همنوا با امام حسين (علیه السلام) در مناجات عرفه
به عنوانراهي به سوي علم حضوري، قسمت آخر دعاي عرفه حضرت اباعبداللهالحسين علیه السلام که نیاز به دقت بیشتری دارد را به تماشا می نشينيم، مسلّم يکي از زيباترين تلاشها براي رفع حجاب بين عبد و ربّ و حفظ «وقت» و ايجاد زمينه تجلي انوار ربالعالمين را در اين مناجات مييابيد که چگونه حضرت به عنوان راه ارتباط حضوري با خداوند را مينمايانند.
در آخرِ دعاي عرفه فرازهايي هست که ميتواند در سيري که ميخواهيم شروع کنيم به عنوان دستورالعمل مورد استفاده قرار گيرد، و به طرز عجيب و فوقالعادهاي ميتواند عامل فکر و ذکر و حفظ «وقت» باشد. سعي شده به نحو بسيار مختصر باب نظر به اين امر گشوده شود تا ارتباط حضوري با خدا در عمل معني خود را بنماياند.
حضرت عرضه ميدارند:
إِلَهِي أَنَا الْفَقِيرُ فِي غِنَايَ فَكَيْفَ لا أَكُونُ فَقِيرا فِي فَقْرِي.
خدايا! در آن زمان که داراي امکانات مادي هستم، فقيرم، پس چگونه وقتي خود را خارج از آن امکانات مادي مييابم، فقير نباشم و در آن حالتِ احساس فقر، آزاد از همة حجابهاي دروغين، با تو بهسر نبرم؟
إِلَهِي أَنَا الْجَاهِلُ فِي عِلْمِي فَكَيْفَ لا أَكُونُ جَهُولا فِي جَهْلِي.
خدايا! وقتي با داشتن علم به مفاهيم، هيچ نميدانم، چگونه آنگاه که در مقابل انوار عظيم تو قرار ميگيرم و معلوم ميشود که هيچ نميدانم، جاهل نباشم، تا در اثر آگاهي به جهل خود از حجاب اطلاعات، خود را آزاد نکنم و متصل به درياي علم تو نگردم؟
إِلَهِي إِنَّ اخْتِلافَ تَدْبِيرِكَ وَ سُرْعَةَ طَوَاءِ مَقَادِيرِكَ مَنَعَا عِبَادَكَ الْعَارِفِينَ بِكَ عَنِ السُّكُونِ إِلَى عَطَاءٍ وَ الْيَأْسِ مِنْكَ فِي بَلاءٍ.
خدايا! ظهور تدبيرهاي متفاوت و سرعت سير تقديرهايت، مانع ميشود، تا نه بندگانت به پايداري عطايت مطمئن شوند، و نه در موقع افتادن در بلاها نسبت به خارجشدن از آنها مأيوس گردند. زيرا که همواره خود را در تدبيرات مختلف، به جلوات متفاوت مينماياني، تا بندگانت نيز با همة جمالت آشنا گردند و گرفتار مفاهيم ثابتي نسبت به تو نباشند.
إِلَهِي مِنِّي مَا يَلِيقُ بِلُؤْمِي وَ مِنْكَ مَا يَلِيقُ بِكَرَمِكَ.
خدايا! من در ذات خود هيچام، هيچ - عدمي در طلب وجود و قوهاي طالب فعليت- پس از من جز تقاضا و آمادگيِ پذيرش الطاف تو نميسزد، و از تو نيز جز کرم و توجه به نيازهاي من نميسزد، من تمام وجودم را به عنوان تمام طلب در معرض کرم تو ميگذارم و تو نيز با تمام کرمت بر جان من نظر کن که شايستة آن هستي.
إِلَهِي وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِاللُّطْفِ وَ الرَّأْفَةِ لِي قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفِي أَ فَتَمْنَعُنِي مِنْهُمَا بَعْدَ وُجُودِ ضَعْفِي.
خدايا! قبل از آنکه نيازها و ضعفهاي من ظاهر گردند، تو خود را به لطف و رأفت وصف نمودي. آيا مگر ممکن است وقتي که ضعف و نيازهاي من ظاهر و عرضه شد، از لطف و رأفت خود دريغ ورزي؟ اي همه لطف و رأفت!
إِلَهِي إِنْ ظَهَرَتِ الْمَحَاسِنُ مِنِّي فَبِفَضْلِكَ وَ لَكَ الْمِنَّةُ عَلَيَّ وَ إِنْ ظَهَرَتِ الْمَسَاوِي مِنِّي فَبِعَدْلِكَ وَ لَكَ الْحُجَّةُ عَلَيَّ.
