‌تر دريابيم. خود ذهن و فكر، يكي از ابعاد 75 گانه عقل است[جلسه قبل]. بعد اگر خود عقل را بر چيزي تمركز دهيم، تعقل است. يك وقت هم هست كه خود حقيقت خودمان را در خودمان، تمركز می¬دهيم، اين توجه است. در خود تمركز، قدرت و خاصيتي است و اثرو نمود آن حركت‌ها كه تمركز داده‌ايم، چندين برابر مي‌شود. مثل عدسي كه دراثر تمركز اشعه، تخته را مي‌سوزاند. يا اينكه وقتي مسأله‌اي را نمي‌فهميم، اگر همه حركات ذهن را برآن تمركز دهيم، قدرت آن بيشتر مي‌شود و مي‌تواند مجهول را دريابد. تمركز چنين قدرتي دارد و اين روشن است. اما نكته مهم و قابل دقت، در بحث توجه اين است كه: وجه يعني حقيقت انسان؛ توجه اين است كه حقيقت انسان در خودش توجه پيدا كند. بين تفكر و تعقل، با توجه فرق است. در تفكر يا تعقل، يك تفكر كننده است، يك فكر و يك مجهول. اما در توجه، البته توجه بر خود و به فطرت خود، توجه كننده خودش است، خود توجه هم خودش است و توجه شونده هم خودش است. اينجاست كه مطلب خيلي دقيق است. اگر كسي بتواند چنين وضعيتي را در خود پيدا كند؛ وقتي تمركز كرده، اثر آن در تفكر و ... اين همه آثار دارد؛ حال اگر حقيقت انسان، خودش در خودش تمركز پيدا كند، چه مي‌شود؟! چه چيزهايي را شناخت پيدا مي‌كند. آثار اين كار، آن قدر زياد است كه فقط مي‌توان گفت كه انسان، تولد جديدي پيدا مي‌كند! اما در توجه مشكلاتي است كه تا آن‌ها رفع نشود، توجه حاصل نمي‌شود. شايد در تفكر بتوان با تمرين، اين كار را انجام داد. مثلاً بعضی از مرتاضان با تمركز ذهن، اراده را بالا مي‌برند و در اثر آن، مي‌توانند در چيزهايي تصرف كنند و كارهاي شگفت‌انگيز انجام دهند و خدا را هم نشناسند. اين خيلي مشكل نيست؛ اما توجه به خود، براي هيچ احدي ممكن نيست. فقط از يك راه ممكن است و آن هم اين است كه با قوانين قرآن و مسير الهي مي‌توان به آن رسيد. آنقدر ظريف است كه اشتباهات كوچك هم نمي‌گذارد به آن برسد. ادامه دارد... . 📖 کانال ندای فطرت @nedayefetrat2
______________________________________ 👈توصیه های مقدماتی: حاج آقا علیپور پیش از توصیه عمل به دستورالعمل های مقدماتی (استفاده از کلیپ های صوتی سی دی) ، جهت ایجاد انگیزه تاکید اکید دارند به مطالعه جزوه فطرت (کتاب فطرت) . ______________________________________ ⬛️ (۸) جزوه فطرت ادامه جلسه سوم : يكي از موانع مهم كه مانع مي‌شود توجه به حقيقت خود بكنيم، تمام اعمالي است كه مطابق دين و قوانين آفرينش ما انجام نشده است. بلا تشبيه مانند پارچه‌اي كه گِلي شده است و آن گل هم خشك شده، پارچه ديگر امكان باز و بسته شدن ندارد. بايد گل را شست و بعد پارچه را باز و بسته كرد. اين فطرت، در اثر اعمال، آنقدر خشك شده كه ديگر حتي حركتي براي توجه خودش به خودش ندارد. راه، فقط از اين جاست و تمام. اگر روي اين، كار شد و به تدريج تميز شد و آمادگي براي توجه به خود پيدا كرديم، كم‌كم آماده شناخت جديدي مي‌شويم، كه مخصوص فطرت است؛ نه ذهن و نه حتي عقل قدرت رسيدن به آن را ندارد. هرچند كه قرآن، عظمت زيادي براي عقل قائل است. عقل با