بسم الله الرحمن الرحیم
*و خونی که بدرقهی راه اعتلای جوامع انسانی شد...*
در طول تاریخ استعمار، فرعونهای بسیاری پدید امدند که مردم را به استضعاف و استخفاف کشانیده و استعدادهای طبیعی و انسانی را در جهت منافع مادی خود هلاک کردندـ
اقدام مشترکی که فرعونصفتان برای پیشبرد نقشههای شوم خود داشتند، عبارت است از: از بین بردن قدرت سازندگی مرد و نابود کردن قدرت فرهنگی زن و در نتیجه بردگی نسلهای وابسته و بیهویت.
آنجا قرآن کریم کشتن مردان و زنده نگه داشتن زنان را بلای عظیمی برای یک قوم برمیشمارد، میتوان دریافت که هریک از این دو اقدام، هلاکت اقوام را به بار میآورد و باید جلوی آن را به هر قیمتی گرفت.
واقعه کشف حجاب در دوران رضاخان نیز دقیقا قدم نهادن در مسیر فرعون بود و همان مقصد شوم و ننگین را دنبال میکرد. ادعای شکیل آزادی و استقلال زن، پوستهی زرورقی بود که بر کورهی زنسوزی و جامعهسوزی کشیده بودند.
بصیرت مردمان مومن آن دیار، ماهیت حقیقی این اقدام را دریافت و در مقابل آن، عصای موسوی بلند نمود؛ خون سرخ خویش را بر نیل سیاه جامعه جهانی کوفت و نسلهای آتی را به گونهای معجزهآسا از امواج سهمگین تهدید و تطمیع و بمباران فکری و فیزیکی فرعونیان، رهایی بخشید...
پاسداشت روز ۲۱ تیر، تنها گرامیداشت صدها شهید آن حادثهی تلخنیست؛ بلکه تجلیل از گفتمانی است که بقای نسل پاک انسان بعنوان تجلیگران مقام خلیفةاللهی بر زمین را تضمین میکند.
طهارت اجتماع انسانی، رکنی رکین است که نیازمند جد و جهد مردان و زنان یک جامعه است؛ مردان و زنانی که هدف اصیل را از حیات نباتی و حیات حیوانی تفکیک میکنند و همچون والدینی دلسوز، جامعه را از لوث وجود هرنوع کژی در رفتار و گفتار منزّه میخواهند.
چنین جامعهای نه تنها گرفتار فرعونصفتها نخواهد شد، بلکه سپری قویم را در برابر فرعونِ نفس خود و استکبار نفوسِ شرور ایجاد خواهد کرد. واکسینه شدن جامعه مومن در برابر هرنوع کژی، از همین نکته نشات میگیرد که حساسیتها بر پاکیزگی جامعهی ایمانی همواره متجلی بوده و محترم شمرده شود و برای آن، خون داده شود...
همنوا با امام حسين (علیه السلام) در مناجات عرفه
به عنوانراهي به سوي علم حضوري، قسمت آخر دعاي عرفه حضرت اباعبداللهالحسين علیه السلام که نیاز به دقت بیشتری دارد را به تماشا می نشينيم، مسلّم يکي از زيباترين تلاشها براي رفع حجاب بين عبد و ربّ و حفظ «وقت» و ايجاد زمينه تجلي انوار ربالعالمين را در اين مناجات مييابيد که چگونه حضرت به عنوان راه ارتباط حضوري با خداوند را مينمايانند.
در آخرِ دعاي عرفه فرازهايي هست که ميتواند در سيري که ميخواهيم شروع کنيم به عنوان دستورالعمل مورد استفاده قرار گيرد، و به طرز عجيب و فوقالعادهاي ميتواند عامل فکر و ذکر و حفظ «وقت» باشد. سعي شده به نحو بسيار مختصر باب نظر به اين امر گشوده شود تا ارتباط حضوري با خدا در عمل معني خود را بنماياند.