خدايا! آنگاه که زيباييهايي از من نمايان گردد، تو به فضل خود آنها را نماياندي و بر من منت نهادي، و اگر بديهايم نمايان شد، به عدل خود چنين کردي - و آنچه استحقاق من بود نماياندي - پس در هر حال حجت را بر من تمام کردي. و شأن تو چنين است که بندهات را ميپروري و او را در شرايط مختلف امتحان ميکني.
إِلَهِى كَيْفَ تَكِلُنِي وَ قَدْ تَكَفَّلْتَ لِي وَ كَيْفَ أُضَامُ وَ أَنْتَ النَّاصِرُ لِي أَمْ كَيْفَ أَخِيبُ وَ أَنْتَ الْحَفِيُّ بِي.
خدايا! چگونه ممکن است رهايم کني، در حالي که عهدهدار من شدي، و چگونه پايمال شوم در حالي که تو ياور من هستي، يا چگونه ممکن است نااميد شوم، در حالي که اينچنين به من مهرباني؟ پس يک راه بيشتر نيست و آن اين که تمام توجه قلبي خود را به تو بيندازم.
هَا أَنَا أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِفَقْرِي إِلَيْكَ وَ كَيْفَ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِمَا هُوَ مَحَالٌ أَنْ يَصِلَ إِلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ أَشْكُو إِلَيْكَ حَالِي وَ هُوَ لا يَخْفَى عَلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ أُتَرْجِمُ بِمَقَالِي وَ هُوَ مِنْكَ بَرَزٌ إِلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ تُخَيِّبُ آمَالِي وَ هِيَ قَدْ وَفَدَتْ إِلَيْكَ، أَمْ كَيْفَ لا تُحْسِنُ أَحْوَالِي وَ بِكَ قَامَتْ.
اينک من با چنين اميدي، با فقر و نياز کامل به تو متوسل ميشوم، و چگونه به تو توسل جويم به آنچه که محال است آن به تو برسد - زيرا در ذات خود فقيرم و تو را شايستگي فقر نيست؟- و از طرفي چگونه از احوالات و از تنهايي خود به تو شکايت کنم، در حالي که آن از تو پنهان نيست؟ يا چگونه آن را براي تو بازگو کنم در حالي که آن از تو است و به سوي خودت آشکار شده؟ و يا چگونه از برآوردهشدن آرزوهايم نااميد شوم در حاليکه آنها به درگاه تو وارد ميشوند؟ و يا چگونه ممکن است احوال مرا نيکو نگرداني، در حالي که به نور تو قائم است.
إِلَهِي مَا أَلْطَفَكَ بِي مَعَ عَظِيمِ جَهْلِي وَ مَا أَرْحَمَكَ بِي مَعَ قَبِيحِ فِعْلِي.
خدايا! چقدر با آنهمه جهل من نسبت به تو، تو به من لطف داري، و چقدر با آنهمه بيادبي نسبت به ساحت قدسيات، تو به من مهرباني.
در اين فراز به خدا عرضه ميداري: با ديدن غفلتهاي خود نسبت به تو، نهتنها ضعفهاي خودم برايم نمايان گشت، از آن مهمتر لطف و رحمت بيکرانة تو برايمان نمايان شد، تا اميدوارانه راه بندگي تو را ادامه دهم.
إِلَهِي مَا أَقْرَبَكَ مِنِّي وَ أَبْعَدَنِي عَنْكَ وَ مَا أَرْأَفَكَ بِي فَمَا الَّذِي يَحْجُبُنِي عَنْكَ.
خدايا! چه اندازه تو به من نزديکي، و چه اندازه من از تو دورم! و چه اندازه نسبت به من رأفت داري! پس آخر چهچيز مرا از تو اينهمه دور کرده و حجاب بين من و تو شده است؟ به عبارت ديگر جايي براي نظرکردن به تو براي من نميماند.
إِلَهِي عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى لا أَجْهَلَكَ فِي شَيْءٍ.
خدايا! متوجه شدهام که مراد تو از بهپاداشتن حوادث گوناگون و تغييرات موجود، آن است که خود را در همهچيز به من بشناسي تا آنکه از هيچ جهت به تو جاهل نباشم، و تو را با همة اسماءات بشناسم و با همة اسماءات عبادت کنم.
به هر رنگي که خواهي جامه ميپوش
که من آن قد رعنا ميشناسم
#استادطاهرزاده
گاه وبی گاه از سر دلتنگی،دفتر خاطرات روزهایی را مرور میکنم که روی دوش هزاران عاشق داغدار تا مزار خاکی ات بدرقه میشدی....همان روزهای پر از اشک و ناله...
