بسم رب الحسین
امام حسین علیه السلام آنقدر یار در سنهای مختلف و شغلهای مختلف دارد که کسی نمیتواند بگوید من در کربلا وارد شدم و نتوانستم الگوی خود را پیدا کنم...
در کربلا پیرمرد داریم، جوان داریم؛ زن، مرد؛ باسواد، کمسواد؛ عراقی، حجازی، ایرانی، آفریقایی، یمنی و... .
هر جورش را حساب بکنید...هست...
امام در این منظومه اصحاب خودش، الگوهای متنوعی را قرار داده است.
در کربلا با یک جامعه کوچک موفق از اصحاب امام عاشورا مواجهیم: جامعه ایمانی کوچک نمونه اصحاب...
بهترین وسیله برای وصول به امام عاشقان، اصحابش که عاشقش بودند، هستند. مهمترین که میتوان از ایشان آموخت، معیت با امام است.
اصحاب یک لحظه، همنفسی و معیت با امام را ترک نکردند... و این معیت باعث شد که هم در دنیا در حرم اربابشان باشند و هم در بهشت، مصاحب امام باشند...
میدانی سرّش در کجاست؟ شنیدهای که آب قلیل اگر به کر متصل باشد، دیگر حکم آب کر را دارد؟ اصحاب هم اینگونه بودند. خود را به اقیانوسی وصل کردند که برای همیشه حضور دارد. این است سرّ جاودانگی اصحاب ارباب با خود ارباب...
🏴 @shab_amaliat
میگویند عثمانی بود...میدانی یعنی چه؟ یعنی مزهی ولایت علیّ را نچشیده بود... با یکسری سوءتفاهمها از دین و اهل بیت علیهم السلام که به خورد جامعه داده بودند، زهیر نیز از همهچیز کناره گرفت و به زندگی مشغول بود...
سال ۶۱ هجری با خدم و حَشم از مناسک حج، عازم منزلش در کوفه بود... شنیده بود فرزند زهرا علیهماالسلام به سوی کوفه حرکت کرده است؛ بخاطر نامههای هزارهزار کوفیان...اما زهیر نه نامهای نوشته بود و نه دعوتی کرده بود...در منزلگاههای سفر نیز مراقب بود که مبادا با امام هممنزل شود...چراکه نمیخواست به هیچ نحوی به این مسائل مرتبط گردد...
اما نهایتا در منزلگاهی اتراق کرد که امام در آنجا بودند...امام برایش پیغام فرستادند که اندکی مهمان خیمهی ما باش!.. زهیر دستدست میکرد تا بهانهای برای رد دعوت بیابد...او مردی متشخص بود و پیام از سوی فرزند رسول خدا برایش آمده بود...نمیشد به همین سادگی نادیده بگیرد...همسرش تردید او را دریافت...نهیب زد که آنقدر بیمنطق شدهای که از کلام و نگاه او نیز میگریزی؟! برو ببین سخنش چیست...
این سخن، جرقهای شد در انبار کاه و تردیدهای زهیر را خاکستر کرد...
راهی خیمه امام شد...
حتما منتظری در ادامه این سطور بدانی که در خیمهی امام چه گذشت...
نمیدانیم...گویا مجلسی خاص بوده و ویژهی اهلش...
اما میدانیم طولی نکشید که زهیر خندان و بشاش از خیمه بیرون آمد...یک کلام ورد زبانش بود: اربابم حسین...اربابم حسین...
زهیری که تا آن روز، ولیّ نداشت، حالا از عشق ولایت مالامال بود...در چشمش جز حسین، چیزی دیده نمیشد: نه خدم و حشم نه اهل و عیال نه وجاهت و آبرو...
همه را مرخص کرد که من دیگر غلامم...آقا نیستم که برای خودم زندگی به هم بزنم...
زهیر یکی از معدود اصحابی است که در جایجای کربلا، نامش شنیده میشود: در ورود به کربلا، مواجهه با سپاه حر و تشر زدن به آنها، در نصیحت و توبیخ مداوم سپاه عمر و شمر، در دفاع از حریم خیمهها در تاسوعا و عاشورا، در ابراز ارادتهای جانانه در شب عاشورا، در نماز ظهر عاشورا و... .
زهیر...قلبت چه طعمی چشید از شهد ولایت، که اینطور آواره و حیرانت کرد؟ چه فهمیدی از غلامی حسین ارواحناله الفدا که هرچه در رکابش غلامی میکردی راضی نمیشدی؟...
🏴 @shab_amaliat
بسم رب الحسین
قرار بود از اصحاب عاشورایی سخن بگوییم...
و عباس جایگاهی بس رفیعتر دارد از اینکه در میان اصحاب بگنجد...
اما شب تاسوعاست و دل جای دیگری نمیرود...گره خورده بر پردهی خیمه عباس و مبهوت نور وجود اوست...
بیا تو هم تماشایش کن...
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین
اکشف کربی بحق اخیک الحسین
مجلس حضرت عباس علیه السلام، کلاس تمرین و مشق یاوران اماممهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از این سرمشق ولایتمداری کربلاست.
اگر معروف است که امام عصر ارواحنا فداه در مجلس عمویشان قمربنیهاشم سراسیمه حاضر میشوند، شاید بتوان این وجه را در این جریان دخیل دانست: مجلس حضرت عباس کارگاه تمرین سربازی امام عصر است. کشف، ایجاد و تثبیت شاخصهای یک مطیع تمامعیار با الهام از مجلس اباالفضل العباس شدنی است.
چگونگی پیروی کردن از رهبر را (باتمام شئونش) در فراز و نشیب روضههای حضرت عباس باید دید...این راز آن علاقهای است که امام عصر به شخصیت کادرساز آخرالزمانی عمویشان و مجالس تشکیلاتی او دارند...
گرچه قلهی عباس درکناشدنی است، اما به امید در دامنهی فضائلش قرار گرفتن...
🏴 @shab_amaliat
از شریعه برمیگشت... راه نخلستان در پیش گرفت چون به خیمه ها نزدیکتر بود...نامردانی پشت نخلها کمین کردند و تیر و نیزه پرتاب میکردند...
عباس، تن مبارکش را سپر مشک کرده بود...برای جنگ توقف نمیکرد؛ اصلا به قصد آب آمده بود برای کودکان تشنه...سلاح جنگی برنداشته بود جز یک نیزه...به سرعت میراند تا زودتر ماموریت به انجام برسد...دستانش را که هدف گرفتند، هنوز امید داشت که آب به خیمه میرسد...چنین رجز میخواند:
یا نفس لاتخشی من الکفار
و ابشری برحمه الجبار
مع النبی السید المختار
قد قطعوا ببغیهم یساری
فاصلهم یا رب حر النار
نافذالبصیره بودن عباس را میبینی؟
«ای نفس از این کفار، به خود هراسی راه مده» آنانی که قربه الی الله آمده بودند برای ریختن خون سیدالشهدا را در تاریخ رسوا کرد و آنها را کافر معرفی کرد...یعنی بدانید دشمن ولایت و امامت، تا مرز کفر جلو خواهد رفت...پس از اخم او نهراسید و فریب القای ترس را نخورید...
« ای نفس مژده به تو که مشمول رحمت خداوندی هستی که خوب جبران میکند»
در قاموس عباس، اصالت با حق است...معیار، استقامت در جبههی حق و انجام وظیفه است...و سختیها با رحمت الهی معامله میشوند...
«و با رسول برگزیدهی خدا همنشین خواهی بود»
همگان بدانند که در خط پیامبر بودن به تبعیت از ولایت و امامت است...و الا مدعیان مسلمانی بسیارند...آنقدر فضا را آکنده از غبار فتنهها و اختلاط حق و باطل میکنند تا چراغ پیامبر را گم کنی یا رها کنی...و اگر دستت در دست ولایت نباشد، قطعا چراغی راهنمایت نخواهد بود...