حضرت عرضه ميدارند:
إِلَهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنَايَ فَكَيْفَ لا أَكُونُ فَقِيرا فِي فَقْرِي.
خدايا! در آن زمان که داراي امکانات مادي هستم، فقيرم، پس چگونه وقتي خود را خارج از آن امکانات مادي مييابم، فقير نباشم و در آن حالتِ احساس فقر، آزاد از همة حجابهاي دروغين، با تو بهسر نبرم؟
إِلَهِي أَنَا الْجَاهِلُ فِي عِلْمِي فَكَيْفَ لا أَكُونُ جَهُولا فِي جَهْلِي.
خدايا! وقتي با داشتن علم به مفاهيم، هيچ نميدانم، چگونه آنگاه که در مقابل انوار عظيم تو قرار ميگيرم و معلوم ميشود که هيچ نميدانم، جاهل نباشم، تا در اثر آگاهي به جهل خود از حجاب اطلاعات، خود را آزاد نکنم و متصل به درياي علم تو نگردم؟
إِلَهِي إِنَّ اخْتِلافَ تَدْبِيرِكَ وَ سُرْعَةَ طَوَاءِ مَقَادِيرِكَ مَنَعَا عِبَادَكَ الْعَارِفِينَ بِكَ عَنِ السُّكُونِ إِلَى عَطَاءٍ وَ الْيَأْسِ مِنْكَ فِي بَلاءٍ.
خدايا! ظهور تدبيرهاي متفاوت و سرعت سير تقديرهايت، مانع ميشود، تا نه بندگانت به پايداري عطايت مطمئن شوند، و نه در موقع افتادن در بلاها نسبت به خارجشدن از آنها مأيوس گردند. زيرا که همواره خود را در تدبيرات مختلف، به جلوات متفاوت مينماياني، تا بندگانت نيز با همة جمالت آشنا گردند و گرفتار مفاهيم ثابتي نسبت به تو نباشند.
إِلَهِي مِنِّي مَا يَلِيقُ بِلُؤْمِي وَ مِنْكَ مَا يَلِيقُ بِكَرَمِكَ.
خدايا! من در ذات خود هيچام، هيچ - عدمي در طلب وجود و قوهاي طالب فعليت- پس از من جز تقاضا و آمادگيِ پذيرش الطاف تو نميسزد، و از تو نيز جز کرم و توجه به نيازهاي من نميسزد، من تمام وجودم را به عنوان تمام طلب در معرض کرم تو ميگذارم و تو نيز با تمام کرمت بر جان من نظر کن که شايستة آن هستي.
إِلَهِي وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِاللُّطْفِ وَ الرَّأْفَةِ لِي قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفِي أَ فَتَمْنَعُنِي مِنْهُمَا بَعْدَ وُجُودِ ضَعْفِي.
خدايا! قبل از آنکه نيازها و ضعفهاي من ظاهر گردند، تو خود را به لطف و رأفت وصف نمودي. آيا مگر ممکن است وقتي که ضعف و نيازهاي من ظاهر و عرضه شد، از لطف و رأفت خود دريغ ورزي؟ اي همه لطف و رأفت!
إِلَهِي إِنْ ظَهَرَتِ الْمَحَاسِنُ مِنِّي فَبِفَضْلِكَ وَ لَكَ الْمِنَّةُ عَلَيَّ وَ إِنْ ظَهَرَتِ الْمَسَاوِي مِنِّي فَبِعَدْلِكَ وَ لَكَ الْحُجَّةُ عَلَيَّ.
خدايا! آنگاه که زيباييهايي از من نمايان گردد، تو به فضل خود آنها را نماياندي و بر من منت نهادي، و اگر بديهايم نمايان شد، به عدل خود چنين کردي - و آنچه استحقاق من بود نماياندي - پس در هر حال حجت را بر من تمام کردي. و شأن تو چنين است که بندهات را ميپروري و او را در شرايط مختلف امتحان ميکني.