غافل از آنکه در آن دقایق سردار ما،در دل آسمان...روی بال فرشتگان...
و در میانه ی شور و شعف افلاکیان رهسپار حریم سیدالشهدا بود...
راستی سردار...
برایم بگو...
از بهشت چه خبر...
از اباعبدالله الحسین علیه السلام...
هدایت شده از روضه های مکتوب ( متن روضه اهل بیت )
35. نقش امام باقر علیه السلام در روایتگری عاشورا.pdf
520.1K
✍️ "نقش امام باقر (علیه السلام) در روایتگری نهضت عاشورا"
یا "سیری در کلمات امام باقر (علیه السلام) درباره سیدالشهدا و مقتل ایشان"
با مطالعه این نوشته با بخشی از فرازهای مقتل که توسط امام باقر (علیه السلام) به ما رسیده است و همچنین تلاش آن حضرت در پیگیری نهضت عاشورا و بزرگداشت یاد آن آشنا می شوید.
گفتار اول:مقتل امام حسین از زبان امام باقر (علیه السلام)
گفتار دوم: ترغیب مردم به گریستن برای سید الشهدا
گفتار سوم:توصیه به زیارت سیدالشهدا
گفتار چهارم:تجلیل از شاعران عاشورایی
کانال روضه های مکتوب
https://eitaa.com/rozehayemaktoub
🕋 استوری | متن کامل پیام رهبر انقلاب اسلامی به ملتهای مسلمان بهمناسبت فرار رسیدن موسم حج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
🔺 فقــــــط در یک حالت، از عرفه، بهرهمند خواهیم بود...
ویژهی #عرفه
instagram.com/ostad.shojae1
بسم الله الرحمن الرحیم
*چگونه ذخایر معنوی عرفه را حفظ کنیم؟*
پس از ماه مبارک رمضان، دل غبار گرفته در گیر و دار زندگی دنیا، دلتنگ زیباترین لحظات نجوای با حضرت دلدار میشود...
و بار دیگر کشتی نجاتِ حضرت ارباب به داد میرسد و دلهای غرق در ظلمات سبک زندگی تحمیلی از سوی سیستمهای غربی را دستگیری فرموده و با سبک زندگی عارفانه سیراب مینماید...
به میدان آوردن بند بند وجود خود، توجه به نعمات گوناگون در زندگی، عرض مسکنت به درگاه رب کریم، اقرار به قصور و تقصیر نسبت به وظایف بندگی، درخواست طهارت و حیات طیبه از درگاه ذات اقدس اله، توجه به عاقبت حیات بشری و حضور در پیشگاه عدل الهی، اهمّ سرفصلهایی است که باید به چارچوب زندگیهای ما شاکلهـای نوین بدهد...
اما محور اساسی حیات طیبه و سبک زندگی عارفانه، وساطت فیض ولیّ الهی است که شاکلهی اصلی دعای عرفه را تشکیل میدهد.
در سطر سطر دعای عرفه، بیاختیار به یاد عملکرد متناظر صاحب این دعا در واقعهی کربلا میافتید و از این طریق قلب را به حقیقت معنای دعای عرفه متصل می کنید، درحالی که عقل هنوز اندر خم یک کوچه از معانی والای دعا مانده است...
کربلا، شرح عملی دعای عرفه است...
کربلا، الگوی دیداری سبک زندگی عارفانه است...
و محوریت هر دو، با پدر بندگان خدا یعنی حضرت اباعبدالله است...
از سوی دیگر
همراهی روز عرفه و عید قربان، نشانهای است از اینکه معیار سبک زندگی عارفانه به ارزش قربانیای است که تقدیم حضرت دلدار میکنیم... این را توجه داشته باشیم که تمام متعلقات ما، فانی هستند و ما هرقدر هم که قربانی کنیم، در واقع نفت ریخته را نذر امامزاده کردهایم...
اما ان کس که معرفت عرفه را دریابد، نه تنها عاشقترین بلکه عاقلترین نیز خواهد شد و خواهد دید که اسماعیل را خواستند تا پیامبرش کنند و کربلا را برپا کردند تا همهیعوالم هستی را ساجد خونخدا کنند و به این وسیله همه کون و مکان را تقدس بخشند و از دستبرد شیاطین محفوظ دارند...
آری...
به حقیقت عرفه نمیرسد، جز آنکه در جستجوی سبک زندگی عارفانه است...