ابزار (حواس پنجگانه) به شناخت مي‌رسد. هر كدام از حواس، صورت‌هايي را به نفس منتقل مي‌كند كه بعد از آن عقل به تحلیل و بررسی آنها پرداخته و به شناخت می¬رسد. ذهن مثل معده است كه لقمه‌هاي مختلف را به آن مي‌دهيم و معده لقمه‌ها را سيال مي‌كند. ذهن يا فكر، لقمه‌ها را از حواس پنجگانه مي‌گيرد و روي آن‌ها كار مي‌كند و فعل و انفعالاتي انجام مي‌دهد و آن صورت‌هاي فرد فرد را به يك مفهوم كلي تبديل مي‌كند كه آن مفهوم براي انسان، محكم مي‌شود. (البته علم ذهني نه علم در همه ابعادش). پس هر كدام از اين ابزار شناخت ناقص شد، همان اندازه از رسيدن به حقايق، محروم هستيم. مثال: فرض كنيد سه نفر را در اتاقي روي صندلي بنشانيم. اولي كَر و كور مادرزاد، ديگري كور مادرزاد، سومي يك فرد سالم. از هر سه ی اينها بپرسيم كه عالم، چه جور جايي است؟ فرد اول كه فقط سه حس از حواس پنچگانه را دارد، تصويري از عالم مي‌دهد كه فقط سه بُعد دارد. تصوير فرد دوم از عالم، چهار بعد دارد؛ و فرد سوم به پنج بعد عالم اشاره دارد. هر كدام از اين‌ها محال است شناخت بيشتري از عالم به ما بدهند. يعني شناخت ما به وسيله همان ابزار است. انسان ابزار شناخت ديگري هم دار د كه اگر آن ابزار پرورش پيدا كند، چيزهاي ديگري را هم از اين عالم مي‌بيند. اگر حس ششم در انسان باشد، باز هم بيشتر مي‌بيند و همينطور اگرحس هفتم و ... باشد. مثلاً اگر تعداد حس‌ها به 10 بُعد برسد، بازهم انسان وسيعتر از اين است. انسان، همان منبع شناخت است. اگر خود منبع شناخت، خود را از ابزار شناخت جدا كند و بيرون بيايد، آزاد از ابزار به شناخت ميرسد و وضعيت زندگي و اهداف و ... كلاً بر اين اساس تفاوت خواهد كرد. خداوند اين فطرت را براي همه انسان‌ها، سالم و نوراني و پاك در لحظه ی پا گذاشتن به اين عالم داده بود. مثل دستگاهي كه از يك كارخانه مجهز بيرون آمده، اول سالم است، هنگامي كه كار مي‌كند، به نقص‌هايي مي‌افتد. دوران اوليه زندگي انسان، در جهل مركب و تاريكي مطلق است و نياز به مراقبه دارد. اگر اين دوران را گذراند و خودش به خودش رسيد، ديگر حلّ است. اين دوره بسيار حساس است. آقايي كه در دوره كودكي با دستگاهي بازي كرده و چيزي به چشمش پرت شده و چشمش کور شده و ديگر چشم سالم ندارد، حالا وقتي مي‌گويي شما يك عضوي داشتي با اين خصوصيات، هرچه از اين چشم برايش صحبت كني، يك چيز خيالي است. حتي داشتن اين چشم هم يادش نمي‌آيد؛ در حاليكه با همين چشم با آن دستگاه، بازي كرده است و چشمش درآمده است. اما هر چه مي‌گويي، فقط يك مُشت خيالات در ذهن او مي‌آيد. چون اين حواس ظاهري ما محسوس است. وقتي در كودكي بر اثر بي‌مراقبتي داشتم از پنجره مي‌افتادم و نزديك بود فلج بشوم و در 20 سالگي هم مثل 3 سالگي باشم و در گوشه اتاق بيفتم! و حتي چيزي نمی¬فهمیدم ،كسي آمده و مرا برداشته تا از پنجره نيفتم. اين يك چيز محسوس است. اگر مادر هم نباشد، ديگران (زن همسايه و ...) مراقبند. ادامه دارد ... . 