إِلَهِى كَيْفَ تَكِلُنِي وَ قَدْ تَكَفَّلْتَ لِي وَ كَيْفَ أُضَامُ وَ أَنْتَ النَّاصِرُ لِي أَمْ كَيْفَ أَخِيبُ وَ أَنْتَ الْحَفِيُّ بِي.
خدايا! چگونه ممکن است رهايم کني، در حالي که عهدهدار من شدي، و چگونه پايمال شوم در حالي که تو ياور من هستي، يا چگونه ممکن است نااميد شوم، در حالي که اينچنين به من مهرباني؟ پس يک راه بيشتر نيست و آن اين که تمام توجه قلبي خود را به تو بيندازم.
هَا أَنَا أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِفَقْرِي إِلَيْكَ وَ كَيْفَ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِمَا هُوَ مَحَالٌ أَنْ يَصِلَ إِلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ أَشْكُو إِلَيْكَ حَالِي وَ هُوَ لا يَخْفَى عَلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ أُتَرْجِمُ بِمَقَالِي وَ هُوَ مِنْكَ بَرَزٌ إِلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ تُخَيِّبُ آمَالِي وَ هِيَ قَدْ وَفَدَتْ إِلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ لا تُحْسِنُ أَحْوَالِي وَ بِكَ قَامَتْ.
اينک من با چنين اميدي، با فقر و نياز کامل به تو متوسل ميشوم، و چگونه به تو توسل جويم به آنچه که محال است آن به تو برسد - زيرا در ذات خود فقيرم و تو را شايستگي فقر نيست؟- و از طرفي چگونه از احوالات و از تنهايي خود به تو شکايت کنم، در حالي که آن از تو پنهان نيست؟ يا چگونه آن را براي تو بازگو کنم در حالي که آن از تو است و به سوي خودت آشکار شده؟ و يا چگونه از برآوردهشدن آرزوهايم نااميد شوم در حاليکه آنها به درگاه تو وارد ميشوند؟ و يا چگونه ممکن است احوال مرا نيکو نگرداني، در حالي که به نور تو قائم است.
إِلَهِي مَا أَلْطَفَكَ بِي مَعَ عَظِيمِ جَهْلِي وَ مَا أَرْحَمَكَ بِي مَعَ قَبِيحِ فِعْلِي.
خدايا! چقدر با آنهمه جهل من نسبت به تو، تو به من لطف داري، و چقدر با آنهمه بيادبي نسبت به ساحت قدسيات، تو به من مهرباني.
در اين فراز به خدا عرضه ميداري: با ديدن غفلتهاي خود نسبت به تو، نهتنها ضعفهاي خودم برايم نمايان گشت، از آن مهمتر لطف و رحمت بيکرانة تو برايمان نمايان شد، تا اميدوارانه راه بندگي تو را ادامه دهم.
إِلَهِي مَا أَقْرَبَكَ مِنِّي وَ أَبْعَدَنِي عَنْكَ وَ مَا أَرْأَفَكَ بِي فَمَا الَّذِي يَحْجُبُنِي عَنْكَ.
خدايا! چه اندازه تو به من نزديکي، و چه اندازه من از تو دورم! و چه اندازه نسبت به من رأفت داري! پس آخر چهچيز مرا از تو اينهمه دور کرده و حجاب بين من و تو شده است؟ به عبارت ديگر جايي براي نظرکردن به تو براي من نميماند.
إِلَهِي عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى لا أَجْهَلَكَ فِي شَيْءٍ.
خدايا! متوجه شدهام که مراد تو از بهپاداشتن حوادث گوناگون و تغييرات موجود، آن است که خود را در همهچيز به من بشناسي تا آنکه از هيچ جهت به تو جاهل نباشم، و تو را با همة اسماءات بشناسم و با همة اسماءات عبادت کنم.
به هر رنگي که خواهي جامه ميپوش
که من آن قد رعنا ميشناسم
#استادطاهرزاده