و به سبک زندگی عارفانه دست نمییابد، جز آنکه آماده قربانی کردن دلبستگیهای دنیوی به پیشگاه یگانه معبود است...
و به قربانی موفق نمیشود، جز آنکه با ثارالله عهدی بسته باشد...
آنکه چشم در چشم حسین دارد در آن هنگام که در قتلگاه آرمیده است و چشمان مبارک را به خیمهگاه دوخته است، عهدشکنی نمیکند و چه زود است که به بهشت حسین رهنمون گردد...
رزقنا الله و ایاکم الشهاده
⭕️ استاد #فرج_نژاد، #فخری_زاده #گمنام حوزه های علمیه بود
🔻دو شخصیت علمی یکی برای دانشگاه و دیگری برای حوزه های علمیه، ولی هر دو خار چشم اسرائیل بودند
🔻 هر دو مجاهد علمی در دو سنگر متفاوت در حال خدمت صادقانه و بی منت برای انقلاب اسلامی بودند
🔻 یکی به دنبال پیشرفت تکنولوژی در کشور ایران بود و دیگری با نقطه زنی در زدن تفکر صهیونیست به دنبال اعتلای تفکر اسلام ناب محمدی در جهان اسلام بود
#دو_مجاهد_علمی
#فخری_زاده_دانشگاه
#فرج_نژاد_حوزه
انالله و انا الیه راجعون
درد را چگونه باید تحمل کرد و این غم را کجا ببریم مردی بزرگ، مخلص و موثر، صهیونیسم پژوه بنام و استاد برجسته سوادرسانه ای کشور، دکتر محمدحسین فرج نژاد باید همسر و سه فرزندش را با موتور سیکلت جابجا کند! پس از پایان دعای عرفه در حال بازگشت به منزل محقرش در پردیسان با خودرویی تصادف کند و خودش، همسرش و سه فرزندش جان بدهند
آقایان در خانه های امن و راحت و در حال ساختن قصرهای بظاهر علمی و پژوهشی و نیمه فعال و طلاب باسواد و انقلابی در اوضاعی این چنین!
چه کسی پاسخگو خواهد بود؟
خدایش رحمت کند که عاش سعیدا و مات سعیدا
این مصیبت را به جامعه علمی انقلابی تسلیت عرض می کنیم.
طریقمحبت الهی
یکی از مسائلی که همه انسانها در زندگی فردی و اجتماعی خود بدان محتاجند، محبت قلبی عمیق است. این نیاز به محبت قلبی جز ذوب شدن در بینهایت پاسخ نخواهد یافت و هر کس آن را در جایی غیر از خدای متعال بجوید، خسران زده بر خواهد گشت.
نکته قابل عنایت آن است که پشتوانه مبارزات جدی و گسترده انقلابی، همین محبت الهی و ارتباط قلبی قویم با ذات اقدس اوست. همچنان که عرفه پشتوانه کربلاست، الهام گرفتن از کربلا بدون تاسی به عرفه ناقص خواهد بود.
*تقاضاي محبت يا نهايت قرب*
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ نَبِّهْنِي لِذِكْرِكَ فِي أَوْقَاتِ الْغَفْلَةِ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِطَاعَتِكَ فِي أَيَّامِ الْمُهْلَةِ، وَ انْهَجْ لِي إِلَى مَحَبَّتِكَ سَبِيلا سَهْلَةً، أَكْمِلْ لِي بِهَا خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ».
اي خدا! بر محمّد و آل او صلوات خودت را ارزاني دار، صلواتي كه من نيز در آن شريك باشم و در زمرة كساني قرار گيرم كه از زيبايي هاي وجود آن ذوات مقدّس غفلت نكردهاند، و نيز نظارهگر آنها باشم، به طوري كه يك لحظه از آنان چشم برندارم. و پس از صلوات بر محمد و آلش، خدايا مرا نسبت به حضور و ياد خودت در هنگامه هاي غفلت، هوشياري ده، و در اين فرصتِ محدود زندگي، مرا به اطاعت خودت بكشان، و براي نيل به محبتت راه آساني را به رويم بگشا، و از اين طريق خير دنيا و آخرت را برايم به نهايت برسان.
