بسم الله
امشب رفتم حرم، گفتم مثل همیشه برم و یه فاتحه ای بخونم و باز هم از
آشیخ مجیدعمو
یه کمکی بگیرم برای مسیر طلبگی.
بازهم خادم ها گفتند:
خانم! کجا؟!
گفتم یه دقیقه اونجا فاتحه بخونم؟! سریع برمیگردم.
آخه قسمت آقایون بود.
فاتحه ام رو خوندم و صحبتم رو کردم و برگشتم...
فهمیدم شوهرمم رفتند و فاتحه ای خوندند.
پدرم زنگ زدند که سریع تر برگردید، برسیم مجلس ختمـ...
راه افتادیم
برام سوال شد کجا و مجلس کی؟!
یکساعت بعد خرمای مجلس سالگرد آشیخ مجیدعمو جلوم بود...
یادم افتاد به روزی آشیخ مجیدعمو دوسه بار صدام کردند: هدی...
جایی درباره ایشون نوشته بودند:
#عالم_عاملی که تربیت طلبه را بر مناصب دیگر ترجیح داد
اگر امکانش بود فاتحه ای بخوانید.
✍شمع