📖 کانال ندای فطرت @nedayefetrat2
______________________________________ 👈 توصیه های مقدماتی: حاج آقا علیپور پیش از توصیه عمل به دستورالعمل های مقدماتی (استفاده از کلیپ های صوتی سی دی) ، جهت ایجاد انگیزه تاکید اکید دارند به مطالعه جزوه فطرت (کتاب فطرت) . ______________________________________ ⬛️ (۹) جزوه فطرت ادامه جلسه سوم اما مسأله فطرت، با وجود اينكه اهميّتش از همه اين‌ها بيشتر بود، اما چون يك چيز نامرئي است، متأسفانه مورد مراقبت قرار نگرفته و از همان لحظه كه ما هر كاري را بر خلاف فطرت انجام داديم، آن را از بين برديم. ممكن است خيلي هم با علاقه سراغ آن كار مي‌رفتيم، اما در حقیقت عليه خودمان بود. محسوسات در اثر مراقبه سالم مانده، اما قسمتي را كه حساس‌تر است اينچنين چه بدانيم و چه ندانيم، چه در اثر لـج و چه ناآگاهي، در هر حال از بين برديم. به هر شكلي، در هر حال در نظام خلقت اثرش را مي‌گذارد. وقتي من در كودكي فُحش مي‌گفتم و همه خوششان مي‌آمد، همان مادر يا خواهر، با اينكه من با چاقو به فطرتم مي‌زدم و بايد مراقبم مي‌شدند، اما تشويق كرده و حتي فحش يادم دادند تا جلوي ديگران بگويم و ديگران بخندند؛ همان روزي كه حسودي دو تا اسباب¬بازی برادرم را مي‌كردم، من كه نمي‌فهميدم؛ همينكه اين فعل بر خلاف فطرت از من سر مي‌زد، آن‌ها بايد جلوي آن را مي‌گرفتند. همينطور چشم و گوش و زبان و ... همه را چاقو گرفتم و بر فطرتم زدم تا اينكه وقتي بزرگ شدم، ديگر الآن فطرتي باقي نمانده! حالا وقتي به من مي‌گويند كه تو فطرتي داري كه اگر سالم بود با آن مي‌توانستي خدا را ببيني، مي‌گويم كافر شده‌اي! مي‌گويند كه تو در يك روزگي و يك ماهگي خدا را مي‌ديدي. مي‌گويم كه يادم نمي‌آيد. مگر شير خوردنت يادت هست؟ اگر خدا براي ديدن يك ستون اين همه ابزار در بدن من گذاشته كه آن را ببينم، آيا ديدن خدا، اهميتش به اندازه دیدن ستون نيست؟! اگر فقط به ترجمه آنچه كه هر روز مي‌گوييم توجه كنيم، مي‌فهميم. اگر مي‌گوييم «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه»، يعني مشاهده مي‌كنم « لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه» را. پس كو؟!! اگر اين فطرت كور نشده بود، با آن ابزار مي‌ديدي، نه ديدن اين چشم. شهود يعني ارتباط مستقيم برقرار كردن. مثل اينكه به من مي‌گويند فلان چيز تلخ است. نخور؛ من توجه نمي‌كنم و مي‌خورم. آنگاه مي‌گويند: ديدي تلخ است؟ يعني به حقيقتش رسيدي و در جانِ وجودت لمس كردي ؟ (اين شهود است) اين شهود يك معناي وسيعتر از مشاهده با چشم است. خداوند بيش از همه و مهمتر از همه اين اعضا، اين فطرت را به ما داده بود. انسان حقيقتي دارد كه آن حقيقت، در اين جسم اتصال پيدا كرده است. و اين است كه حضرت علي (ع)مي‌فرمايد: «اتزعم انّك جِرمٌ صغير و فيكَ اِنطوي العالم الاكبر»؛«خيال مي‌كني كه تو تكه گوشت و استخوان هستي؛ در حاليكه در تو عالم اكبر، پيچيده و پنهان شده است.» ادامه دارد ... . 