وقتي انسان به اين درجه از بصيرت رسيد كه همهکاره ی عالَم و آدم خدا است و سراسر عالم در قبضة تدبير اوست، ياد خدا در قلب او تجلّي ميكند و همواره در هر صحنهای نحوهای از حضور حق را مشاهده ميكند، گاهي او به اسم رزّاق جلوهگر است، گاهي به جلوه اسم عليم در صحنه است و گاهي ربوبيت خود را مینمایاند و قس علي هذا؛ حال در ياد و ذكر خدابودن به اين معني است كه حادثهها نه تنها حجاب حضور حق نميشوند، بلكه متذكر حضور حقّ اند و برعكس، اگر حادثهها حجاب حق شدند، غفلت شروع ميشود، در اين حالت رزق را ميبينيم ولي رزّاق را نميبينيم، در حاليكه در حالت ياد خدا، یا رزق را به رزّاق میبینیم و یا حتی رزق را نميبينيم و رزّاق را ميبينيم.
در فراز اوّلِ اين بخش، از خدا تقاضا ميكني: «وَ نَبِّهْنِي لِذِكْرِكَ فِي أَوْقَاتِ الْغَفْلَةِ»؛ خدايا! هوشيارم كن تا در اوقات غفلت –كه پديده ها حجاب توجّه به حضور تو ميشوند- من متوجّة حضور تو باشم و تو در منظر و خاطر من باشي، نه خودم حجاب توجّه به تو شوم و نه ساير پديده ها؛ بلکه آنچنان از ماوراء اين حجابها خود را به من بنمايان كه همه حجابها بسوزد و هيچ شود و همهچيز نمايش حضور تو گردد، در آن حالت ديگر رزق، حجاب توجه رزّاق نيست، بلكه ظهور رزّاق است، يعني حجاب روي او هم، روي او خواهد شد و سالك ندا سر ميدهد:
حجاب روي تو هم روي تو است در همه حال
نهان ز چشم جهاني زبس كه پيدايي
در اين حال در عيني كه مخفي است، ظاهر است و درواقع ظهور خود مخفي است، مثل خورشيد كه در نور خورشيد مخفي است و لذا همواره سالك در ياد خدا است و اظهار ميدارد:
اي تو مخفي در ظهور خويشتن
وي رُخت پنهان به نور خويشتن
وقتي خداوند لطف فرمود و ما را نسبت به حضور خود آگاه و هوشيار كرد، ديگر نميگرديم تا خدا را پيدا كنيم، بلكه متوجّه حضور همه جانبه او ميشويم.
گفتم به كام وصلت خواهم رسيد روزي؟
گفتا كه نيك بنگر شايد رسيده باشي
در اين حالت است كه ياد خدا محقّق شده و در واقع ذاكر با ذكر خود به تماشاي جلوات حق ميپردازد، اگر اظهار ميدارد:«يا حيُّ يا قيُّوم» در واقع دارد حيّ و قيّوم بودن او را كه از سراسر عالم ظاهر است به قلب خود متذكر ميشود كه اي قلب! ببين و بگو: «يا حيُّ يا قيُّوم»؛ اي قلبها!
يك چشم زدن غافل از آن يار نباشيد
شايـــد كه نگـاهي كند، آگــاه نباشيد
در اين فراز از خدا ميخواهيم خودت مرا متوجّة خودت كن و تنها در اين حالت من مفتخر به ياد تو ميشوم و از ظلمت غفلتِ از تو نجات یابم و در اين صورت كه رُخ زيباي تو بر قلب من جلوه ميكند، هر چيز ديگری بخواهد خود را به رُخ من بكشد، هيچ ميشود، هيچ. در اين حالت سالكِ متذکر به یاد خدا، احوالات خود را چنين ميسرايد:
مهر خوبان دل و ديـن از هـمه بـي پروا برد
رُخ شطرنــج نبرد آنچه رُخ زيبـا برد
تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون گشت
از سَمك تا به سُهايش كشش ليلي برد
اين همان چيزي است كه در اين فراز از خدا ميخواهيم، يعني خدايا! تو بايد لطف كني و جذبه به سوي خودت را شروع كني، لذا در ادامه چنين خواهي گفت:
من به سرچشمه خورشيد نه خود بردم راه
ذرهای بــودم و مهر تو مرا بـالا برد
من خَس بي سر و پايـم كه به سيـل افتـادم
او كه ميرفت مرا هم به دل دريا برد
جام صهبا زكجا بــود، مگر دست كه بــود
كه در اين بزم بگرديد و دل شيدا برد
يعني جام صهباي حضرت رب ابتدا شروع كننده بود و مرا متوجّة شراب جمال خود كرد.
خم ابروي تو بود و كف مينوي تو بود
كه به يك جلوه زمن نام و نشان يكجا برد
خود را نماياندي و همهچيز در مقابلم سوخت، به طوري كه از خودم نام و نشاني برايم نماند.
خودت آموختي ام مهر و خودت سوختيم
با برافروخته رويي كه قرار از ما برد
تو خودت مهر خودت را در قلب من انداختي تا با رفع حجاب، همة عالم را جلوة زيباي تو ببينم و حجاب خوديِ خودم را هم با آن مِهري كه خودت در من ايجاد كردي، سوزاندي، به طوري كه جز تو هيچ چيزي براي من نمانده.
آری از خدا در اين فراز ميخواهي: «وَ نَبِّهْنِي لِذِكْرِكَ فِي أَوْقَاتِ الْغَفْلَةِ»؛ مرا نسبت به خودت هوشيار گردان تا در اوقات غفلت در پشت حجابها هم تو را ببينم و هرگز در خاطرم جز تو نماند.
نامَدِگان و رفتگان از دو كرانه ي زمان
سوي تو ميدوند هان، اي تو هميشه در ميان
«وَ اسْتَعْمِلْنِي بِطَاعَتِكَ فِي أَيَّامِ الْمُهْلَةِ»؛ و در اين مدتِ عمر و ايام مهلت، مرا به طاعت خودت بكشان و نسيم الهامات معنوي خود را بر قلب من بوزان و قلبم را متذکر فرما، كه اي انسان! در اين فرصت دنيا يك چيز است كه سرماية حقيقي ابديت تو خواهد شد و آن اطاعت از خدا و تابعيت از اوست، اگر خواستي با يگانه، يگانه شوي، بايد در اطاعتِ از او يگانه شوي و هرگز دستور نفس امّاره به ميدان نباشد، به خودت بگو:
گرت هوا است كه معشوق نگسلد پيوند
نگاه دار سررشته تا نگه دارد
و از خدا بخواه مرا در نگاهداشتن سررشته پيوند –كه همان اطاعت از تو است- موفق بگردان. به خودت بگو:
مرا تا جان بود در تن، بكوشم
مگر از جام او يك جرعه نوشم
و اين صرفاً با تبعيت از حكم حضرت اَحد ممكن است، هر چه بيشتر حكم اَحدي بر زندگي ما حاكم شود، بيشتر از كثرات فاصله ميگيريم و با يگانگي روح به سوي يگانه مطلق بهتر سير ميكنيم و لذا وقتي يگانگي بر قلب ما حاكم شد و يك دله شديم، هم سنخ اَحد خواهيم شد و ميتوانيم از جام وجود يگانة او جرعهای بنوشيم، كه گفت:
اي يك دله صد دله، دل يك دله كن
صرّاف وجود باش و خود را يله كن
يك روز به اخــلاص بيا بــر در ما
گــر كــام تو برنيامد، آنـگه گـله كن
و با اطاعت از خداوند همهی یگانگی ها با حضرت أحد عملی میشود.
در فراز بعدي تقاضا ميكنيم: «وَ انْهَجْ لِي إِلَى مَحَبَّتِكَ سَبِيلا سَهْلَةً»؛ حال كه نسبت به ياد خودت هوشيارم كردي و مرا به طاعت خود مفتخر گرداندي، هنوز يك قدم مهم ديگر مانده است و آن راه رسيدن به محبّت خودت ميباشد، پس در مقابل راههاي بسيار سخت، راهي را براي رسيدن به اين محبّت بر من بنمايان كه آن سختي ها را نداشته باشد، آري؛ چون موضوع بسيار بسيار بزرگ است، طبيعي است كه براي رسيدن به آن بايد گردنههای بسيار بلندي از رياضت هاي عميق و دقيقي را طي كرد، ولي به خدا بگو:
آب دريـــا، جمله در فرمان توسـت
آب و آتش، اي خداوند! آنِ توست
گر تو خواهي، آتش آبِ خوش شود
ور نخـواهي، آب هـم آتـش شود
حال كه چنين است، خدايا! محبّت خودت - اين بزرگترين هديه ات به بندگان را- از راهي آسان نصيبم گردان تا من هم مثل اولياءالله محبوب حقيقي خود را پيدا كرده باشم و از سرگرداني درآيم. به ما گفتهاند:
اگــــر كه يار نــــداري چــــرا طلب نكني
اگر بـــه يار رسيدي چـرا طرب نكني
به خيرگي بنشيني كه اين عجب كاري است
عجب تويي كه هوايِ چنين عجب نكني
آري؛ عجيب است كه انسان در اين دنيا با همه چيز به سر ببرد و با محبوب حقيقيِ جان و قلبش به سر نبرد. و باز به ما گفتهاند:
گر چه وصالش نه به كوشش دهند
آن قدر اي دل كه تواني بكوش
و ما هم تقاضاي خود را آوردهایم كه خدايا! حال كه تو بايد راه وصال خود را به ما بنماياني، راهي آسان بر ما بگشا، تا قصهی ما هم، قصهی آنهايي شود كه گفتند:
تنگ چشمان نظر به ميوه كننــد
ما تماشــاكنان بـستـانــيم
هر چه گفتيم جز حكايت دوست
در همه عمر از آن پشيمانيم
ترك جـان عزيـز بتـوان گفــت
ترك يار عزيــــز نتـــوانيم
در اين حالت اي خدا! تو جانان آنان شده اي، در همهی حالات با یاد تو دلخوش اند و تو تنها دلخوشي واقعي آنها هستي. چون ميدانم تو بايد ما را به محبّت خود راهنمايي كني، عرضه میدارم: «وَ انْهَجْ لِي إِلَى مَحَبَّتِكَ سَبِيلا سَهْلَةً»؛ تازه در آن صورت است كه ميفهميم چه لطف بزرگي به ما كرده اي. چرا كه:
كس دل به اختيار به مهرت نمي نهد
دامي نهاده اي و گرفتار ميكني
ما طالب همان دام هستيم، ولي دامي آسان كه سختيِ آن ما را مأيوس از وصال نكند.
پس ای خدا! اينكه بايد خود را در خودي تو نيست كنيم را براي ما آسان بگردان، چون ما نميتوانيم از يافتن محبّت تو دست برداريم.
«أَكْمِلْ لِي بِهَا خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»؛ حال كه مرا مفتخر به محبّت خودت نمودي، آن محبّت را آنچنان جهت بده كه خير دنيا و آخرتم را از طريق همان محبّت به تنهایی خود برساني. نميخواهم امورات دنيايي و آخرتی ام را با يك حالت انجام دهم، و محبّت به تو را در يك حالت ديگر؛ تقاضامندم سراسر كارهايم با سوز محبّت تو همراه باشد، عباداتم سراسر در شور و سوز محبّت به تو غرق باشد و نه تنها عباداتم، كارهاي مربوط به زندگاني ام نيز در دل اين محبّت انجام گيرد، در يك كلمه، دين و دنيايم، دين و دنياي محبّت باشد و از طريق محبّت، دين و دنيايم را كامل بگردان. به گفته حضرت روح الله خميني«رضوانالله تعالی عليه»:
دوستـان مي زده و مسـت و زهـوش افتاده
بي نصيب آنكه در اين جمع چو من عاقل بود
عاشق از شوق به درياي فنا غوطه ور است
بي خبــر آنكـــه به ظلمـتكـده ساحــل بــود
لذا است كه در اين فراز اخير كه به يك معني آخرين قسمت اين دعاست، از خدا ميخواهيم دنيا و آخرتت غرق محبّت به او باشد و اظهار ميداريم:
همه عمر برندارم سر از اين خمار مستي
كه هنوز من نبودم كه تو در دلم نشستي
و لذا هرچه بيشتر در وادي محبت تو وارد شوم بيشتر بر عهد اوليه ی خود پايدار ماندهام و لذا خير دنيا و آخرتم را در دوري از اغيار، براي روي كردن به يار قرار ده تا معني زندگي در شور طاعت از تو شكل گيرد. از همهچيز ميتوان سخن گفت مگر از محبت و عشق، آنكه چنين تقاضايي را از خدا كرده و گفته است: «وَ انْهَجْ لِي إِلَى مَحَبَّتِكَ سَبِيلا سَهْلَةً»؛ ميداند چه آرزوي بلندي را از خدا خواسته. گفت:
بيجان گردم گر تو ز من برگردي
اي جان جهان، تو كفر و ايمان مني
آري! در اين فراز نهايت قرب را طلب ميكني؛ «صاحبدل بداند وان چه حال است»، از ما بيش از طلب آن محبت كاري بر نمي آيد، او باید آن را دریغ نفرماید.
شب های عملیات
⭕️ استاد #فرج_نژاد، #فخری_زاده #گمنام حوزه های علمیه بود 🔻دو شخصیت علمی یکی برای دانشگاه و دیگری بر
مبحث امروز را به شهیدان تازه گذشته انقلاب اسلامی مان تقدیم میکنیم.
امید که با شفاعتو دعای ایشان، ادامه دهنده راه شهدا و ملحق به ایشان باشیم.