«دستانم را باغیان بریدند»
آنانکه از خط پیامبر خروج کردند، به این خاطر بود که اهل بغی و طغیان بودند... حد و مرز نگه نمیداشتند...تعدّی به مال و عرض و جان و... دیگران -کم یا زیاد- رویهی معمولشان بود...و اکنون همان بغی، آنها را امامکش کرد...
« خدایا حرارت آتش را به آنها بچشان»
این خط آخر را زمانی فرمود که تیرها به مشک خورده بود و آب بر زمین میریخت...شکایتشان را به خدا برد و نفرینشان کرد...
نفرین بر مردمی که رسالت عباس را ناتمام کردند...آتش نثار مردمی که جگر فرزندان پیامبر را از تشنگی سوزاندند...
این سخن امام صادق علیه السلام است در زیارت عمویشان: « لعن الله من جهل حقک»...پس معرفت عباس ، واجب است...بدون شناخت او، نمیتوان به سعادت رسید...
بیا بیشـــتر تماشایش کنیم...
🏴 @shab_amaliat
بسم رب الحسین الشهید....
شب عاشورا به وسعت کل تاریخ و کربلا به جغرافیای کل عالم امتداد دارد... روز عاشورا را شب عاشورا میسازد... هر کسی در زندگی خود شب عاشورایی دارد که میبایست تصميم خود را یکسره کند... ببیند چه تعلقاتی در اعماق دل خود نهفته داشته است و این تعلقات اینک و در دوراهی بین سعادت و شقاوت به کدام سو میکشانندش...
آنان که لحظه لحظه زندگی خود مراقب بوده اند و گفتار و رفتار و عادات و افکار خود را با میزان امام سنجیده اند، در این قله خطیر با شهامت ورود میکنند و این عرصه ابتلا و امتحان را به سلامت پشت سر میگذارند... آنان فضایل اخلاقی را میخواستند که زمانی در خدمت امام زیباتر خدمت کنند و حال زمانش فرا رسیده...
همه دارایی ها و هست ها در راه امام هست میشود و حقیقت مییابد و گرنه سرابی بیش نیست... کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام...
وجه الله یعنی ارباب...
🏴 @shab_amaliat
شب عاشوراست و اصحاب پروانه وار دور اربابشان حلقه زده اند و با عباراتی سراسر شجاعت و ارادت، وفای خود را به امام زمانشان اعلام میدارند...
امشب و پس از چند قرن ما را به خیمه اباعبدالله الحسین علیه السلام رسانده اند... من چه بگویم؟ با کدام سابقه خوش آمده ام؟ در کوله بارم چه توشه دارم؟ چه جمع کرده ام تا با آن در راه ارباب جانبازی کنم؟ مگر نه آنکه هر چه دارم از لطف او بوده و من تمام دارایی ام را صرف غیر او کرده ام؟ صرف منفعت خودم، تعلقات دنیایی خودم... اصلا به این دنیا آمده بودم تا در خدمت او باشم و عهد بسته بودم غیر از خواسته او نخواهم و غیر از مسیر او نروم... اما...
ارباب! اینک من پیش پای شمایم... مرا هم میپذیرید؟ با همه نداری ام... با همه بیچارگی ام... آقا... از دنیای بدون شما میترسم... بعد شما چرا بمانم و این عمر را با خود به کجا برم... به کهف حصین شما پناه آورده ام، مگر نه آنکه در قرآن کریم آمده است:فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ... به کهف الهی پناه آورید خداوند دریای رحمتش را به رویتان می گستراند....
یا رحمة الله الواسعة...
اربابم! امشب مرا در خیل یارانت بپذیر و برای خدمت به این راه مبارک خالص فرما تا ظهر عاشورایم در معرفی خود از عمق جان تنها و تنها نام شما را فریاد زنم:
امیری حسین و نعم الامیر
🏴 @shab_amaliat