✅ #سیره_سیاسی_آقا
🚨 آشیخ! ریشت را تراشیدند ؟!
💠 در مورد #تراشیدن_صورت ، شنیده بودم که در اردوگاه ها ، صورت را خشک خشک و بدون آب و صابون می تراشند که کاری زشت و دردآور است. لذا در راه بیرجند به مشهد ، خود را برای استقبال از این لحظه وحشتناک و آزردن پوست صورت ، آماده میساختم .
زمان تراشیدن صورت فرارسید . #سلمانی آمد و من با نگرانی و تشویش به او نگاه میکردم . کیفش را باز کرد و یک #ماشین_اصلاح از آن بیرون آورد ، با دیدن ماشین اصلاح ، من نفس راحتی کشیدم و معلوم شد جریان ، متفاوت از آن چیزی است که تصور می کردم.
بعد از آن ، اجازه خواستم که به دستشویی بروم و سپس وضو بگیرم . اجازه دادند با دو نظامی بروم . در مسیر یک افسر جوان که به #گستاخی و وقاحت معروف بود مرا دید و از دور به تمسخر صدا زد: #آشیخ ریشت را تراشیدند؟! و من فوراً پاسخ دادم: بله ، سالها بود که #چانه خود را ندیده بودم و حالا الحمدالله می بینم و بدین ترتیب اجازه ندادم خشنود و دل خوش شود .
📚 #خون_دلی_که_لعل_شد ، فصل هفتم (حماسه اشک) ص 94. https://eitaa.com/shabhayeshahid
✅ #سیره_سیاسی_آقا
🚨 خاطره رهبر انقلاب از پیمودن مسیری #خوفانگیز برای پنهانشدن در یک #روستا در زمان #شاه
💠 من تصمیم گرفتم به مشهد بروم و آنجا #مخفی شوم. هیچ کس را از تصمیمم آگاه نکردم. ساکم را بستم، در اتوبوس نشستم و راهی مشهد شدم.
احتمال میدادم که به محض ورودم به مشهد #ساواک مرا دستگیر کند؛ زیرا من به دلیل ماجرای کتابی که از آن یاد کردم (آینده در قلمرو اسلام) هم #تحت_تعقیب بودم. به همین جهت کمی مانده به مشهد، جلوی جادهی فرعی منتهی به "#اخملد" پیاده شدم. اخملد روستای ییلاقی زیبایی در حدود ده فرسخی مشهد است.
من قبلا بارها برای گذراندن تابستان به آنجا رفته بودم. بهار هنوز پایان نیافته بود و هوا گرم نشده بود. برای رسیدن به این روستا، تقریبا دو فرسخ راه را از میان درههای کوهستان که خالی از رهگذران بود، پیاده پیمودم.
#تاریکی زودتر از وقت معمول در این درهها و مناطق گودتر سایه گستر شد. اکنون که آن لحظهها را به یاد میآورم، خدا را شکر میکنم که به من در آن هنگام ، چنان جرئتی بخشید؛ چون در آن راه روستایی همه چیز خوفانگیز بود.
📚 #خون_دلی_که_لعل_شد
https://eitaa.com/shabhayeshahid