ان شاالله
35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلیمانی_آسمانی
#مرد_میدان
🎥 مجلس روضه حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی در روز عرفه
🔺سال ۹۷ مراسم خصوصی قرائت دعای عرفه با حضور شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس کنار گنبد حرم امام حسین علیه السلام برگزار شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
*راهبری تا بهشت*
در شب عید قربان، استاد مبرزی را از دست دادیم که برای جوانان دلدادهی فرهنگ انقلاب، به مثابه یک الگو در بُعد جهاد فرهنگیِ *مکتب حاج قاسم* تجلی کرده بود.
از جمله مهمترین شاخصههای این جهاد بدین قرارند:
- توجه به تعالی علمی و ایمانی با اهتمام به شناخت اسلام تا حد اجتهاد.
- اهتمام به تعالی خانواده در اوج مضیقهی مالی و فعالیتهای مداوم انقلابی.
- قرار دادن حل مسائل و گرههای انقلاب اسلامی در اولویت امور فردی و خانوادگی.
- تکثیر تفکر ناب خود در شاگردان متعدد و درواقع تبدیل وجود واحد خود به صدها انسان متفکر و کنشگر.
- تحمل ناملایمات تحمیلی از سوی مسئولین ناکارآمد و کنار نرفتن از میدان جهاد فرهنگی.
- پایمردی ایثارگونه و مایهگذاشتن از خود و خانواده در راه تحقق اهداف انقلاب با وجود همهی سنگاندازیها.
- سعهصدر و روی گشاده در برابر عرض حاجت همه ایتام آل محمد صلی الله علیه و آله.
- شهادتطلبی و استقامت در دل خطر و تهدید خود و خانواده.
- دریافت خطوط اصلی مبارزهی حق علیه باطل و رسوا کردن چهرهی کریه اما بزک شدهی استکبار و صهیونیسم جهانی در گفتمانها و تفکرات متلون.
- و... .
استاد فرجنژاد، نه اولین جهادگر این گفتمان بود و نه آخرین آنها؛ اما قطعا اسوهای ماندگار برای رهپویان این عرصه خواهد بود.
آنچه در این بین مهم است مسئولیت سنگینی است که برعهده متولیان فرهنگ و مسئولین امر میباشد.
جای خالی مدیریت انقلابی در عرصهی فرهنگ، سالهاست که فضای مجازی را به قتلگاه حقیقت و ایمان جوانان مبدل کرده است. یکی از عرصههای مدیریتی، حمایت از نخبههای دغدغهمندی همچون استاد فرجنژاد میباشد که متاسفانه با جهالت/خیانت مدیران، مورد بیمهری قرار میگیرند.
جای بسی امید است که این نقیصه در دولت جدید و با انتخاب وزیری اسلامشناس و بصیر برای وزارتخانهی فرهنگ و ارشاد اسلامی برطرف خواهد شد و تشکیلات فرهنگی جوانان خواهند توانست در فضایی فارغ از سیاستبازیهای کثیف استکبار و صهیونیسم جهانی و اذناب داخلی آنها، به فعالیت فرهنگی درخور گام دوم انقلاب اسلامی همت گمارند.
گفتمان بیگفتمانی دولت لیبرال، برای همگان اثبات نمود که قادر نیست در هیچکجا قدمی در جهت خدمت به مردم و پیشبرد انقلاب اسلامی بردارد، بلکه ضررهایی جبرانناپذیری نیز وارد آورد همچون شهادت شهیدسلیمانی عزیز، از دست رفتن صنعت هستهای و در نتیجه کمبود آب شیرین و برق، خسارت محض برجام و تحقیر مکرر دولت جمهوری اسلامی، شهادت مظلومانه شهید فخریزاده سازنده اولین واکسن کرونا، ایحاد عمدی ناامنیهای مکرر در ماجرای بنزین و گرانیها و صفبندیها و غیره.
همهی این موارد گوشهای از مسائلی است که مستقیما به معیشت مردم مرتبط بود و نتایجی داشت که دیر یا زود بر سر سفرهی مردم مشاهده شد. بسیاری از این نوع بیتدبیریها در عرصهی فرهنگ رخ داده است که نمونهای از آن را اکنون و بعد از فقدان مظلومانهی متفکری متواضع دریافتهایم. زندگی ساده و پرکار و مملو از عدم حمایت دستگاههای متولی، میبایست خط بطلانی بر سیاستهای مدیریت فرهنگی حاضر باشد و رویهای نخبهپرور و فرهنگمحور را حاکم سازد.
استاد فرجنژاد، مستقیم و غیرمستقیم راهبر جوانان بسیاری به بهشت شده و خواهد بود؛ همچنان که پدری بود که به جای مادیات، بهشت را به فرزندان خود هدیه داد...