بسم رب الحسین
پیش از آنکه برایتان روضهای بخوانند، خود را در آن موقعیت قرار دهید و خود را در آن جایگاه تصور کنید. ببینید اگر شما بودید چه میکردید؟ و با این آمادگی، مابقی روضه را دنبال کنید...
ابتدا پذیرش روضه را با این فهم و درک افزایش بده و سپس دنباله روضه را بهرهمند شو... تا بیشتر نور بگیری و رتبهرتبه در روضه سیر مقامات کنی...
با این آمادگی، پاسخ سوالهایت را از روضه خواهی گرفت...
ابتدا به آن سوال جواب بده؛ تصمیم بگیر که اگر تو در آن ماجرا بودی، چه میکردی؟ و فراموش نکن که تو را هم کربلاهایی و انتخابهایی است، به دلالت «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا». انتخاب کن و سپس پاسخ روضه را سراپا گوش باش... که بهترین پاسخ همان است که در روضههای کربلا رقم خورده...
اینطور استماع روضه به روح انسان اعتلای بیشتری میدهد و مستمع، رشد سریعتری خواهد کرد...
یکی از آثار روضه ارباب همین است که تو را برای امروز و فردایت آماده خواهد کرد...
🏴 @shab_amaliat
وقتی از کوفه حرکت کرد، شنید که هاتفی میگوید: ای حرّ مژده باد تو را به بهشت...
تعجب کرد...میدانست در فرمان کسی نیست که او اهل بهشت باشد...و به سوی کاری روانه نشده که بوی بهشت از آن برسد...
اما اکنون که سخنان امام حسین علیه السلام را میشنید، گویا بهشت بود که او را میخواند ولی او فرسنگها از آن فاصله داشت...
در گرفتار شدن کاروان حسینی در این صحرا، بیتقصیر نبود... باید اشتباهش را جبران میکرد...نزد عمربنسعد آمد: آیا با حسین میجنگی؟ جواب شنید آری جنگی سخت که سرها و دستها درآن بر زمین بیفتند! حرّ گفت: چه نیازی است به جنگ؟! چرا پیشنهادهای حسین را نمیپذیری؟
عمرگفت: عبیدالله چنین امر کرده و کار دست من نیست!
حرّ دانست که گوش عمر حتی به صدای ملکوتی امام حسین علیه السلام هم بدهکار نیست...افسار پاره کرده است در وعدهی خیالی ملک ری!
حال نه توان اصلاح اشتباهش را دارد و نه روی برگشت به سوی کسانی که میدانست حقاند ولی خیلی به آنها بد کرده است...
(شما بودید چه میکردید؟)
حرّ شخصیتی بود در جهان عرب...در اصل و نسب و کمالات و جنگاوری... اما اکنون وقت حساب و کتاب مادی نبود...مخیر بود بین جهنم و بهشت...
خود را شکست...کفشها را درآورد و به گردن آویخت (مانند قربانیای که حاجیان اینچنین علامت قربانی بودن برآن مینهند)..پا برهنه و سر افکنده و اشک ریزان به سوی خیام حسینی حرکت کرد...
هنوز مانده بود که خیمه برسد؛ که سیدالشهدا ارواحنالهالفدا مانند یعقوبی که بوی یوسف شنیده باشد، به علیاکبرش فرمود: علی جان برو به استقبال «عمویت»...
در رثای همین یک جمله باید دنیا را غرق اشک و عرق شرم کرد...
اگر روزگاری دلت هوای توبهی نصوح داشت، برای دلت روضهی حرّ بخوان... ببین بعد از شنیدن این جمله آخر، لذتی در این عالم میماند که بخواهی بخاطرش خیمهی ارباب را رها کنی؟
یعقوب برای یوسف، دو چشم را قربانی کرد...اما حسین برای ما، فرزندانی نازنین به مسلخ فرستاد، دخترانی عفیفه به اسارت فرستاد، اصحابی چون پارهی ماه به قربانگاه فرستاد...
حال آیا باور میکنی که صدها برابر از یعقوب بیشتر، «تو» را دوست دارند؟
کدام از منافع و لذتهای فانی و پلشت دنیاست که این عشق نتواند تو را از آن برگیرد و رهایی بخشد؟!
حال بشنو صدای هاتف را:
ای آزادمرد...مژده باد تو را به بهشت حســــین...
🏴 @shab_amaliat