.
🌸 «نورستان» شهر یاران و عاشقان امام زمان(عج)
⚜آیت الله مبشرکاشانی:
مرحوم آيت الله سيّد مهدي لنگرودي شفاهاً براي حقير حکايت شهر نورستان را که از آيت الله ميرجهاني شنيده بود چنين نقل فرمود: مرحوم ميرجهاني که از شيفتگان و عشاق حضرت صاحب الأمر و از منتظران واقعي حضرتش بود چنين فرمودند: روزی زنگ خانه به صدا درآمد، در را باز کردم ديدم آقاي بلند قامتی ايستاده و سلام کرد؛ بعد از پاسخ سلام از او دعوت به ورود منزل کردم، داخل شد گفتم شما کيستي؟ امر شما چيست و با من چه کار داري؟ گفت: نام من سيّد ميرغیاث است و از اهالی نورستانم.در نورستان شعری که سروده اید معروف است و می خوانیم و علاقه داریم.حال آمدهام تا شما را ببینم و به شهر نورستان ببرم، گفتم: شهر نورستان کجاست؟ گفت: از ديد مردم نهان است و در جايي است که به طور عادي نميتوان به آنجا آمد_ و چنانچه به ذهن حقير ميآيد حدود اين شهر در بيابانهاي طبس و حوالي آنجا بود (والله العالم)_گفتم: چه کساني در آنجا زندگي ميکنند؟ گفت:تعدادی از عاشقان حضرت ولي عصر (عليه السلام)، گفتم آيا خود حضرت مهدي (عليه السلام) آنجا زندگي ميکند؟ گفت: خير، محل سکونت حضرتش بر هيچکس غير از خدا معلوم نيست لکن تعدادی از ياران و محبین آن حضرت در اين شهر زندگي ميکنند، کشاورزي ميکنند، غذا و پوشاک خود را خودشان تهيّه ميکنند، با شهرهاي ديگر در ارتباط نيستيم، کتابخانه بزرگي داريم که در آن تمام کتابهای معتبره را جمعآوري کردهايم و مجموعه ای از آثار خطی ائمه(ع) و علمای قدیم داریم و در نورستان ،نماز جماعت و نماز جمعه اقامه ميشود. گفتم: آيا امام جمعه شخص حضرت ولي الله الاعظم (عليه السلام) هستند؟ گفت: خير یکی از سادات بزرگوار امامت جمعه ميکند که واسطه ما با حضرت حجت (عليه السلام) ایشان است.اجمال مطلب اينکه ميرغیاث ميگويد چون شما از علاقهمندان به حضرت صاحب الامر(عج) هستيد آمدهام شما را به آنجا ببرم و اگر طالب باشيد آماده شويد که برويم لکن ديگر به اين زندگي آشکار برنميگرديد، آنجا تا آخر عمر ميمانيد. گفتم: عمر شما در آنجا طولاني است يا مثل ما کوتاه است؟ گفت: عمر ما تفاوت دارد حتی بعضي هفتصد سال يا بیشتر هم عمر میکنند و عمر هرکس به حسب حال خودش ميباشد ولي عمرها در آنجا طولاني است. گفتم: آيا از پايان عمر خود مطلع هستيد؟ گفت: آري هرکدام از ما در آخر عمرش احساس ميکند و ملهم ميشود که آخر عمرش شده، گفتم چگونه؟ گفت: همانطور که نفت چراغهاي نفتي که تمام ميشود و در پايان حالت خاموش و روشن [پت، پت] به خود ميگيرد، عمر ما وقتي به پايان ميخواهد برسد، ملهم ميشويم و ميفهميم که چند روز يا چند ساعت ديگر باقي نمانده، لهذا آماده مرگ ميشويم اعمال واجب خود را که احياناً بايد انجام دهيم انجام میدهیم و جمع ياران حضرت به دور ما جمع ميشوند اگر وصيتي داريم وصيّت ميکنيم. گفتم چه وصيّتي؟ گفت: سفارش به تقوي و امور معنوي خصوصاً سفارش و وصيّت در مورد حضرت ولي عصر (عليه السلام) که دست از ياري حضرتش تا آخرين لحظه عمر نکشيم.
سپس ميرغیاث پرسيد آيا آمادهاي برويم؟ گفتم: من آمادگي اين سفر را ندارم در اين هنگام ديدم ميرغیاث با شخصي که ديده نميشود حرف ميزند و ميگويد: الآن ميآيم پرسيدم با چه کسي سخن ميگويي؟ دستش را نشان داد، ديدم چيزي مشابه ساعت به دست خود بسته و گفت اين اختراع خودمان است ما در شهر نورستان بيکار نيستيم علاوه بر عبادت و بندگي خدا، اختراعاتي داريم مثل اين چيزي که به دستم بستهام. گفتم چيست؟ گفت: نقشه تمامي کره زمين و شهرها و روستاها و جاده هاي کوچک و بزرگ، کوهها و دشتها و کوير و ... به صورت خطوط و نقوش و نقاط خاصي ترسيم شده بود و چيزي مشابه يک نقطه روي يکي از اين خطوط ظاهر و محو ميشد (خاموش و روشن) ميشد گفتم اين چيست؟ گفت: اين يکي از اصحاب و ياران حضرت ميباشد که با من سخن ميگويد: هم من سخنان او را ميشنوم و هم مکالمه من را ميگيرد و محل مسکوني و استقرارش معيّن است الآن مرا طلب کرد که جهت مأموريتي به نقطهاي از نقاط جهان به طريق طي الارض بروم اگر آمادگي همراهي نداري از شما خداحافظي ميکنم و به اين صورت از هم جدا شديم و رفتند. #خاطرات
📚سردلبران
@mobasherkashani