📖 کانال ندای فطرت @nedayefetrat2
______________________________________ 👈 توصیه های مقدماتی: حاج آقا علیپور پیش از توصیه عمل به دستورالعمل های مقدماتی (استفاده از کلیپ های صوتی سی دی) ، جهت ایجاد انگیزه تاکید اکید دارند به مطالعه جزوه فطرت (کتاب فطرت) . ______________________________________ ⬛️ (۱۰) جزوه فطرت ادامه جلسه سوم : خداوند در قرآن مي‌فرمايد:«فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي...» (سوره ص آيه 72 و سوره حجر آيه 29) «زماني كه تسويه كردم او را و دميدم در او روح خودم را ...» تسويه: يعني اجزاي آن چيز را طوري منظم در ارتباط با هم قرار دهيم تا قابليت پيدا كند كه يك حقيقت، يك نيرو و يك حقيقت لطيف به آن القا شود. اگر همان مثال راديو را در نظر بگيريم، قبل از ساخت، راديو به صورت هزاران قطعه در انبار موجود بود. مهندس، آن قطعات را طوري دقيق به هم ارتباط مي‌دهد و مي‌سازد تا اينكه همين ابزار بي‌خاصيت، وقتي آخرين پيچش را بست و باتري را گذاشت و روشن كرد، همه اين القائات و امواج الكترومغناطيسي در اثر آن نظم دقيق، در آن برقرار می¬شود. وقتي راديو به حدّي رسيد كه سخن گفت، مي‌گوييم اين راديو «تسويه» شده است. اگر يك سيمش قطع بشود، با يك قوطي فرقي ندارد. يا اگر يك آهنربا را در نظر بگيريم، وقتي ذرّات و اتم‌هاي آن در يك نظم خاصي در كنار هم قرار گيرند (قبلاً فقط يك تكه آهن بود) به محض اينكه چنين نظمي ايجاد شد، آناً ميدان مغناطيسي در اطراف آن به وجود مي‌آيد. « فَإِذا سَوَّيْتُهُ ... » «وقتي من آن انسان را تسويه كردم، يعني اجزاي مادّي را (سلول و ذرات او را) طوري در يك نظم فوق‌العاده تنظيم كردم، آخرين جزءكه تمام شد، روح الـهي در آن القا شد.» آيا آهنربا را فُوت كرديم كه قوه مغناطيسي حاصل شد؟! در اثر چه، ظهور پيدا كرد؟ حتي لحظه‌اي هم زمان نبرد. اصلاً بلافاصله نظم همان و ظهور و حضور قوه مغناطيسي، همان. اين جرم انسان و نظم آن چناني همان و روح خدايي در او بروز كردن، همان. پس ما اگر فرض كنيم كه جسم يك ميله آهني است، اين ماده ی ماست. قوه آهنربايي در همين آهن است؛ اما غير از اين آهن است. در باطن آن است، اما نه باطن مثل 10 مداد در داخل يك كيف. باطن انسان حتي دقيق‌تر از وجود قوه مغناطيسي در آهنرباست. نه در خود جِرمش، در نظم حاكم بر آن. من اگر اين ميله آهني باشم، يك نظمي در من حاكم است كه آن نظم تسويه شده است. يعني طوري حساب شده است كه قابليت پيدا كرده كه حقيقت من در من ظهور پيدا كند. پس حقيقت من، غير اين جسم است. اين همان فطرت است. وقتي من ديوار را مي‌بينم، خيال مي‌كنم چشمم دارد مي‌بيند. در حاليكه من دارم مي‌بينم. اما آنقدر از خودم بيگانه‌ام كه خيال مي‌كنم چشمم دارد مي‌بيند. [مثالي براي اثبات اين سخن] فرض كنید كه داريد اخبار گوش مي‌كنيد. يك لحظه اتفاق سختي در كوچه مي‌افتد كه تمام حقيقتِ توجه تو، به كوچه مي‌رود. بعد كه به حال خود برمي‌گردي از تو مي‌پرسند كه در اين مدت اخبار چه گفت؟ هيچ نمي‌داني. هر چند كه جسم اينجا بوده و گوش مي‌شنيده. بنابراين اين‌ها همه ابزار مادي است و آنكه مي شنود، منم. كوهي را در نظر مي‌گيريم كه من به آن نگاه مي‌كنم. تصوير اين كوه در چشم من يك ميليمتر است. پس بايد كوه را كوچك ببينم. خود كوه هم كه 1000 متر فاصله دارد. پس تسويه از مركز بينايي در مغز، به نفس القا مي‌كند كه به آن اندازه از كوه در من به وجود آيد. بدون اينكه مغزم متلاشي شود. یعنی کوه در مقیاس حقیقی اش در نزد فطرت است. تازه روزي بود كه اينكه چشمت مي‌بيند، آن را هم نمي‌دانستي. حتي نمي‌دانستي كه من گرسنه‌ام و گريه مي‌كنم. حتي بودنت را هم نمي‌دانستي كه هستي. تازه به اينجا رسيدي. باز هم همان نوزادي هستی كه نمي‌داني چه هستي. ادامه دارد... . 📖 کانال ندای فطرت @nedayefetrat2
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ______________________________________ 👈 توصیه های مقدماتی: حاج آقا علیپور پیش از توصیه عمل به دستورالعمل های مقدماتی (استفاده از کلیپ های صوتی سی دی) ، جهت ایجاد انگیزه تاکید اکید دارند به مطالعه جزوه فطرت (کتاب فطرت) . ______________________________________ ⬛️ (۱۱) جزوه فطرت ادامه جلسه سوم : من را بايد من بشناسم. غير از من، نمي‌تواند من را بشناسد و من هم كه هنوز در لاي گِل است و در حركات زندگي‌ام آن را داغون كرده‌ام! نفس مثل نور است؛ نور، خودش، خودش را نشان مي‌دهد. همه¬ی تفكر و حرف زدن و ديدن را با اين ابزار مي‌بينيم. اما اينها نمي‌‌توانند من را ببينند. من را بايد من ببيند. راهش اين است كه آن كارهايي كه انجام داده‌ايم، اصلاح كنيم. اما آيا خود سرانه؟! اين كه بدتر است… غير از قرآن و اهل بيت (ع) هيچ جايي از عالم خلقت وجود ندارد، منحصراً داروها و روش طبابت در اختيار قرآن و اهل بيت(ع) است. آيا سالم كردن اين من، ممكن است؟ بله! مثال آن همان آهن پوسیده است كه وقتي در داخل كوره قرار گرفت و حرارت ديد و ذوب شد، آهنِ اوليه و براق مي‌شود. بعضي از مخلوقات مانند اين است. فطرت هم اين گونه است. خداوند مي‌توانسته كاري كند كه اين طور نباشد و مانند چوب باشد كه هرچه در كوره بگذاري نابودتر مي‌شود و پوسيدگي آن قابل برگشت نيست. اما چون مي‌دانست گرفتار اين برهه مي‌شوي، تو را هم طوري آفريد كه وقتي به خودت رسيدي، ديگر هيچ بهانه‌اي نداري و مي‌تواني برگردي و آن را به مرحله اوليه بازگرداني (توبه). شايد اين چشم، دوباره درست نشود؛ ولي فطرت را مي‌تواني به آن وضع اوليه برگرداني و بتواني بگويي «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه». خداوند در سوره کهف آیه¬ی 110مي‌فرمايد: «فَمَن كاَنَ يَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا» اميد در اين دنيا مطرح است كه يك عده ممكن است نبينند و گرنه در قيامت كه همه مي‌بينند. پس می-توان به فطرت رسید ولی ما كه هنوز به آن نرسيده‌ايم . آثار آن اين گونه است، به خود فطرت برسيم چه مي‌شود؟!! اتمام جلسه سوم . 📖 کانال ندای فطرت @nedayefetrat2
باب مقدماتی تزکیه نفس 1.mp3
1.71M
حاج آقا علیپور : ⏰ فایل صوتی 5 دقیقه ای (فارسی) 👈 از جلسه تبریز 🌴موضوع : نحوه استفاده از دستورالعمل های مقدماتی (1) [مطالعه جزوه فطرت (کتاب فطرت) و ... .] کانال ندای فطرت @nedayefetrat2 کانال "دستورالعمل های مقدماتی" ندای فطرت @nedayefetrat3