eitaa logo
شبهای با شهدا
290 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
286 ویدیو
5 فایل
💫 در شب‌های ظلمانی ، با این ستاره ها می شود راه را پیدا کرد ✅ کاری از راویان نور
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴یاد شهید به خیر. تابستان سال ۱۳۵۲ در شب ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها با زهرا موزرانی ازدواج کرد زهرا لیسانس شیمی از دانشگاه اصفهان بود. یوسف یک پیکان آبی رنگ داشت با همان زهرا را به شیراز برد زهرا شنیده بود که یوسف با نظامیهایی که می شناسد فرق دارد و همینطور هم بود , نقاشی میکرد,از طبیعت عکس میگرفت, کلاس زبان میرفت و شبها قبل از خواب حتما کتاب می خواند, اولین کتابی که به زهرا هدیه داد سووشون اثر سیمین دانشور بود. یوسف کلاهدوز مرد تنهایی بود, شاید چون هم نظامی بود و هم هنرمند, قبول اینکه او هنر را خوب می شناسدو اهل فهم و درک عمیق است برای هنرمندان که بیشتر یک نظامی می دیدنش سخت بود و نظامیها هرگز نمی توانستند بفهمند چرا فیلم میبیندو نقاشی کردن را دوست دارد. سالها بعد که یوسف به قائم مقامی سپاه نائل شد به همراه دوستش حسن جلایی که او هم به سینما علاقه داشت و معتقد بود که هنر و مذهب باید با هم تلفیق شود , تهیه کنندگی فیلمی در مورد حضرت سلمان سفیر امام حسین علیه السلام را عهده دار شد و معتقد بود که : ما باید راجع به عظیم ترین واقعه مذهبمان حرف بزنیم و آثار هنری متعدد داشته باشیم, این در حالی بود که تلویزیون حاضر نشده بود تا تهیه کنندگی این اثر را بر عهده بگیرد از یوسف دو فرزند به بادگار مانده, حامد و فاطمه, که هر دو فارغ التحصیل دانشگاه هنر در رشته سینما هستند شادی روحش https://eitaa.com/shabhayeshahid
ما در طبقه پایین زندگی می کردیم و آقای در طبقه بالا،هیچ وقت متوجه ورود و خروج او نشدم،یک شب اتفاقی در را باز کردم دیدم پوتین هایش را در آورده و به دست گرفته و از پله ها بالا می رود،فهمیدم طوری رفت و آمد می کرده تا مزاحم همسایه ها نشود،صبح ها چون زود می رفت،ماشین را تا سرِ کوچه هل می داد و سپس آن را روشن می کرد تا مبادا مزاحم کسی شود. 📚به نقل ازفصل نامه مکاتبه و اندیشه صفحه180 گوینده خاطره همسایه 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 https://eitaa.com/shabhayeshahid 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨 خیلی سفر نرو ! 💠 حاج احمد آقا خمینی (رض) نقل می کردند: امام ره ، خطاب به مقام معظم رهبری فرمودند : « هر موقعی که تو به میروی ، من هستم که برگردی ، خیلی سفر نرو » این از الهامات الهی و غیبی حق تعالی بوده است. 📚 حکایت نامه سلاله زهرا (س) ، ص ۱۹۵ 📚 گلهای باغ خاطره ، ص ۶۸ https://eitaa.com/shabhayeshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسیج لشگر مخلص خدا... 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 https://eitaa.com/shabhayeshahid 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌴یاد شهید به خیر عید سال ۶۴ بعد از عملیات بدر مرخصی آمدیم. اسماعیل به همراه چند نفر با ماشین پژوی ۵۰۴ پدرش دنبالم آمد و نیم روزی با هم بودیم. شب از طرف میدان قزوین به سمت محل می آمدیم. دست راست اسماعیل چند روزی بود که در عملیات تیر خورده بود و کف دست و پنجه اش را تا نزدیک آرنج گچ گرفته بودند. برای دنده، دست راست گچ گرفته اش را روی فرمان نگه می داشت و به زحمت با دست چپ دنده را عوض می کرد. دقیقا سر دوراهی قپان، بدو ورود به خیابان امین الملک پیر مردی وسط خیابان جلوی ماشین دوید و محکم روی کاپوت کوبید. اسماعیل بلافاصله ترمز کرد. تا ایستادیم متوجه شدیم وضعیت قرمز بوده و داخل ماشینِ در حال حرکت بی خبر بودیم (در وضعیت قرمز می بایست توقف می کردیم و تمام چراغ ها بخاطر بمباران هواپیماهای دشمن خاموش میشد) پیر مرد ول کن نبود. با غیظ و عصبانیت به طرف اسماعیل هجوم آورد. سرش را داخل ماشین کرد و در تاریکی با کف دست چند بار به صورت اسماعیل اشاره کرد. آن قدر عصبانی بود روبروی صورت اسماعیل با خشم صحبت می کرد آب دهانش می پاشید. هیچیک از افراد داخل ماشین اصلا نمی دانستیم بیرون چه خبر بوده اسماعیل چند بار با صمیمت تمام عذر خواهی کرد و آنقدر افتاده و با احترام برخورد کرد که پیرمردِ شصت و چند ساله ی ضعیف جثه، از واکنش متواضعانه اسماعیلِ خوش قد و بالا آرام شد. شاید در ابتدا فکر می کرد اوباش هستیم و از روی عمد به آژیر بی اعتنایی کرده ایم. اسماعیل حتی اشاره ای هم نکرد که خود، رزمنده ام و این دست داخل گچم بخاطر تیر دشمن است شادی روحش https://eitaa.com/shabhayeshahid
1_518247352.mp3
9.85M
پوتین های ساق بلندشهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا